واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اول خودت باش! همه ما دلمان مي خواهد ديگران ما را دوست داشته باشند و ما هم آنها را دوست بداريم. اين يک نياز رواني است که وجود آن با بهداشت رواني درارتباط است. سوال شما زن 37 ساله اي هستم که شديداً به نظر و قضاوت ديگران حساس هستم. دوست دارم مورد توجه و مقبول همه باشم. هيچ کس را ناراحت نمي کنم و دلم براي همه مي سوزد. چطور مي شود يک نفر اين قدر نظر ديگران برايش مهم باشد. آيا کمبود محبت دارم؟ از بچگي در خانواده مورد توجه همه فاميل بودم ولي در دوره دانشگاه آن توجهي که مي خواستم دريافت نکردم. نياز به مورد توجه قرار گرفتن و تأييد شدن از سوي ديگران همواره مورد توجه علم روان شناسي بوده است. يکي از تئوري هاي روان شناسي اين عامل را محرک و انگيزه اصلي رفتار غالب مردم مي داند. از سوي ديگر خانواده هايي که در دوران کودکي براي فرزندشان قيد وشرط زيادي مي گذارند يا او را عادت مي دهند که رفتارش را براساس تاييد ديگران تنظيم کند، درآينده براي فرزندشان مشکلاتي ايجاد مي کنند چون او در بزرگسالي هم هر کاري که انجام مي دهد دوست دارد مورد تاييد ديگران باشد. البته اين قبيل آدم ها هر کاري کنند باز هم مردم با ديدگاه ها و معيارها يا براساس منافعشان آنها را تاييد نمي کنند و در نتيجه مشکلاتي به وجود مي آيد. وقتي جهت گيري بيمارگونه است اگر جهت گيري زندگي فردي براساس تاييد ونظرات ديگران باشد، او از بهداشت رواني خوبي برخوردار نيست چون داشتن بهداشت رواني مستلزم اين است که فرد در حد متعارف به عقيده ديگران احترام بگذارد و ملاحظات عرف را رعايت کند اما اگر بخواهد کارهايش را طبق نظر ديگران برنامه ريزي و دنبال کند، اين گونه جهت گيري ها نادرست و بيمارگونه است که ريشه در تربيت خانوادگي دارد و فرد به داشتن چنين رفتاري عادت کرده است. بنابراين بايد در طول روز با اين رفتار مقابله کند تا از اين فشارها راحت شود. او بايد با آگاهي بداند که چنين طرز فکري در تربيت او ريشه دارد و سعي کند رفتارش براساس معيارهاي عقلي باشد. اگر لازم بود مي تواند از ديگران هم مشورت بگيرد. علاو براين بايد با خودش تمرين کند که بي نياز از تاييد ديگران است و دراين مورد نگران نشود، درست که يکي از نيازهاي اشخاص مورد تاييد قرار گرفتن است ولي درجه زياد آن يک نوع بيماري است. خيلي از ايراني ها حتي در سطوح بالاي اجتماعي هم چنين رفتاري را بروز مي دهند چون جامعه ما عاطفي است و اين موضوع در فرهنگ ما ريشه دارد؛ ما فرهنگي جمع گرا داريم اما درجوامع فرد گرا که افراد مستقل بار مي آيند، اين موضوع کمتر ديده مي شود. به طور کلي بايد گفت که همه جوامع با چنين مشکلي مواجه هستند اما درجه آن متفاوت است. پس به طور منطقي بايد بپذيريم که حتي اگر فردي در بالاترين سطح اجتماعي هم باشد به هرحال کساني هستند که او را قبول ندارند و هيچ کس نبايد خودش را به نظر ديگران وابسته کند. دلسوزي بيش از حد قابل قبول نيست معمولاً خانم ها احساساتي تر و دل رحم تر هستند و از لحاظ زيست شناختي، تجربي و تربيتي به اين حالت سوق پيدا کرده اند. بعضي ها دلسوزي بيشتري دارند و در بعضي اين حالت کمتر ديده مي شود. اگر شادي ها کم باشند و افراد در محيط غمگيني زندگي کنند، مستعد دلسوزي بيشتري خواهند شد؛ ضمن اينکه افسردگي ميزان دلسوزي را افزايش مي دهد. به هرحال بايد بپذيريم که دلسوزي وجود دارد و نمي توانيم بگوييم نباشد اما شدت آن مورد تاييد نيست و فرد نبايد در اثر دلسوزي بيش از حد به هم بريزد. اگر شخصي زياد دلسوزي کند از لحاظ رواني شکنندگي دارد و سطحي از ناراحتي در او وجود خواهد داشت. براي اينکه اين خانم بتواند دلسوزي اش را کمتر کند، بهتر است ديدگاه خود را تغيير دهد. او بايد بداند که بدبختي ها در زندگي ما وجود دارند و اگر مي تواند براي افراد نيازمند کار مفيدي انجام دهد. در صورتي که چنين امکاني براي او وجود ندارد نبايد خودش را ناراحت کند چون فايده اي ندارد. چرا کمبود محبت به وجود مي آيد همه ما دلمان مي خواهد ديگران ما را دوست داشته باشند و ما هم آنها را دوست بداريم. اين يک نياز رواني است که وجود آن با بهداشت رواني در ارتباط است. بنابراين آدم ها بايد موضوعاتي پيدا کنند که ديگران آنها را دوست بدارند و از سوي آنها دوست داشته شوند. البته درجه اين دوست داشتن ها متفاوت است وبستگي به نياز و محبت فرد دارد که بايد کنترل شود. اگر فردي همواره در محيطي بوده که به دوست داشته شدن عادت کرده باشد، نمي تواند محيط ديگري را بپذيرد اما بايد اين نياز را کاهش دهد تا محتاج ديگران نباشد؛ درست مثل درختچه اي که به محيط پرآب عادت دارد و اگر آن را به محيط خشک و کم آب منتقل کنيد پژمرده مي شود. راه حل پاياني بهتر است اين خانم ديدگاهش را نسبت به زندگي تغيير دهد و تمرين کند تا جهت گيري هاي زندگي اش را در مسير ديگري قرار دهد. او بايد براساس نيازهاي دل خودش رفتار کند و از ذهنش تاييديه بگيرد. اگر ديگران هم رفتار او را تاييد نکردند به هم نريزد و محور و تمرکز رفتارش تاييد ديگران نباشد. اگر تمرين کند، بعد از يکي دوسال تغييراتي در زندگي اش به وجود مي آيد. چون تا به حال به اين وضعيت عادت کرده، با تمرين و ممارست و با گذشت زمان مي تواند اين رفتار را که در شخصيت او نهفته شده تغيير دهد. منبع:نشريه همشهري مثبت، شماره مسلسل 182. /ج
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 380]