تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بلند مرتبه ترين مردم نزد خداوند در روز قيامت كسى است كه در روى زمين بيشتر در نصیحت و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821123964




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مورد اعتماد امام راحل (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مورد اعتماد امام راحل (1)
مورد اعتماد امام راحل (1)     گفت و گو با حجت‌الاسلام سيد محمود دعائي درآمد:   تنوع فعاليت هاي سياسي شهيد حجت الاسلام محمد منتظري تا بدان پايه است كه هر كسي از هر منظري كه به او نگاه مي‌كند، مطالب جديد و متنوعي را درباره‌اش نقل مي‌كند.حجت الاسلام دعائي به دليل اقامت طولاني در نجف و در محضر امام بودن،به خوبي از فعاليت هاي شهيد منتظري در آنجا و رابطه وي با امام آگاهي دارد و اين گفتگو مشحون از نكات جالبي در اين زمينه است. چگونه با شهيد منتظري آشنا شديد؟   زمينه هاي آشنايي من با ايشان در قم فراهم شد.طبعاً آن زمان به دليل حضورم در برخي تشكل هاي مبارزاتي نسبت به شخصيت هاي پيشرو پيشگام در امر مبارزه ارادت داشتم و سعي مي‌كردم با آنها ارتباط داشته باشم. در آن اثنا به دليل برخي فعاليت ها شرايطي پيش آمد كه منجر به ايجاد ارتباط تنگاتنگ تري ميان من و بزرگاني چون آيات عظام رباني شيرازي، منتظري، هاشمي رفسنجاني، مصباح يزدي و حجتي كرماني در قم شد. ضمن فعاليت هاي مبارزاتي،با انتشار ماهنامه‌اي زير زميني و محرمانه تحت عنوان «ارگان طلاب و دانش آموختگان حوزه علميه قم» كه با نام بعثت نوشته مي‌شد،آشنايي من با اين بزرگان بيشتر شد.اداره هسته اصلي و مركزي اين ماهنامه را بزرگان مذكور بر عهده داشتند.آيت‌الله منتظري هم مسؤل امور مالي نشريه بودند و من هر چند وقت يك بار براي گرفتن وجه جهت تهيه كاغذ، استنسيل و مواد چاپ و در مجموع براي تأمين هزينه هاي نشريه به منزل ايشان رفت و آمد مي‌كردم و ضمن اين رفت و آمد ها با آقازاده ايشان آقاي محمد منتظري مواجه مي‌شدم كه اين ارتباط ارتباطي كاملاً تصادفي و طبيعي بود.آن زمان شهيد محمد منتظري به عنوان عنصري سخت كوش درس خوان، فعال و در عين حال ساده زيست شهره بود و هيچ گاه به فكر پوشش ويژه و خاصي براي خود نبود شهيد منتظري با اشخاص برخوردي صميمي، متواضع و انساني داشت. او معمولاً ساعاتي از عصر را در حياط مدرسه فيضيه قم قدم زنان همراه با هم مباحثانش راجع به دروس حوزوي بحث مي‌كرد و چون در حال راه رفتن حرف مي‌زد ومباحثه مي‌كرد، به شوخي مي‌گفتيم از مشائيين است. عمدتاً هم مباحثه او سيد مهدي هاشمي،ازهمراهان اوليه و از بستگان وي (برادردامادشان) بود. آنها را معمولاً نيم تا ربع ساعتي كه دور باغچه ها مدرسه قدم مي‌زدند و با هم بحث مي‌كردند، مي‌ديدم.آن زمان در بين فضلاي برجسته حوزه كه به سخت كوشي و جديت در درس، بحث مباحثه، تعليم و تعلم شاخص بودند،چند جوان كه هنوز معمم نشده بودند و با همان لباس ساده طلبگي غيرمعمم كه پارچه بلندي بود و گاهي كلاه يا عرقچين مشكي يا كلاه بافتني مشكي يا كلاه معمولي مشكي كه معمولاً قمي ها بر سر مي‌گذاشتند،به تن مي‌كردند،حضور داشتند.آن موقع ما دو چهره را به عنوان چهره هاي شاخص و فعال در آموزش مي‌شناختيم كه يكي از آنها آقاي دري نجف آبادي و ديگري شهيد محمد منتظري بودند. آيت‌الله دري نجف‌آبادي طلبه‌اي لاغر اندام بود كه هميشه عبايي بردوشش مي‌انداخت و از چهره هاي برجسته درس مرحوم داماد درقم بود. درس مرحوم داماد درس ويژه‌اي بود،يعني فضلاي برجسته حوزه در كلاس درس ايشان شركت مي‌كردند،چون سطح و محتواي آن بالا بود.البته فضلاي ديگري، مثلاً چند طلبه خرم آبادي هم بودند كه از شاگردان برجسته‌اي بودند كه هنوز معمم نشده بودند و خيلي ساده و صميمي بر خورد مي‌كردند و درعين حال بسيار سخت كوش و از چهره هاي شاخص دروس بالاي حوزه بودند. اين آشنايي اوليه و ابتدايي من با آقاي منتظري بود كه به درازا نكشيد،چون شرايطي پيش آمد كه من ناگزيراز هجرت به عراق شدم. علت اين بود كه ساواك عده‌اي از همراهان،رهبران و پيشكسوتان ما را گرفته بود و طبيعتاً در باز جويي ها و اعترافات،به نوعي اسم من هم برده شد، از اين رو در ايران لو رفتم و به شدت تحت تعقيب عوامل ساواك قرار گرفتم. سايرين ترجيح دادند كه در ايران نباشم و گرفتار ساواك نشوم تا آنها در اعترافات و پاسخ هايي كه مي‌خواستند به بازجوها بدهند، دستشان بازباشد.با اين اوصاف بود كه من از كشور خارج شدم و به عراق رفتم و در آنجا هم شرايط ويژه‌اي براي ادامه فعاليت هاي مبارزاتي به وجود آمد. ضمن صحبت هايتان اشاره كرديد، آن زمان كه درقم بوديد شهيد منتظري هنوز عمامه و لباس روحانيت به تن نمي‌كردو آيا به خاطر داريد ايشان چه زماني معمم شدند؟   تا موقعي كه من درقم بودم ايشان هنوز معمم نشده وطلبه ساده‌اي بود و عباي ژنده‌اي به تن داشت و مقيد نبود كه حتماً اطو كشيده باشد.اگر وصله هم داشت ايشان اهميتي نمي‌داد. هميشه با كفش و لباس ساده و همان عرقچين به سرش در تحرك، تلاش و فعاليت بود و درس مي‌خواند و به عنوان يكي از چهره هاي جوان سخت كوش، متواضع و ساده زيست معرفي شده بود. ايشان ضمن مسيردريكي از سفرهايي كه به خارج از كشور آمد، معمم شد. اين سئوال را از اين جهت پرسيدم كه شما در كتاب «فرزند اسلام و قرآن» كه در سال هاي دهه 60 چاپ شده بود، خاطر نشان كرده بوديد كه پس ازجريان پانزده خرداد كه شهيد منتظري دستگيرشد،آيت‌الله طالقاني ايشان را در زندان معمم كرده بودند.   اين احتمال هم هست كه پس از دستگيري هاي قضاياي پانزده خرداد در زندان كه آيت‌الله طالقاني،آيت‌الله منتظري وآقاي محمد منتظري حضورداشتند،در همان جا با اجازه آيت‌الله طالقاني معمم شده باشد. به هرحال من در سال 46 از ايران هجرت كردم و به عراق رفتم پيش از آن هم كه در قم با شهيد منتظري برخورد داشتم ايشان هنوز معمم نبود و خاطرم نمي‌آيد تا آن زمان معمم شده باشد. با توجه به گستردگي فعاليت هاي شهيد منتظري،نظرشما در مورد تحصيلات و اطلاعات حوزوي وي و فعاليت هايي كه در آگاه كردن طلبه ها مي‌كرد، چيست؟   من بعدها متوجه شدم شهيد منتظري، در ايران دركنارفعاليت هاي سياسي، علوم حوزوي را هم در سطح بالايي آموزش ديده بود وي آموزش هاي سياسي و اجتماعي را هم دنبال مي‌كرد و مطالعاتش را در اين زمينه ها عميق كرده بود و ضمن تقويت بنيه هاي علمي خود و ايجاد زمينه هاي آگاهي بخش نسبت به بسياري از مسائل زيربنايي اجتماعي و سياسي، سعي مي‌كرد هسته سازي كند و نيروها را بپروراند و گروه هايي را ترتيت كند و مهم تر از همه سازمان دهد.شهيد منتظري در سازمان دهي و برنامه ريزي مبارزاتي فوق‌العاده بود. خاطرم هست كه شهيد منتظري طلبه ها را تشويق مي‌كرد كه حتماً شب ها برنامه هاي راديويي صداي روحانيت را گوش كنند و حتي به من گفت كه من اجازه گرفته و خودم هم به اين نظرقطعي رسيده‌ام كه جايز است از سهم امام راديو بخريم و به طلبه ها بدهيم كه هم اخبار را گوش كنند و در جريان مسائل روز باشند و هم به برنامه هاي ويژه‌اي كه فكر مي‌كنيم مفيد است گوش دهند. آن موقع اين برنامه ها عمدتاً صداي روحانيت مبارز يا صداي ميهن پرستان يا صداهاي ديگري بودند كه مربوط به مبارزان ايراني بود.البته در پي اين فعاليت هاي گسترده، توسط ساواك، شناسايي و ناگزير از هجرت به خارج از كشور شد. شهيد محمد منتظري در برنامه هاي راديو صداي روحانيت مبارز كه ازبغداد پخش مي‌شد، چه نقشي داشت؟   چون روابط رژيم شاه حكومت عراق به شدت تيره شد،طرفين به مخالفان يكديگر امكان و مجال فعاليت مي‌دادند. همين امر موجب شد براي علاقمندان به مبارزه و فعاليت هاي سياسي در عراق شرايط و امكانات ويژه‌اي فراهم شود.طبيعتاً عراقي ها عناصر قابل اعتماد و احترامي نبودند كه ما با سمپاتي آنها فعاليت هاي مبارزاتي مان را دنبال كنيم.البته محدوديت هائي هم ايجاد شده بود كه ما به عنوان عامل بيگانه در مبارزه با رژيم حاكم بر ايران متهم نشويم. در واقع مي‌بايست امكاناتي را فراهم مي‌كرديم تا با حفظ مواضعمان نسبت به بر خوردهاي حاكميت عراق، بتوانيم به فعاليت هايمان ادامه دهيم خوشبختانه اين شرايط با بهره گيري از موج راديويي فراهم شد. در حقيقت به ابتكارو پيشنهاد حاج آقا مصطفي خميني با ايجاد راديويي به نام صداي روحانيت مبارز ايران يا نهضت روحانيت در ايران برنامه هايي را دنبال مي‌كرديم با توجه به اينكه اداره يك برنامه راديويي احتياج به مطلب، پشتوانه تغذيه‌اي فرهنگي و سياسي دارد،مي‌بايست با افراد مختلف ارتباط برقرار واز كانال هاي مطمئن خبر،مطلب و گزارش تهيه مي‌‌كرديم، به همين خاطر توسط يكي ازطلاب اصفهاني كه به نجف آمده و مورد اطمينانم بود، پيغام هاي شفاهي‌اي را براي محمد منتظري فرستادم. به خاطر ندارم به صورت كتبي هم دراين باره براي ايشان نامه‌اي نوشته باشم،ولي ضمن پيغام هاي شفاهي به اطلاعش رساندم،شما درشرايطي هستيد كه مي‌توانيد هر نوع خبر،گزارش، مطلب و اعلاميه و اطلاعيه را به دست ما برسانيد. امكان پخش و انعكاس آنها وجود دارد و ما به اين مطالب نياز داريم. خصوصاً از ايشان خواسته بودم اگر برايش امكان دارد نوارهاي سخنراني هايي كه امام در ايران ايراد فرموده بودند و همچنين سخنراني هاي سايرين را كه جنبه سياسي و مبارزاتي داشت، دراختيارمان قرار دهد مرحوم محمد منتظري بعد از شنيدن آن پيغام نامه مفصل و جالبي برايم نوشت.اولاً فصل مشبعي از من انتقاد كرد كه چرا توسط فردي برايم پيغام فرستادي؟ هر چند سابقه سوئي از او ندارم،ولي به هيچ وجه به او اعتماد نكردم و آنچه كه ايشان از شما نقل كرد، شنيدم و گفتم:«من اصلاًنه ارتباطي به اين موضوع دارم و نه كاري خواهم كرد.» در حقيقت شهيد منتظري انتقاد شديد و صميمانه‌اي از من كرد كه چرا شما در ارتباط با ما در داخل ايران بي مهابا، بي ملاحظه، بي توجه به شرايط و اختناق حاكم بر كشورعمل مي‌كنيد؟ و مفصلاً از شرايط حاكم بر كشور، پيچيدگي هاي كار ساواك وخطراتي كه هر نوع ارتباط و فعاليتي را مورد تهديد قرار مي‌داد، صحبت كرد. البته همراه نامه مجموعه بسيار وسيعي را هم براي ما فرستاد.به خاطر دارم ايشان دبّه عسلي را فرستاده و وسط عسل ها يك ظرف پلاستيکي را كه داخل پلاستيك هاي ديگر پيچيده شده بود و در آن هفت هشت نوار سخنراني حضرت امام قرار داشت، قرار داده بود،به طوري كه هيچ شبهه‌اي را ايجاد نمي‌كرد.ما هم عسل ها و نوارها را جدا كرديم كه هم عسل ها و هم محتواي نوارها شيرين بود. بعد ازاين ارتباط،شهيد منتظري گهگاهي براي ما اعلاميه و مطلب مي‌فرستاد.ايشان براي اين رابط خوبي انتخاب كرده بود. آن شخص مرحوم مزاري افغاني از فضلاي علميه قم بود كه چون پاسپورت افغاني داشت،به راحتي مي‌توانست به عراق رفت و آمدکند.ايشان هر چند ماه يك بار به عراق مي‌آمد و يك محموله با خود مي‌آورد و يك محموله هم با خود مي‌برد.مزاري افغاني كسي بود كه در جريان افغانستان فرمانده و بعد هم شهيد شد،خدا رحمتش كند. حتي يادم هست و برايم تعجب آور هم بود كه يك روز سراغم آمد و به من گفت:«دنبال آثار مائو هستم.الآن در ايران افراد زيادي اين آثار را مي‌خوانند.» و از من كتاب سرخ مائو را خواست. سازمان ها و گروه هاي چريكي نوعاً اين چيزها را مي‌خواستند و مطالعه مي‌كردند. مزاري با گروه هاي افغاني ارتباط داشت و چنين آثاري را مي‌خواست بخواند. من هم از طريق گروه هاي مبارزاتي ايراني كه به عراق آمده بودند و تهيه اين قبيل چيزها از طريق آنها ممكن بود،آن را تهيه كردم و به او دادم البته او هم همراه خود آثارخوبي مانند آثار مرحوم مطهري،ازجمله روش رئاليسم را مي‌آورد. هدفم از بيان اين مطالب اين بود كه بگويم شهيد منتظري يك راديكال روشن بود. او كمك آقاي مزاري و ارتباطات ديگري كه با سايرگروه ها داشت،بسياري از مبارزان افغاني را سامان و سازمان داد و فعال و از توانمندي ها، خلوص، تقوا، زلالي و پاكي آنها استفاده كرد و واقعاً آنها هم در امر مبارزه بسيارسهيم بودند.

آيانام برخي از آنها به خاطر داريد؟   عده‌اي از آنها در حال حاضر در قيد حياتند و خداوند سلامتشان بدهد و آنهايي هم كه شهيد شده‌اند،خدا رحمتشان كند.يكي از آنها مرحوم اخلاقي بود و ظاهراً در افغانستان ربوده شد و هنوزسرنوشتش نامعلوم است،البته گمان مي‌كنم به شهادت رسيده است.ايشان به قدري فعال، آگاه و روشن بود كه همه اطرافيانش لذت مي‌بردند. همچنين مي‌توان به قربانعلي عرفاني اشاره كرد كه درحال حاضر از مبارزان است و فكر مي‌كنم از اعضاي پارلمان افغانستان باشد. شهيد منتظري سعي مي‌كرد از طريق آنها ارتباطات خوبي را برقراركند و مرتباً ما را تقويت و تغذيه مي‌كرد و در اجراي برنامه هاي راديويي به ما ياري مي‌رساند. شهيد منتظري در عراق چه فعاليت هايي را انجام مي‌داد؟   ايشان با توجه به امكانات ارتباطي بسيار وسيعي كه با مبارزان مختلف داشت،با همه ارتباط برقراركرد.به خاطر دارم با سازمان مجاهدين خلق آن روز و منافقين بعدي، ارتباطات ويژه‌اي را بر قرار كرد. حتي با سازمان هاي ديگري مثل كنفدراسيون و جبهه ملي كه هر يك از آنها نماينده داشتند و حتي احتمال مي‌دهم با چريك هاي فدايي هم ارتباطاتي داشت. او براي بهره گيري از امكانات و اطلاع از ماهيت آنها به پايگاه هايشان مي‌رفت حتي افرادي را از ايران با خود آورده بود كه در آنجا آموزش ببينند .ضمناً هسته هايي را هم ساخته بود. به عنوان مثال يكي از نيروهايي كه ايشان آورد كه هم درآموزش ديدن و درهم سازمان دادن و همياري با شهيد منتظري بسيار مؤثر واقع شد،آقاي سراج‌الدين موسوي كه در پايگاه هايي كه دراختيار سازمان بود، آموزش ديد شهيد منتظري در لبنان، سوريه و كويت هم زمينه و امكاناتي را براي شاخه هايي كه امكان ارتباطي ازايران را وسيع تر مي‌كرد، فراهم آورده بود.به اين ترتيب افراد مي‌آمدند و آموزش مي‌ديدند و كمك مي‌كردند و آگاهي مي‌يافتند و بر مي‌گشتند. او دراين زمينه ها بسيار فعال بود. البته اين ارتباطات وسيع و چند جانبه، نوعي شلوغ كاري ويژه‌اي هم اطراف ايشان ايجاد كرده بود.طبيعتاً در ارتباطي كه با گروه هاي مختلف برقرار مي‌كرد، آگاهي بر اين ارتباط را در سطح محدودي نگاه مي‌داشت،يعني به همه همراهانش نمي‌گفت با چه كسي يا كجا ارتباط دارم. در اين ميان ممكن بود بعضي همراهان توقعاتي داشته باشند و از كتمان برخي اطلاعات از جانب ايشان دل آزرده شوند،ولي شهيد منتظري مصلحت را در اين مي‌ديد كه طورديگري عمل كند به دليل شلوغ بودن پيرامون ايشان و روابط متنوع و متفاوت با بسياري از كانون ها و تشكل هاي مبارزاتي،مسائل ديگري هم برايش به وجود آمد و آن هم رقابت ها و نگراني هايي بود كه برخي از دوستان پيرامونش داشتند. در حقيقت همين رقابت ها كار دستش داد، يعني به عنوان انشعاب، درمقابل فعاليت هاي او، فعاليت هاي خنثي كننده ديگري را انجام مي‌دادند.به اين ترتيب چنين مسائلي به وجود آمد كه در آن زمان باعث تأسف و تأثر بود. حتي به خاطر دارم دوستاني كه به جدّ به مبارزه ايشان برخاسته بودند و به تخطئه ارتباطات و حركت هايش دامن مي‌زدند،حتي بزرگاني را تحريك كرده بودند كه به نجف خدمت حضرت امام بروند و عليه او سعايت كنند.از اين رو آنها هم در سفر ويژه‌اي به عراق تلاش كردند نظر امام را عليه شهيد منتظري برانگيزانند.البته از آنجايي كه حضرت امام به ماهيت او واقف بود و به سلامت نفسش اعتقاد داشت، اين سعايت ها درايشان اثر نمي‌كرد و پس از آنكه محمدآقا خدمت حضرت امام مي‌رسيد، با توضيحاتي كه مي‌داد،حضرت امام هم مطمئن مي‌شدند. با صميميتي كه بين دو رژيم ايران و عراق ايجاد شده بود، طبعاً مبارزين يكديگر را كنترل مي‌كردند و فضاي تنگ و تاريكي در عراق به وجود آمده بود و حتي امكان دستگيري مبارزاني كه محل يا مأمن روشن و مشخصي براي اقامت نداشتند، وجود داشت.پس از توقف فعاليت هاي مبارزاتي و به دلايل مذكور شهيد منتظري پايگاه خود را از عراق به دمشق در سوريه منتقل كرد و در زمينه سوريه چند خانه را به عنوان پايگاه قرار داد و فعاليت هايش را دنبال كرد. من هرازگاهي به سوريه مي‌رفتم و با او ملاقات مي‌كردم و ضمن اين ديدارها اخبار و اطلاعاتي را رد و بدل مي‌كرديم و دوباره با تجديد قوا به عراق باز مي‌گشتم و ايشان هم در سوريه فعاليت هايش را پي مي‌گرفت. آيا راجع به فعاليت هاي شهيد منتظري در اروپا مطلبي به ياد داريد؟   در مقطعي شهيد منتظري در اروپا فعاليت هايي را آغاز كرد. او براي تحت فشار قرار دادن رژيم حاكم بر ايران و اعتراض به حكومت به دليل شكنجه و آزار مبارزان درايران،برپايي تحصن و اعتصاب غذايي را در فرانسه برنامه ريزي كرد كه در اين امر انجمن هاي اسلامي، دانشجويي و سازمان هاي ديگر هم كمك كردند. در مقطعي شهيد منتظري در كنار فعاليت هاي مبارزاتي و دفاع از مبارزان ايران به حمايت از سيد مهدي هاشمي برخاست. همين حركت باعث ايجاد مسائلي شد و بسياري از تشكل هاي دانشجويي و مبارزاتي سابقه دارازحمايت از سيد مهدي هاشمي طفره رفتند و آن را نپذيرفتند. به هر حال فعاليت ها ادامه داشت تا اينكه قضيه هجرت امام پيش آمد و ايشان ابتدا به كويت و سپس به پاريس رفتند.ازطرفي آيت‌الله منتظري هم براي ملاقات با امام از ايران خارج شدند و به اروپا رفتند و پس از ملاقات با حضرت امام،محمد را با خود به ايران آوردند.ايشان از پاريس به تركيه، از تركيه به سوريه و پس از سوريه به نجف آمدند و پس از زيارت در نجف همراه محمد به ايران بازگشتند آن زمان دولت شريف امامي آشتي ملي اعلام كرده و به دليل شرايط خاصي كه به وجود آمده بود، آيت‌الله منتظري مطمئن بودند كه آن فضا مشكلي براي محمد پيش نخواهد آمد و از اين رو محمد را همراه خود به ايران بردند. درحقيقت شهيد منتظري به رغم پيشينه متلاطم و متفاوت،دل به دريا زده همراه پدر وارد ايران شده بود.به اين ترتيب در مراسم استقبال و ساير مراسم حضور داشت. بعد هم كه جريانات پس از انقلاب پيش آمد. آيا بازهم شهيد منتظري را همراه پدر ديديد؟ رفتارايشان در حضور پدر چگونه بود؟   به خاطر دارم يك روز عصر از حرم حضرت موسي بن جعفر بيرون آمدم. آن موقع در نجف يك اتومبيل شخصي در اختيار داشتم كه اتومبيل دار شدنم در نجف براي خود داستاني داشت. آن را در خيابان اطراف حرم پارك كرده بودم معمولاً عصرها ساعت يك ربع به هفت اخبار بي.بي.سي فارسي و اخبار ايران را گوش مي‌كردم، از اين رو به سمت ماشين آمدم و در آن نشستم تا اخبار را از طريق راديوي ماشين گوش كنم.دراين ميان ديدم از صحن رو حاني‌اي بيرون آمد كه طرز راه رفتن و پوشش به روحانيون عراقي نمي‌خورد و شبيه روحانيون ايراني بود. احتمال مي‌دادم كه از زوار ايراني باشد.ازماشين پياده شدم و به سمتش رفتم و متوجه شدم آقاي ابراهيم اميني است. پس از سلام و احوالپرسي،ايشان گفت:«من بيرون آمدم و دنبال تو مي‌گشتم. با آقاي منتظري، محمد آقا، والده،همشيره و اخوي شان هستم. آمده‌ايم زيارت كه شما راپيدا كنيم. گفتم اگر شما پيدايتان شود، هم راه ها و هم آدرس ها را بلديد،چون ما قصد داريم در سامرا، بغداد، كربلا و نجف زيارت كنيم و مي‌خواهيم شما ما را همراهي كنيد.» من هم گفتم: «در خدمتتان هستم.» با ايشان رفتم و همراه آقاي منتظري آقازاده والده شان و فكر مي‌كنم سعيدآقا اخوي كوچك و سعيده همشيره كوچكشان هم بودند، برگشتيم و چون همگي جثه كوچكي داشتند سوار ماشين شديم. همان شب به عنوان اولين کار بغداد گردي را شروع کرديم و پل هاي بغداد و قبرعبدالقادر گيلاني را به آنها نشان دادم و كمي آنها را گرداندم. روز بعد هم به رباب اربعه و سپس به سامرا رفتيم. خاطرم هست آنها را به ايوان مداين و سلمان فارسي هم بردم. پس از زيارت در سامرا به كربلا رفتيم. پيش از آن آدم نازنيني به نام حاج عيسي كه متأسفانه فاميلش در خاطرم نيست و خدا رحمتش كند، از ايراني هاي مقيم و تبعه كويت بود،منزلي را كه در كربلا داشت، در اختيار حضرت امام قرار داده بود و هر وقت ايشان براي زيارت به كربلا مي‌آمدند به آنجا مي‌رفتند. من هم آقاي منتظري را به همراه خانواده به آن منزل بردم سپس براي زيارت سري هم به نجف زديم و بعد از آن هم آنان را تا مرزبدرقه كردم كه پس از عبور از گمرك ماشين گرفتند و راهي ايران شدند. در آن سفر محمد منتظري را بسيار آرام، با روحيه سازگار، مطيع فرمان پدر و همراهان ديدم. آن انسان ناآرام، پر تلاش و پر تكاپو كه به هر دري بزند و با هر كسي ارتباط داشته باشد، نبود، بلكه آرامش، طمأنينه و توكل داشت. اين آرامش به دليل آگاهي در روند رو به رشد، مبارزات و مهم تر از همه دلالت ها و هدايت هاي پدر نسبت به ايشان بود. منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 48  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 282]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن