واضح آرشیو وب فارسی:قانون: 4 آبان 94 ساعت 10:25 صبح نشسته بودم کنج اتاق. زانویم را بغل کرده بودم و سرم را به دیوار تکیه داده بودم و کلافه به دعوایشان نگاه می کردم. ترکان و آشنا و نوبخت و نهاوندیان و داداشم و نیلی، با طیب نیا و ربیعی و نعمت زاده و دهقان دعوا می کردند. یکی این بزن، یکی آن یکی! یکی این بگو، یکی آن یکی! دیگر مرا هم کلافه کرده بودند. حالا همه چیز مملکت معطل مانده، ولی من باید بروم اینها را از هم جدا کنم! می دانم جمله «همه چیز مملکت معطل مانده» را خیلی استفاده می کنم. ولی چه کار کنم که یک فاز شبه روشنفکری فیس بوکی مآبانه گرفته ام که اگر خبر فروپاشی دولت آمریکا تا 10 دقیقه آینده را هم بدهند، یا حتی اگر خبر یک زلزله جهانی که موجب با خاک یکسان شده کل دنیا می شود و تا چند روز آینده اتفاق خواهد افتاد را هم بشنوم، باز پسِ ذهنم نوایی مرا می خواند و می گوید «کارهای مهم تر از این داری!» برای همین حوصله ام سر رفته بود و گوشه ای از اتاق چمباتمه زده بودم. همان طور که این دو طایفه در دولت با هم دعوا می کردند و درست در لحظه ای که ترکان داشت با فریاد علل نامه چهار وزیر به من را گوشزد می کرد، پسرک خاطره نویس با کوله پشتی و شلوار گرمکن وارد شد و با عصبانیت فریاد زد: «باز اینجا چه خبره؟ باز من دو روز تعطیل شدم شما شروع کردید؟» همه از تعجب دهان شان باز مانده بود. حتی من هم خشکم زده بود. فکر کنم اصلا متوجه حضور من نشده بود. همین طور با اخم سراپای طرفین دعوا را نگاه کرد و گفت: «دیگه این طوری فایده نداره... باید با رئیس جمهور صحبت کنم که ترمیم کابینه تون کنه!» آقا تا این را گفت، خود من که خشکم زده بود، دوباره دو سه بار دچار شوک الکتریکی شدید شدم و ادیسون رهایم نمی کرد. طرفین دعوا همگی از کوره در رفتند و توی صورت پسرک خاطره نویس فریاد زدند: «تو چه غلطی کردی؟!» پسرک که تازه فهمیده بود چی گفته، رنگ از رخش پرید و گفت: «بیجا کردم! خودمو میگم!» البته اعضای کابینه همان طور که ترکان راجع به من گفته بود، به او لبخند زدند و از کنار او گذشتند و بیرون رفتند. ساعت 12:43 بعدازظهر کیسه یخ را گذاشتم روی چشم پسرک که ورم و کبودی زیر چشمش بیش از این ملتهب نشود. همان طور که داشت پیراهن پاره شده اش را می گذاشت توی شلوارش از او پرسیدم: «آخه چی شد یهو این حرف رو زدی؟!» گفت: «جو دکتر! امان از این جو. عصبانی بودم، نفهمیدم دارم چی میگم.» گفتم: «وقتی دبیر سرویست بهت میگه موقع عصبانیت چیزی ننویس و چیزی نگو، یه چیزی می دونه که میگه. تهش این طوری با چشم و چال نفله می افتی یه گوشه.» پرسید: «راستی دکتر من چیزی یادم نمیاد. چی شد این شکلی شدم؟» گفتم: «هیچی! تصادفا پات گیر کرد به پایه مبل خوردی زمین.» گفت: «دکتر این صندلی هاتون اصلا انتقادپذیر نیستن! دکتر چرا بعضی ها رو توی کابینه ترمیم نمی کنید؟» گفتم: «مرد حسابی حرف منم همینه! آقا جان ماشاا... دوستان توی دولت یه جوری گعده گعده شدن که من تک و تنها افتادم! حتی جرأت نمی کنم به یکیشون بگم جراحت داری، چه برسه که بخوام ترمیمش کنم! اون وقت تو یه الف بچه میای از این حرفا می زنی!» گفت: «دکتر من دغدغه دارم. دلسوزم!» گفتم: «پسر جون دغدغه مندی و دلسوزی دیگه دوره اش گذشته. الان رونق بازار توی دلواپسیه.» وقایع نگار 4 آبان 94: 1. سخنان جنجالی ترکان علیه چهار وزیری که به روحانی نامه نوشتند. 2. نیاز به ترمیم کابینه هر روز بیش از گذشته به چشم می آید.
پنجشنبه ، ۷آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قانون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]