واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: الان وقت خونه اومدنه؟
اينقدر متنفرم از آدمهايي كه الكي بحث ميكنند كه همه عالم بفهمند اينها ديشب يك كتاب خواندهاند.
نویسنده : زهرا محسني فرد
يك ساعتي است كه يك نقل قول از كتاب ترجمهاي استاد را قرقره ميكند. آقا باشه، تو خوبي بيخيال شو، همه فهميديم شما كتاب را خوردهاي! ساعت از شش گذشته و استاد حضور و غياب هم نكرده بود. تازگيها چون بعضي بچهها يا دير ميآيند كه كمتر سركلاس باشند يا زودي ميروند، استاد يك بار اول كلاس حضور و غياب ميكند يك بار آخر كلاس! بالاخره 5/6 بود كه از دست دانشجوي فعال كلاس و حضور و غياب مفصل استاد خلاص شديم. آمدم جزوه و بساطم را جمع و جور كنم كه ديدم بله! صداي باران است كه به پنجره ميخورد. الان با لپتاپ و كتاب زير باران بايد رفت، در ترافيك بايد ماند، خيس بايد شد و... 20 دقيقهاي زير باران جلوي دانشكده هي گفتم: «مترو... مستقيم مترو» ولي رانندهها در هواي باراني همه دربست ميخواهند. بالاخره 5/7 به ايستگاه رسيدم. انگار همه از دست ترافيك به مترو پناه آورده بودند. غلغله بود. دو سه تا مترو آمد و رفت ولي من نتوانستم سوار شوم، تا اينكه بالاخره حوالي هشت با مصيبت وارد مترو شدم. مترو كه چه عرض كنم كمپوت آدميزاد! باز خداروشكر اين بار وسط راه مترو هوس پيكنيك و توقف به سرش نزد و 5/8 در ايستگاه مقصد بودم. باران تمام شده بود ولي ترافيك همچنان ادامه داشت. در تاكسي خطي نشستم تا پرشود. هي صبر كردم صبر كردم، آخر سر هم مجبور شدم پول دو نفر را حساب كنم كه زودتر راه بيفتد. موبايلم زنگ ميخورد اين سومين بار بود كه مامان ميپرسيد «كجايي؟» ساعت از 5/9 شب گذشته بود، آن هم شب زمستان. بالاخره از تاكسي پياده شدم و تازه بايد خيابان يكطرفه خانه را تا در خانه ميرفتم. در مسير يكطرفه خيابان مدام به اين فكر ميكردم كه اگر مسئول آموزش دانشگاه فقط يك بار، يك بار وضعيت من را تجربه ميكرد سه روز در هفته درسهاي سه واحدي تخصصي را نميگذاشت 4- 6 بعدازظهر! در خانه را خسته و خيس و سرما زده باز كردم. هنوز در را نبسته بودم كه مادر از آشپزخانه داد زد: «بالاخره رسيدي؟ الان وقت خونه اومدنه دختر؟ معلومه كجايي، هوم؟ اصلاً ساعتتو ديدي؟اي خراب شه اين دانشگاه!»
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۴ آبان ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]