تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سخن گفتن درباره حق، از سكوتى بر باطل بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819709973




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

فارس گزارش می‌دهد فاصله اندک گام‌های اسماعیل (ع) به قربانگاه صحرای کربلا


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فارس گزارش می‌دهد
فاصله اندک گام‌های اسماعیل (ع) به قربانگاه صحرای کربلا
عاشورا جلوه‌ای از عشق و از خود گذشتگی است که مانند ندارد و احیاکننده دین رسول‌الله است.

خبرگزاری فارس: فاصله اندک گام‌های اسماعیل (ع) به قربانگاه صحرای کربلا



به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین، صدای کاروانی به گوش می‌رسد... گویا قدم‌های این کاروان از مدینه به سوی مکه راهی است... از دور اهل کاروان را نمی‌توان تشخیص داد، اما نزدیک‌تر که می‌شوی قلبت می‌تپد... به راستی منزلگاه این کاروان به کجاست؟! به کدامین هدف قصد سفر کرده‌اند، آن هم با کودک 6 ماهه، دختر بچه سه ساله، نوجوان رشید و جوان بسیار خوش اندام که مسافر و همراه این کاروان هستند... تو می‌دانی این کاروان به کجا عزم سفر دارد؟ می‌دانی نوزاد سه ماهه‌ای که در آغوش مادر خفته چگونه رنج این سفر را تحمل کرده است؟ مقصدش کجا خواهد بود؟ اما این نوزاد کوچک‌ترین عضو این کاروان بوده که وجود کاروان را صفا بخشیده است... اندکی جلوتر که قدم برمی‌داری دختر سه ساله‌ای را می‌بینی که با شور و هیجان ویژه‌ای گرما بخش وجود پدر و امید وی در سفر است... همان دختری که گوشواره‌های زیبایی بر گوش دارد... می‌خواهی با کاروان بیشتر آشنا شوی؟ در گوشه دیگری از کاروان نوجوانی را می‌بینی که همچون پدر رشید و خوش قامت خویش کاروان را همراهی می‌کند... اما زیباتر از نوجوان، جوانی را مشاهده می‌کنی که چهره نورانیش بخت دختری را سعادتمند کرده و در آینده‌ای نزدیک همسفر زندگی وی خواهد بود... اگر همراه کاروان هستی اندکی بیشتر تأمل کن تا علمدار و پرچمدار کاروان را ببینی؛ برادری که جان خویش را فدای جان برادر کرده و همراه خانواده‌اش همسفر برادر شده است.... تلاش برای ملحق شدن به کاروان بی‌نتیجه است، این کاروان و اهل آن عزمی راسخ و همتی بلند دارد که انسان معمولی از همراهی آن باز می‌ماند... صاحب کاروان همان کسی بوده که از مدینه راهی مکه شده است... عظمت و جایگاه کاروان غیرقابل توصیف است... اما در این میان نامردانی هستند که اهالی کاروان را نمی‌شناسند و دست قدرت خویش را مقدم بر دست یاری می‌دانند... صاحب کاروان برای جلوگیری از خونریزی در محل خانه امن الهی تصمیم بر خارج شدن از مکه را دارد... اما چرا خونریزی؟ آیا کسی قصد جان کاروان را دارد؟ به کدامین جرم؟ رسم نااهلان همین است، اما وجود چنین نامردانی کاروان را از هدف مقدس خویش بازنمی‌‌دارد و مقصد کاروان را به سمت عراق سوق می‌دهد. می‌خواهی عمق هدف کاروان را جویا شوی؟ پس جانانه با کاروان همراه شو و گوش فرا ده... اینک روز سفیدی خود را به سیاهی شب بخشیده است و اهل کاروان چند قدمی بیش با صحرای کربلا فاصله ندارد... تصمیم‌گیری برای ماندن یا نماندن در کاروان دشوار است، چراکه باید یا دعوت سالار خود را تا پای جان لبیک بگویی یا اینکه از ادامه راه منصرف شوی؟ قدرت ایمان، اندکی تأمل و شبهه را در اهالی کاروان برچیده است و تا لحظه آخر زندگی همراه کاروان خواهد بود... صبح فرا رسیده است و کاروان لحظه لحظه به مقصد خود نزدیک‌تر می‌شود... اهل کاروان به سمت میدان آمده‌اند تا برای احیای دین الهی بجنگند... این کاروان چند روز است که آبی به دهان نگرفته‌ و لب‌های خشکیده‌ای دارند؛ اما با این حال تشنگی جنگ چگونه خواهد بود؟ سربازان کاروان از عمق جان به هدف اندیشیده‌اند و هر گونه اتفاق‌های ناگواری را برای خود همچون عسل شیرین می‌پندارند... گریه طفل سه ماهه به گوش می‌رسد؛ چه دلیلی برای گریه‌هایش است؟ آیا این نوزاد از فراق مادر گریان است؟ گویا این طفل مادر نمی‌شناسد و عطش و تشنگی طاقتش را بی‌تاب کرده است. پدر مظلومیت نوزاد را در معرض دید و چشمان خفته دشمن قرار می‌دهد تا شاید دلی به رحم آید و وجدان‌ها بیدار شود. طفل است دیگر تاب و توان ندارد و باید مراقبش باشی... اما کاش ای کاش... کاش این طفل در آغوش مادر می‌ماند و زخم‌های کینه دشمن جایگزین صدای خوش‌آهنگ وی نمی‌شد. کاش تیردشمن به جای هدف‌گیری گلوی گنداقه نوزاد، اندکی به سمت قلب‌های خویش نشانه می‌رفت تا قلب‌های مجروح و لبریز را شفا دهد. دشمن این کاروان چه نامردانی هستند؛ به راستی چه کینه‌ای از این کاروان دارند؟ مگر وجدان و غیرت انسانی در آن‌ها وجود ندارد؟ کدامین کینه‌ است که تنها به کشتار مظلومان کاروان می‌اندیشند... در سوی دیگر از کاروان، سقایی برای تهیه آب کودکان به سمت نهر القمه راهی است. آب برای یک کودک، دو کودک و سه کودک، نه چنین نیست نبود آب در چند روز شمار بسیاری از کودکان را تشنه کرده است. سقا امیدوارانه برای سیراب کردن کودکان خیمه مشک به دست است و به نهر فرات رسیده و مشک خویش را از آب لبریز کرده است و می‌داند که کودکان منتظر هستند. تیر دوم دشمن به کجا نشانه رفته است؟ آیا هنوز تیر نخست کافی نبود؟ این نااهلان وجدان نمی‌شناسند و کینه خود را به سمت مشک سقا نشانه گرفته‌اند. از هر سویی تیری بر بدن و مشک آب سقا نشانه رفته‌ است، تا مبادا سقا به سمت خیمه‌ها روانه شود و گلوی خشکانده شده کودکان را با آبی تَر کند. اما گویا ناجوانمردان قصد جان نوجوان و جوان رشید کاروان را کرده‌اند و وجدان انسانی فدای کشتار مظلومان شده است.  یک دست برای کشتار جان انسان‌های مظلوم و دستی دیگر برای ویران کردن خیمه و پناهگاه کاروان نیرو می‌گیرد. سربریدن بدن‌ها و زیرسم اسب قرار دادن بدن‌های پاره پاره شده به راستی معرکه شیرینی برای وجدان‌های غافل مانده است. آری معرکه دیگری در آن سوی میدان دیده‌ می‌شود؛ آتش زدن خیمه‌ها و نشانه گرفتن کودکان خیمه و پاره کردن گوشواره دختر سه ساله... به راستی اهالی مظلوم این کاروان متعلق به کدام سرزمین بود که این چنین هدف تیرهای دشمن قرار گرفت؟ مقصد کاروان چه بود؟ گویا شناخت حق و احیای دین الهی بهانه‌ای برای حرکت کاروان بوده است... نام کاروان چه بود؟ این همان کاروان حسین است؟ آری همان کاروانی که برای زنده کردن دین اسلام، صاحبش نوزاد سه ماهه، طفل سه ساله، نوجوان، جوان و برادر و تمام اهل بیت خویش را فدای آن کرد تا نشانی از یزیدیان در جهان باقی نماند. یزیدیانی که امام عصر خویش را نشناختند و کشتن این بزرگوار را جایگزین عقل و اندیشه انسانی کردند. همان یزیدیانی که زمانی یاور و همراه امام بودند. آری رسم روزگار چنین است. اما تو ای مسافر به کدامین مقصد عازم هستی؟ مقصد خویش را انتخاب کرده‌ای؟ امام خویش را می‌شناسی؟ اندکی تأمل کن تا فریب یزیدیان را نخوری و قصد جان امام عصر خویش را بکنی... اندکی بنگر به واقعه عاشورا تا وجدان بیدار همراه همیشگی تو باشد. و اندکی خاطرات روز شهادت طفل سه ماهه، دختر سه ساله و نوجوان سقا را به یادآور تا بدانی مقصد زندگی خود را چگونه برگزینی... یاد‌آور صحنه‌های دلخراش گریه مادری که به جای سیراب کردن گلوی خشکیده فرزندش، تیر سه شعبه‌ای را بر گلو دید. و اندکی با کاروان عاشورا همراه شو تا از غافله عشق جا نمانی... آری ای مسافر با غافله همراه شو تا به قربانگاه اسماعیل برسی... --------------------------- گزارش از رقیه کشاورز --------------------------- انتهای پیام/77018/ت40



94/08/01 - 14:26





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن