تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):انسان بايد براى آخرتش از دنيا، براى مرگش از زندگى و براى پيرى‏اش از جوانى، توشه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829715377




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

امروز تاسوعاي حسيني است


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری موج:


۱ آبان ۱۳۹۴ (۱۰:۵۲ق.ظ)
يوم العباس؛ امروز تاسوعاي حسيني است موج - يا عباس تو حق دينت را ادا کردي از آن رو که شب را تا به صبح از قبله عشقت حسين و يارانش که مشغول عبادت آفريدگار هستي بودند، پاسداري کردي و خود نيز سر تعظيم و بندگي بر آستان خاک ساييدي. ذهن تاريخ هنوز از عاشقانه هايت متراکم است.
به گزارش خبرگزاري موج، حضرت سجّاد عليه‌السلام عرض کرد:«يا أبَتاهُ أَيْنَ عَمِّىَ الْعَبَّاسُ؟» پدر جان! عمويم عبّاس کجاست؟ در اين هنگام اشک بر چشمان زينب حلقه زد. امام عليه‌السلام پاسخ داد: پسر جان! عمويت کشته شد و دستانش کنار فرات از پيکر جدا شد! امام حسين(ع) به فرزندش امام سجاد(ع) فرمود: فرزندم! سلامم را به شيعيانم برسان و به آنان بگو: پدرم غريبانه به شهادت رسيد، پس بر او اشک بريزيد!
مهمترين واقعه روز عاشورا شهادت سيدالشهداء حسين بن علي عليه‌السلام است. امام اصحاب وفادار خود را صدا مي‌زند.
بعد از شهادت ياران باوفا، امام حسين عليه‌السلام پيوسته به راست و چپ مى‌‏نگريست و هيچ يک از اصحاب و ياران خود را نديد جز آنان که پيشانى به خاک ساييده و صدايى از آنها به گوش نمى‏ رسيد، پس ندا داد:
«يا مُسْلِمَ بْنَ عَقيلٍ، وَ يا هانِىَ بْنَ عُرْوَةَ، وَ يا حَبيبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ يا زُهَيْرَ بْنَ الْقَيْنِ، وَ يا يَزيدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ يا يَحْيَى بْنَ کَثيرٍ، وَ يا هِلالَ بْنَ نافِعٍ، وَ يا إِبْراهِيمَ بْنَ الُحصَيْنِ، وَ يا عُمَيْرَ بْنَ الْمُطاعِ، وَ يا أَسَدُ الْکَلْبِىُّ، وَ يا عَبْدَاللَّهِ بْنَ عَقيلٍ، وَ يا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ، وَ يا داوُدَ بْنَ الطِّرِمَّاحِ، وَ يا حُرُّ الرِّياحِىُّ، وَ يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، وَ يا أَبْطالَ الصَّفا، وَ يا فُرْسانَ الْهَيْجاءِ، مالي أُناديکُمْ فَلا تُجيبُوني، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُوني؟! أَنْتُمْ نِيامٌ أَرْجُوکُمْ تَنْتَبِهُونَ؟
أَمْ حالَتْ مَوَدَّتُکُمْ عَنْ إِمامِکُمْ فَلا تَنْصُرُونَهُ؟ فَهذِهِ نِساءُ الرَّسُولِ صلى الله عليه و آله لِفَقْدِکُمْ قَدْ عَلاهُنَّ النُّحُولُ، فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِکُمْ، أَيُّهَا الْکِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاةَ اللِّئامَ، وَ لکِنْ صَرَعَکُمْ وَاللَّهِ رَيْبُ الْمَنُونِ وَ غَدَرَ بِکُمُ الدَّهْرُ الخَؤُونُ، وَ إِلّا لَما کُنْتُمْ عَنْ دَعْوَتي تَقْصُرُونَ، وَلا عَنْ نُصْرَتي تَحْتَجِبُونَ، فَها نَحْنُ عَلَيْکُمْ مُفْتَجِعُونَ، وَ بِکُمْ لاحِقُونَ، فَإِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ».

اى مسلم بن عقيل! اى هانى بن عروة! اى حبيب بن مظاهر! اى زهير بن قين! اى يزيد بن مظاهر! اى يحيى بن کثير! اى هلال بن نافع! اى ابراهيم بن حُصَين! اى عمير بن مطاع! اى اسد کلبى! اى عبداللَّه بن عقيل! اى مسلم بن عوسجه! اى داود بن طرمّاح! اى حرّ رياحى! اى على بن الحسين! اى دلاورمردان خالص! و اى سواران ميدان نبرد! چه شده است شما را صدا مى‌‏زنم ولى پاسخم را نمى‌‏دهيد؟ و شما را مى‏‌خوانم ولى ديگر سخنم را نمى‌‏شنويد؟ آيا به خواب رفته‌‏ايد که به بيدارى‌‏تان اميدوار باشم؟ يا از محبّت امامتان دست کشيده‌‏ايد که او را يارى نمى‌‏کنيد؟ اين بانوان از خاندان پيامبرند که از فقدانتان ناتوان گشته‏ اند. از خوابتان برخيزيد، اى بزرگواران! و از حرم رسول خدا در برابر طغيانگران پست، دفاع کنيد.
ولى به خدا سوگند! مرگ، شما را به خاک افکنده، و روزگار خيانت پيشه با شما وفا نکرده، وگرنه هرگز از اجابت دعوتم کوتاهى نمى‌‏کرديد، و از ياريم دست نمى‌‏کشيديد، آگاه باشيد، ما در فراق شما سوگواريم و به شما ملحق مى‌‏شويم، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». (معالي السبطين، ج ۲ ص ۱۷)
در روايتى آمده است: هنگامى که امام حسين عليه‌‌السلام تنها شد به خيمه‌‏هاى برادرانش سر کشيد، آنجا را خالى ديد. آنگاه به خيمه‏‌هاى فرزندان عقيل نگاهى انداخت، کسى را در آنجا نيز نديد؛ سپس به خيمه‌‏هاى يارانش نگريست کسى را نديد، امام در آن حال ذکر «لَا حَوْلَ وَ لَاقُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظِيمِ» را فراوان بر زبان جارى مى‏‌ساخت.

آنگاه به خيمه‏‌هاى زنان روانه شد و به خيمه فرزندش امام زين العابدين عليه‌السلام رفت. او را ديد که بر روى پوست خشنى خوابيده و عمّه‌‏اش زينب عليهاالسلام از او پرستارى مى‌‏کند. چون حضرت على بن الحسين عليه‌السلام نگاهش به پدر افتاد خواست از جا برخيزد، ولى از شدّت بيمارى نتوانست، پس به عمّه‌‏اش زينب گفت: «کمکم کن تا بنشينم چرا که پسر پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است» زينب عليهاالسلام وى را به سينه‏‌اش تکيه داد و امام حسين عليه‌السلام از حال فرزندش پرسيد: او حمد الهى را بجا آورد و گفت: «يا أبَتاهُ ما صَنَعْتَ الْيَوْمَ مَعَ هؤُلاءِ الْمُنافِقِينَ؟؛ پدر جان! امروز با اين گروه منافق چه کرده‏‌اى؟».

امام عليه‌السلام در پاسخ فرمود: «يا وَلَدِي قَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَانْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ، وَ قَدْ شُبَّ الْقِتالُ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ، لَعَنَهُمُ اللَّهُ حَتّى‏ فاضَتِ الْأَرْضُ بِالدَّمِ مِنَّا وَ مِنْهُمْ؛ فرزندم»
شيطان بر آنان چيره شده و خدا را از يادشان برده است و جنگ بين ما و آنان چنان شعله‏‌ور شد که زمين از خون ما و آنان رنگين شده است!».
حضرت سجّاد عليه‌السلام عرض کرد:
«يا أبَتاهُ أَيْنَ عَمِّىَ الْعَبَّاسُ؟» پدر جان! عمويم عبّاس کجاست؟
در اين هنگام اشک بر چشمان زينب حلقه زد و به برادرش نگريست که چگونه پاسخ مى‏‌دهد- چرا که امام عليه‌السلام خبر شهادت عبّاس را به وى نداده بود.
امام عليه‌السلام پاسخ داد:
«يا بُنَىَّ إِنَّ عَمَّکَ قَدْ قُتِلَ، وَ قَطَعُوا يَدَيْهِ عَلى‏ شاطِى‏ءِ الْفُراتِ» پسر جان! عمويت کشته شد و دستانش کنار فرات از پيکر جدا شد!
على بن الحسين عليه‌السلام آن چنان گريست که بى‌حال شد. چون به حال آمد از ديگر عموهايش پرسيد و امام پاسخ مى‌‏داد: «همه شهيد شدند».
آنگاه پرسيد:
«وَ أَيْنَ أَخي عَلِيٌّ، وَ حَبيبُ بْنُ مَظاهِرَ، وَ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ، وَ زُهَيْرُ بْنُ الْقَيْنِ؟»
برادرم على اکبر، حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و زهير بن قين کجايند؟
امام عليه‌السلام پاسخ داد:
«يا بُنَىَّ إِعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ في الْخِيامِ رَجُلٌ إِلّا أَنَا وَ أَنْتَ، وَ أَمَّا هؤُلاءِ الَّذِينَ تَسْأَلُ عَنْهُمْ فَکُلُّهُمْ صَرْعى‏ عَلى‏ وَجْهِ الثَّرى‏»
فرزندم! همين قدر بدان که در اين خيمه‌‏ها مردى جز من و تو نمانده است، همه آنان به خاک افتاده و شهيد شده‏‌اند.
پس على بن الحسين عليه‌السلام سخت گريست. آنگاه به عمّه‌‏اش زينب عليهاالسلام گفت: «يا عَمَّتاهُ عَلَىَّ بِالسَّيْفِ وَ الْعَصا» عمّه جان! شمشير و عصايم را حاضر کن.
پدرش فرمود: «وَ ما تَصْنَعُ بِهِما» مى‌‏خواهى چه کنى؟
عرض کرد: «أمَّا الْعَصا فَأَتَوَکَّأُ عَلَيْها، وَ أَمَّا السَّيْفُ فَأَذُبُّ بِهِ بَيْنَ يَدَىْ إِبْنِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فَإِنَّهُ لَاخَيْرَ فِي الْحَياةِ بَعْدَهُ»
بر عصا تکيه کنم و با شمشيرم از فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله دفاع نمايم، چرا که زندگانى پس از او ارزش ندارد.
امام حسين عليه‌السلام او را باز داشت و به سينه چسباند و فرمود: «يا وَلَدي أَنْتَ أَطْيَبُ ذُرِّيَّتي، وَ أَفْضَلُ عِتْرَتي، وَ أَنْتَ خَليفَتي عَلى‏ هؤُلاءِ الْعِيالِ وَ الْأَطْفالِ، فَإِنَّهُمْ غُرَباءٌ مَخْذُولُونَ، قَدْ شَمِلَتْهُمُ الذِّلَّةُ وَ الْيُتْمُ وَ شَماتَةُ الْأَعْداءِ وَ نَوائِبُ الزَّمانِ سَکِّتْهُمْ إِذا صَرَخُوا، وَ آنِسْهُمْ اذَا اسْتَوْحَشُوا، وَ سَلِّ خَواطِرَهُمْ بِلَيْنِ الْکَلامِ، فَإِنَّهُمْ ما بَقِىَ مِنْ رِجالِهِمْ مَنْ يَسْتَأْنِسُونَ بِهِ غَيْرُکَ، وَ لا أَحَدٌ عِنْدَهُمْ يَشْکُونَ إِلَيْهِ حُزْنَهُمْ سِواکَ، دَعْهُمْ يَشُمُّوکَ وَ تَشُمُّهُمْ، وَ يَبْکُوا عَلَيْکَ وَ تَبْکي عَلَيْهِمْ»
فرزندم! تو پاک‌‏ترين ذريّه و برترين عترت منى و تو جانشين من بر اين بانوان و کودکانى.
آنان غريب و بى‌‏کس‏‌اند که تنهايى و يتيمى و سرزنش دشمنان و سختى‏‌هاى دوران آنان را فرا گرفته است.
هر گاه که ناله سر دادند آنان را آرام کن، و چون هراسان شدند مونسشان باش و با سخنان نرم و نيکو، خاطرشان را تسلّى بخش. چرا که کسى از مردانشان جز تو نمانده است تا مونسشان باشد و غم‏‌هايشان را به وى باز گويند. بگذار آنان تو را ببويند و تو آنان را ببويى و آنان بر تو گريه کنند و تو بر آنان.
آنگاه امام عليه‌السلام دست فرزندش را گرفت و با صداى رسا فرمود: «يا زَيْنَبُ وَ يا امَّ کُلْثُومِ وَ يا سَکينَةُ وَ يا رُقَيَّةُ وَ يا فاطِمَةُ، اسْمَعْنَ کَلامي وَ اعْلَمْنَ أَنَّ ابْني هذا خَليفَتي عَلَيْکُمْ، وَ هُوَ إِمامٌ مُفْتَرِضُ الطَّاعَةِ»
اى زينب! اى امّ کلثوم! اى سکينه! اى رقيّه! و اى فاطمه! سخنم را بشنويد و بدانيد که اين فرزندم جانشين من بر شماست و او امامى است که پيروى از او واجب است.
سپس به فرزندش فرمود:
«يا وَلَدي بَلِّغْ شيعَتي عَنِّيَ السَّلامَ فَقُلْ لَهُمْ: إِنَّ أَبي ماتَ غَريباً فَانْدُبُوهُ وَ مَضى‏ شَهيداً فَابْکُوهُ؛ فرزندم! سلامم را به شيعيانم برسان و به آنان بگو: پدرم غريبانه به شهادت رسيد پس بر او اشک بريزيد.
امام عليه‌السلام لباس کهنه به تن کرد
هنگامى که امام ‏حسين عليه‌السلام عزم ميدان کرد، فرمود: «ائْتُوني بِثَوْبٍ لا يُرْغَبُ فيهِ، الْبِسُهُ غَيْرَ ثِيابِي، لا اجَرَّدُ، فَانِّي مَقْتُولٌ مَسْلُوبٌ»
برايم جامه کهنه‏‌اى بياوريد که کسى به آن رغبت نکند تا آن را زير لباسهايم بپوشم و بعد از شهادتم مرا برهنه نکنند، زيرا مى‌‏دانم پس از شهادت لباسهايم ربوده خواهد شد.
لباس تنگ و کوتاهى آوردند ولى امام عليه‌السلام آن را نپوشيد و فرمود: «هذا لِباسُ أَهْلِ الذِّمَّةِ» اين لباس اهل ذمّه (کفّار اهل کتاب) است. لباس بلندترى آوردند. امام عليه‌السلام آن را پوشيد سپس با بانوان حرم خداحافظى کرد.
در روايت ديگرى آمده است هنگامى که لباس کهنه آوردند، چند جايش را پاره کرد (تا ارزشى براى بيرون آوردن نداشته باشد) و آن را زير لباس‌‏هايش پوشيد؛ ولى پس از شهادت امام (دشمن ناجوانمرد پست) آن را نيز از بدنش بيرون آوردند. (تاريخ ابن عساکر، ج ۱۴ ص ۲۲۱)
گريه سکينه براي امام عليه‌السلام
در آن هنگام حضرت سکينه گريه سر داد. امام وى را به سينه چسبانيد و فرمود:
سَيَطُولُ بَعْدي يا سَکينَةُ فَاعْلَمي مِنْکِ الْبُکاءُ إِذَا الْحَمامُ دَهانِي‏
لا تُحْرِقي قَلْبِي بِدَمْعِکِ حَسْرَةً مادامَ مِنّي الرُّوحُ في جُثماني‏
وَ إِذا قُتِلْتُ فَانْتَ اوْلى‏ بِالَّذِي تَأْتينَهُ يا خَيْرَةَ النِّسْوانِ‏
سکينه! بدان پس از شهادتم گريه‌‏هاى طولانى خواهى داشت. تا جان در بدن دارم با اشک حسرتت دلم را آتش مزن. اى بهترين زنان! هنگامى که شهيد شدم پس تو از هر کس به سوگوارى سزاوارترى. (مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ ص ۱۱۹)
گفتگوي امام با زنان و بانوان حرم‏
امام حسين عليه‌السلام به سوى خيمه رفت و ندا داد:
«يا سَکينَةُ! يا فاطِمَةُ! يا زَيْنَبُ! يا امَّ کُلْثُومِ! عَلَيْکُنَّ مِنِّي السَّلامُ»
اى سکينه! اى فاطمه! اى زينب! اى امّ کلثوم! خداحافظ من هم رفتم.
سکينه فرياد برآورد: پدرجان! آيا تسليم مرگ شده‏‌اى؟! امام پاسخ داد:
«کَيْفَ لا يَسْتَسْلِمُ مَنْ لا ناصِرَ لَهُ وَ لا مُعينَ؟» چگونه تسليم نشود کسى که يار و ياورى براى او نمانده است؟.
سکينه گفت: پدر جان! (حال که چنين است) ما را به حرم جدّمان برگردان!
«هَيْهاتَ، لَوْ تُرِکَ الْقَطا لَنامَ» هيهات! اگر مرغ قطا را رها مى‏‌کردند در آشيانه‌‏اش آرام مى‏گرفت. (اشاره به اين‌‏که ما را رها نخواهند کرد).
صداى گريه بانوان برخاست، امام آنان را آرام کرد و به سوى دشمن حمله‌‏ور شد. (بحارالانوار ج ۴۵ ص ۴۷)

موعظه امام به لشکر عمر سعد
امام حسين عليه‌السلام به دشمنان نزديک شد و خطاب به آنان فرمود:
«يا وَيْلَکُمْ أَتَقْتُلُونِي عَلى‏ سُنَّةٍ بَدَّلْتُها؟ أَمْ عَلى‏ شَريعَةٍ غَيَّرْتُها، أَمْ عَلى‏ جُرْمٍ فَعَلْتُهُ، أَمْ عَلى‏ حَقٍّ تَرَکْتُهُ؟»
واى بر شما! چرا با من مى‌‏جنگيد؟ آيا سنّتى را تغيير داده‌‏ام؟ يا شريعتى را دگرگون ساخته‏‌ام؟ يا جرمى مرتکب شده‌‏ام؟ و يا حقّى را ترک کرده‌‏ام؟.
گفتند: «إِنَّا نَقْتُلُکَ بُغْضاً لِأَبِيکَ» به خاطر کينه‌‏اى که از پدرت به دل داريم، با تو مى‌‏جنگيم و تو را مى‏‌کشيم. (ينابيع الموده، ج ۳ ص ۷۹)

مرگ بهتر از زندگى ننگين است!
امام عليه‌السلام به ميدان آمد و مبارز طلبيد، هر کس از پهلوانان سپاه دشمن پيش آمد او را به خاک افکند، تا آنجا که بسيارى از آنان را به هلاکت رساند آنگاه به ميمنه (به جانب راست سپاه) حمله کرد و فرمود: «الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْعارِ» مرگ بهتر از زندگى ننگين است.
سپس به ميسره (جانب چپ سپاه) يورش برد و فرمود:
أَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِىِّ / آلَيْتُ أَنْ لا أَنْثَني‏
أَحْمي عِيالاتِ أَبي / أَمْضي عَلى‏ دينِ النَّبِىِ‏
منم حسين بن على عليه‌السلام، سوگند ياد کردم که (در برابر دشمن) سر فرود نياورم، از خاندان پدرم حمايت مى‌‏کنم و بر دين پيامبر رهسپارم. (بحارالانوار، ج ۴۵ ص ۴۹)
و در روايت ديگر آمده است، امام عليه‌السلام فرمود: «مَوْتٌ في عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَياةٍ في ذُلٍّ» مرگ با عزّت بهتر از زندگى با ذلّت است. (بحارالانوار، ج ۴۵ ص ۱۹۲)

اگر دين نداريد آزاد مرد باشيد!
امام عليه‌السلام به هر سو يورش برد و گروه عظيمى را به خاک افکند.
عمر سعد فرياد برآورد: آيا مى‌‏دانيد با چه کس مى‏‌جنگيد؟ او فرزند همان دلاور ميدان‌‏ها و قهرمانان عرب است، از هر سو به وى هجوم آوريد.
بعد از اين فرمان چهار هزار تيرانداز از هر سو امام عليه‌السلام را هدف قرار دادند و از سوى ديگر به جانب خيمه‌‏ها حمله‌‌‏ور شدند و ميان آن حضرت و خيامش فاصله انداختند.
امام عليه‌‌السلام فرياد برآورد:
«وَيْحَکُمْ يا شيعَةَ آلِ أَبي سُفْيانَ! إِنْ لَمْ يَکُنْ لَکُمْ دينٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا أَحْراراً في دُنْياکُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا إِلى‏ أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَبَاً کَما تَزْعُمُونَ»
واى بر شما! اى پيروان آل ابى سفيان! اگر دين نداريد و از حسابرسى روز قيامت نمى‏‌ترسيد لااقل در دنياى خود آزاده باشيد، و اگر خود را عرب مى‏‌دانيد به خلق و خوى عربى خويش پايبند باشيد.
شمر صدا زد: اى پسر فاطمه! چه مى‏‌گويى؟ امام عليه‌السلام فرمود: «أَنَا الَّذي أُقاتِلُکُمْ، وَ تُقاتِلُوني، وَ النِّساءُ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ، فَامْنَعُوا عُتاتَکُمْ وَ طُغاتَکُمْ وَ جُهَّالَکُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمي ما دُمْتُ حَيّاً»
من با شما جنگ دارم و شما با من، ولى زنان که گناهى ندارند، پس تا زمانى‏ که زنده هستم، سپاهيان طغيانگر و نادان خود را از تعرّض به حرم من باز داريد.
شمر گفت: راست مى‏‌گويد. آنگاه به لشکريان خويش رو کرد و گفت: «از حرم او دست برداريد و به خودش حمله کنيد که به جانم سوگند هماوردى است بزرگوار!
سپاه دشمن از هر طرف به سوى امام عليه‌السلام حمله‏‌ور شدند و امام در جستجوى آب به سوى فرات رفت ولى سپاهيان همگى هجوم آوردند و مانع شدند.

مناجات با خدا و نفرين به دشمن‏
در روز عاشورا امام حسين عليه‌السلام به سوى فرات روانه شد که شمر گفت: به خدا سوگند! به آن نخواهى رسيد تا در آتش درآيى!
شخص ديگرى گفت: يا حسين! آيا آب فرات را نمى‌‏بينى که مثل شکم ماهى مى‌‏درخشد؟! به خدا سوگند! از آن نخواهى چشيد تا آن‌‏که با لب تشنه از جهان چشم بپوشى!
امام عليه‌السلام گفت: «اللَّهُمَّ أَمِتْهُ عَطَشاً» خدايا! او را تشنه بميران.
راوى مى‏‌گويد: به خدا سوگند پس از نفرين امام آن شخص به مرض عطش گرفتار شد، به گونه‌‏اى که پيوسته مى‌‏گفت: به من آب دهيد! آبش مى‌‏دادند تا آنجا که آب از دهانش مى‌‏ريخت ولى همچنان مى‏‌گفت: آبم دهيد که تشنگى مرا کشت! پيوسته اين چنين بود تا آن‌‏که به هلاکت رسيد!

تيري به پيشاني امام اصابت کرد
آنگاه مردى از سپاه دشمن به نام «ابوالحتوف جعفى» تيرى به سوى امام رها کرد.
تير به پيشانى امام اصابت کرد. آن را بيرون کشيد، خون بر چهره و محاسن امام جارى شد، عرض کرد: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَرى‏ ما أَنَا فيهِ مِنْ عِبادِکَ هؤُلاءِ الْعُصاةِ، اللَّهُمَّ أَحِصَّهُمْ عَدَداً، وَ اقْتُلْهُمْ بَدَداً، وَ لا تَذَرْ عَلى‏ وَجْهِ الْأَرْضِ مِنْهُمْ أَحَداً، وَ لا تَغْفِرْ لَهُمْ أَبَداً»
خدايا! تو شاهدى که از اين مردم سرکش به من چه مى‏‌رسد. خدايا! جمعيّت آنان را اندک کن و آنان را با بيچارگى و بدبختى بميران، و از آنان کسى را بر روى زمين مگذار و هرگز آنان را نيامرز.
سپس به آنان حمله کرد، و به هر کس که مى‏‌رسيد او را با شمشيرش بر خاک مى‌‏افکند، اين در حالى بود که تيرها از هر سو مى‌‏باريد و بر بدن امام عليه‌السلام مى‌‏نشست و مى‏‌فرمود:
«يا أُمَّةَ السُّوءِ! بِئْسَما خَلَّفْتُمْ مُحَمَّداً في عِتْرَتِهِ، أَما إِنَّکُمْ لَنْ تَقْتُلُوا بَعْدي عَبْداً مِنْ عِبادِ اللَّهِ فَتُهابُوا قَتْلَهُ، بَلْ يُهَوِّنُ عَلَيْکُمْ عِنْدَ قَتْلِکُمْ إِيَّاىَ، وَ ايْمُ اللَّهِ إِنّي لَأَرْجُوا أَنْ يُکْرِمَنِي رَبِّي بِالشَّهادَةِ بِهَوانِکُمْ، ثُمَّ يَنْتَقِمُ لي مِنْکُمْ مِنْ حَيْثُ لا تَشْعُرُونَ»
اى بدسيرتان! شما در مورد خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله بد عمل کرديد. آرى! شما پس از کشتن من از کشتن هيچ بنده‏‌اى از بندگان خدا هراسى نداريد، چرا که با کشتن من قتل هر کس برايتان آسان خواهد بود. به خدا سوگند! من اميدوارم که پروردگارم شما را خوار و مرا به شهادت (در راهش) گرامى بدارد. آنگاه از جايى که گمان نمى‏‌بريد انتقام مرا از شما بگيرد.
حصين بن مالک سکونى فرياد برآورد و گفت: «اى پسر فاطمه! چگونه خداوند انتقام تو را از ما بگيرد؟
امام عليه‌السلام فرمود: «يُلْقي بَأْسُکُمْ بَيْنَکُمْ وَ يَسْفِکُ دِماءَکُمْ، ثُمَّ يَصُبُّ عَلَيْکُمُ الْعَذابَ الْأَليمَ»
نزاع و اختلاف در ميانتان مى‌‏افکند و خونتان را مى‌‏ريزد آنگاه شما را به عذاب دردناک گرفتار مى‏سازد.
امام عليه‌السلام همچنان مى‌‏جنگيد تا آن که زخم‌‏هاى بسيارى بر بدن مبارکش وارد شد. (مقتل الحسين خوارزمي، ج ۴ ص ۳۴ ؛ بحارالانوار ج ۴۵ ص ۵۱)

تيري به گلوي امام اصابت کرد
در روايتى آمده است: هنگامى که دشمنان، امام را آماج تيرها قرار دادند تير به گلوى امام اصابت کرد و فرمود:
«بِسْمِ اللَّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ، وَ هذا قَتيلٌ في رِضَى اللَّهِ»
به نام خداوند و هيچ حرکت و نيرويى جز از جانب خدا نيست و اين شهيدى است در راه رضاى خدا! (مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ ص ۱۲۰)
اصابت سنگ به پيشاني امام و زدن تير سه شعبه بر سينه ايشان
امام عليه‌السلام خسته شد، خواست اندکى بياسايد که ناگاه سنگى آمد و به پيشانى امام رسيد، خون جارى شد.
امام دامن پيراهنش را بالا زد تا خون از چهره‏اش پاک کند که تير سه شعبه مسمومى آمد و به سينه امام عليه‌السلام فرو نشست.
امام (دعاى قربانى خواند و) فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلى‏ مِلِّةِ رَسُولِ اللَّهِ» به نام خدا و به يارى خدا و بر آيين رسول خدا.
آنگاه سرش را به آسمان بلند کرد و عرض کرد: «إِلهي إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقْتُلُونَ رَجُلًا لَيْسَ عَلى‏ وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ نَبِىٍّ غَيْرَهُ» خداى من! تو آگاهى که اينان کسى را مى‏‌کشند که در روى زمين پسر پيامبرى جز وى نيست.
سپس تير را بيرون کشيد. خون همچون ناودان جارى شد. دستش را بر محلّ زخم گذاشت، چون از خون پر شد آن را به آسمان پاشيد و قطره‌‏اى از آن به زمين بازنگشت!
بار ديگر دست را از خون پر کرد و آن را به سر و صورت کشيد و فرمود:
«هکَذا وَاللَّهِ أَکُونُ حَتّى‏ أَلْقى‏ جَدّي رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا مَخْضُوبٌ بِدَمي، وَ أَقُولُ: يا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَني فُلانٌ وَ فُلانٌ»
آرى، به خدا سوگند! مى‌‏خواهم با همين چهره خونين به ديدار جدّم رسول خدا صلى الله عليه و آله بروم و بگويم: اى رسول خدا فلان و فلان مرا شهيد کردند. (مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲ ص ۳۴ ؛ بحارالانوار ج ۴۵ ص ۵۳)

عرش خدا از اسب به زمين افتاد
امام عليه‌السلام بر اثر زخم‏‌هاى فراوان از اسب به زمين افتاد، ولى برخاست.
خواهرش زينب عليهاالسلام از خيمه‏‌ها بيرون آمد و با ناله‌‏اى جانسوز مى‌‏گفت: «لَيْتَ السَّماءُ إِنْطَبَقَتْ عَلَى الْأَرْضِ» کاش آسمان بر زمين فرو مى‏‌افتاد.
عمر بن سعد را ديد که نزديک امام عليه‌السلام ايستاده است. فرمود: «أَيُقْتَلُ ابُوعَبْدِاللَّهِ وَ أَنْتَ تَنْظُرُ إِلَيْهِ؟» اى عمر بن سعد! اباعبداللَّه عليه‌السلام را شهيد مى‏‌کنند و تو نظاره مى‌‏کنى؟!
اشک از ديدگان عمر سعد (ديدند) جارى شد و صورتش را برگرداند و چيزى نگفت. (کامل ابن اثير، ج ۳ ص ۷۸)
حضرت زينب عليهاالسلام فرياد زد: «وَيْلَکُمْ، أما فِيکُمْ مُسْلِمٌ» واى بر شما! آيا در ميان شما مسلمان نيست؟
سکوت مرگبارى همه را فرا گرفته بود و کسى پاسخى نداد. (اعيان الشيعه، ج ۱ ص ۶۰۹)
امام عليه‌السلام ردايى به تن کرده و عمامه به سر داشت. و با آن که پياده و زخمى بود چون سواران دلاور مى‌‏جنگيد، نگاهى به تيراندازان و نگاهى به حرم خود داشت و مى‏‌گفت:
«أَعَلى‏ قَتْلي تَجْتَمِعُونَ، أَما وَاللَّهِ لا تَقْتُلُونَ بَعْدي عَبْداً مِنْ عِبادِاللَّهِ، اللَّهُ أَسْخَطُ عَلَيْکُمْ لِقَتْلِهِ مِنِّي؛ وَ ايْمُ اللَّهِ إِنّي لَأَرْجُوا أَنْ يُکْرِمَنِى اللَّهَ بِهَوانِکُمْ، ثُمَّ يَنْتَقِمُ لي مِنْکُمْ مِنْ حَيْثُ لا تَشْعُرُونَ. أَما وَاللَّهِ لَوْ قَتَلْتُمُوني لَأَلْقَى اللَّهَ بَاْسَکُمْ بَيْنَکُمْ وَ سَفَکَ دِمائَکُمْ ثُمَّ لا يَرْضى‏ حَتّى‏ يُضاعِفَ لَکُمُ الْعَذابَ الْأَليمَ»

آيا بر کشتن من با هم متّحد شده‏‌ايد؟ هان! به خدا سوگند! پس از من بنده‌‏اى از بندگان خدا را نمى‏‌کشيد که خداوند را بيش از کشتن من به خشم آورد.
به خدا سوگند! من اميدوارم خداوند مرا با خوارى شما گرامى بدارد و انتقام مرا از آنجا که گمان نمى‌‏بريد از شما بگيرد.
هان! به خدا سوگند! اگر مرا به قتل برسانيد، خداوند شما را گرفتار نزاعى در ميان خودتان مى‏‌سازد و خونتان را مى‌‏ريزد و (هرگز) از شما راضى نگردد تا عذاب سنگين و دردناکى به شما بچشاند. (اعيان الشيعه، ج ۱ ص ۶۰۹)

آخرين مناجات‌هاي امام عليه‌السلام ‏
امام حسين عليه‌السلام در آخرين لحظات عمر گرانبهايش با خداى خود چنين مناجات مى‌‏کرد:
«اللَّهُمَّ! مُتَعالِىَ الْمَکانِ، عَظيمَ الْجَبَرُوتِ، شَديدَ الِمحالِ، غَنِىٌّ عَنِ الْخَلائِقِ، عَريضُ الْکِبْرِياءِ، قادِرٌ عَلى‏ ما تَشاءُ، قَريبُ الرَّحْمَةِ، صادِقُ الْوَعْدِ، سابِغُ النِّعْمَةِ، حَسَنُ الْبَلاءِ، قَريبٌ إِذا دُعيتَ، مُحيطٌ بِما خَلَقْتَ، قابِلُ التَّوْبَةِ لِمَنْ تابَ إِلَيْکَ، قادِرٌ عَلى‏ ما أَرَدْتَ، وَ مُدْرِکٌ ما طَلَبْتَ، وَ شَکُورٌ إِذا شُکِرْتَ، وَ ذَکُورٌ إِذا ذُکِرْتَ، أَدْعُوکَ مُحْتاجاً، وَ أَرْغَبُ إِلَيْکَ فَقيراً، وَ أَفْزَعُ إِلَيْکَ خائِفاً، وَ أَبْکي إِلَيْکَ مَکْرُوباً، وَ اسْتَعينُ بِکَ ضَعيفاً، وَ أَتَوَکَّلُ عَلَيْکَ کافِياً، أُحْکُمْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا، فَإِنَّهُمْ غَرُّونا وَ خَدَعُونا وَ خَذَلُونا وَ غَدَرُوا بِنا وَ قَتَلُونا، وَ نَحْنُ عِتْرَةُ نِبَيِّکَ، وَ وَلَدُ حَبيبِکَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ، الَّذي اصْطَفَيْتَهُ بِالرِّسالَةِ وَ ائْتَمَنْتَهُ عَلى‏ وَحْيِکَ، فَاجْعَلْ لَنا مِنْ أَمْرِنا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً بِرَحْمَتِکَ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمينَ».

خدايا! اى بلند جايگاه! بزرگ جبروت! سخت توانمند (در کيفر و انتقام)! بى نياز از مخلوقات! صاحب کبريايى گسترده! بر هر چه خواهى قادرى! رحمتت نزديک! پيمانت درست! داراى نعمت سرشار! بلايت نيکو!
هر گاه تو را بخوانند نزديکى! بر آفريده‌‏ها احاطه دارى! توبه‌‏پذير توبه کنندگانى! بر هر چه اراده کنى توانايى! و به هر چه بخوانى مى‌‏رسى!
چون سپاست گويند سپاسگزارى! و چون يادت کنند يادشان مى‌‏کنى!
حاجتمندانه تو را مى‌‏خوانم و نيازمندانه به تو مشتاقم و هراسانه به تو پناه مى‌‏برم و با حال حزن به درگاه تو مى‌‏گريم و ناتوانمندانه از تو يارى مى‏‌طلبم تنها بر تو توکّل مى‌‏کنم، ميان ما و اين قوم حکم فرما!
اينان به ما نيرنگ زدند، ما را تنها گذارده، بى وفايى کردند و به کشتن ما برخاستند.
ما خاندان پيامبر و فرزندان حبيب تو محمّد بن عبداللَّه صلى الله عليه و آله هستيم، همو که او را به پيامبرى برگزيدى و بر وحى‏‌ات امين ساختى. پس در کار ما گشايش و برون رفتى قرار ده، به مهربانيت اى مهربانترين مهربانان.

آنگاه افزود: «صَبْراً عَلى‏ قَضائِکَ يا رَبِّ لا إِلهَ سِواکَ، يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ، مالِىَ رَبٌّ سِواکَ، وَ لا مَعْبُودٌ غَيْرُکَ، صَبْراً عَلى‏ حُکْمِکَ يا غِياثَ مَنْ لا غِياثَ لَهُ، يا دائِماً لا نَفادَ لَهُ، يا مُحْيِىَ الْمَوْتى‏، يا قائِماً عَلى‏ کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ، احْکُمْ بَيْني وَ بَيْنَهُمْ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْحاکِمينَ»

پروردگارا! بر قضا و قدرت شکيبايى مى‏‌ورزم، معبودى جز تو نيست، اى فريادرس دادخواهان! پروردگارى جز تو و معبودى غير از تو براى من نيست.

بر حکم تو صبر مى‏‌کنم اى فريادرس کسى که فرياد رسى ندارد! اى هميشه‌‏اى که پايان‏ناپذير است! اى زنده کننده مردگان! اى برپا دارنده هر کس با آنچه که به دست آورده! ميان ما و اينان داورى کن که تو بهترين داورانى. (مقتل الحسين مقرم، ص ۲۸۲)

لحظات شهادت سالار و سرور شهيدان عالم ‏
راوي مى‏گويد: «کنار قتلگاه ايستاده بودم و جان دادن امام عليه‌السلام را نظاره مى‏‌کردم. بخدا سوگند! هرگز به خون آغشته‌‏اى را نديده بودم که خون بدنش رفته باشد ولى اين چنين زيبا و درخشنده باشد. آنچنان نور چهره‌‏اش خيره کننده بود که انديشه شهادت او از يادم رفت.
حسين عليه‌السلام در آن حال شربتى آب مى‌‏خواست. شنيدم مردى سنگدل و بى‏‌ايمان پاسخ داد: آب نياشامى تا بر آتش درآئى (نعوذ باللَّه) و از حميم آن بنوشى. (وَاللَّهِ لا تَذُوقُ الْماءَ حَتَّى تَرِدَ الْحامِيَةَ فَتَشْرَبَ مِنْ حَميمِها)

امام عليه‌السلام در پاسخ فرمود: «إِنَّما أَرِدُ عَلى‏ جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ وَأَسْکُنُ مَعَهُ فِي دارِهِ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليکٍ مُقْتَدِرٍ وَأَشْکُو إِلَيْهِ ما ارْتَکَبْتُمْ مِنِّي وَفَعَلْتُمْ بِي»
بلکه من بر جدم رسول خدا وارد مى‌‏شوم و در خانه‏‌اش در بهشت جايگاه صدق و در جوار قرب خداى مقتدر ساکن مى‌‏شوم و از جناياتى که نسبت به من روا داشتيد به او شکايت مى‏‌برم.
سپاه ابن سعد با شنيدن اين سخن چنان به خشم آمدند که گويا خداوند در دل آنها هيچ رحمى قرار نداده بود. (مقتل الحسين مقرم، ص ۲۸۲؛ بحارالانوار ج ۴۵ ص ۵۷)

شهادت امام حسين عليه‌السلام در کربلا
هنگام مصيبت عظمى فرا رسيده بود. حالت ضعف بر امام عليه‌السلام مستولى شده بود، هر کس با هر وسيله‌‌‌‏اى که در اختيار داشت به آن حضرت ضربه مى‏زد، ولى هر کس به قصد کشتن نزديک آن بزرگوار مى‌‏شد، لرزه بر اندامش مى‏‌افتاد و به عقب بر مى‌‏گشت.
«مالک بن نمير» نزديک رفت و شمشيرى بر فرق مبارکش زد که خون از سر آن حضرت جارى شد. امام عليه‌السلام فرمود: «هرگز با آن دست، غذا و آب نخورى و خدا تو را با ظالمان محشور گرداند». در تواريخ آمده است که او پس از آن چون بيچارگان در نهايت فقر و تنگدستى به سر مى‏برد و دستانش از کار افتاد. (انساب الاشراف، ج ۳ ص ۴۰۷)
«زُرعة بن شريک» ضربه‏‌اى بر دست چپ آن حضرت وارد ساخت.
«سنان بن انس» با دو سلاح نيزه و شمشير ضرباتى بر حضرت وارد ساخت، و به آن افتخار مى‏‌کرد!
زمان به کندى مى‌‏گذشت و جهان در انتظار حادثه‌‏اى عظيم بود. عمر سعد مى‌‏خواست که کار سريعتر تمام شود و انتظار به پايان رسد. به خولى بن يزيد که در کنارش بود دستور داد که کار حسين عليه‌السلام را تمام کند. وى پيش رفت تا سر از بدن آن حضرت جدا سازد ولى لرزه بر اندامش افتاد و به عقب برگشت.
«سنان بن انس»- بنا به نقلى- جلو رفت و شمشيرى را حواله گلوى مبارک امام کرد و گفت: «ترا مى‌‏کشم و سر از بدنت جدا مى‏‌کنم در حالى که مى‌‏دانم تو پسر رسول خدايى و پدر و مادرت بهترين خلق خدايند!» پس سر مبارک امام را از بدن جدا کرد. (کامل ابن اثير ج ۴ ص ۷۸ ؛ انساب الاشراف، ج۳ ص ۴۰۹)

در روايت ديگر، شمر بن ذى الجوشن در خشم شد و روى سينه مبارک امام عليه‌السلام نشست و محاسن آن حضرت را به دست گرفت و چون خواست امام را به قتل برساند، آن حضرت لبخندى زد و فرمود: آيا مرا مى‌‏کشى در حالى که مى‏‌دانى من کيستم؟
شمر گفت: آرى، تو را خوب مى‏‌شناسم، مادرت فاطمه زهرا و پدرت على مرتضى و جدت محمد مصطفى است، تو را مى‏‌کشم و باکى ندارم! پس با دوازده ضربه سر مبارک امام عليه‌السلام را از بدن جدا ساخت. (بحارالانوار ج ۴۵ ، ص۵۶)

دگرگونى عالَم طبيعت‏ پس از شهادت امام عليه‌السلام
طبق نقل تواريخ بعد از شهادت آن حضرت، دگرگونى‏‌هايى در عالم تکوين رخ داد که خبر از وقوع حادثه عظيمى مى‏‌داد. روايات مربوط به دگرگونى‏‌هاى عالم را، شيعه و اهل سنت متفقاً نقل کرده‌‏اند از جمله:
بنا به نقل سيد بن طاووس در لهوف: در آن وقت غبار شديد توأم با تاريکى و طوفان سرخ فام آسمان کربلا و اطراف را فرا گرفت، سپاه ابن سعد وحشت کردند و گمان نمودند بر آنها عذاب نازل شده است. (عاشورا ريشه‌‏ها، انگيزه‌‌‏ها، رويدادها، پيامدها، آيت الله مکارم شيرازي و همکاران، ص ۵۰۰)
امروز روز عباس است. اي ابوالفضل تو حق دينت را ادا کردي آن زمان که به امر برادر به ميان سپاه کفر شتافتي تا شبي را براي دعا و استغفار و عبادت حق تعالي مهلت بگيري! آخر تو مي دانستي که مولايت حسين(ع) براي نماز قيام کرد، تو مي دانستي که سرورت تشنه عبادت و بندگي است، تو مي دانستي که او عاشق تلاوت کتاب خداست.
تو حق دينت را ادا کردي ازآن رو که شب را تا به صبح از قبله عشقت حسين و يارانش که مشغول عبادت آفريدگار هستي بودند پاسباني کردي و خود نيز سر تعظيم و بندگي بر آستان خاک ساييدي. ذهن تاريخ هنوز از عاشقانه هايت متراکم است.
زبان را ياراي گفتن اين همه عظمت و حضور دوستداران حسين (ع) و يارانش نيست. سلام بر حسين(ع) و ياران با وفايش. سلام بر عبد صالح خدا حضرت اباالفضل عباس (ع). زيارت حضرت اباالفضل العباس عليه السلام
سَلامُ اللهِ وَسَلامُ مَلائِکَتِهِ الْمُقَرَّبينَ، وَاَنْبِيائِهِ الْمُرْسَلينَ، وَعِبادِهِ الصّالِحينَ، وَجَميعِ الشُّهَداءِ وَالصِّدّيقينَ، وَالزَّاکِياتُ الطَّيِّباتُ فيـما تَغْتَدي وَتَرُوحُ، عَلَيْکَ يَا بْنَ أميرِ الْمُؤْمِنينَ، أشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْليمِ، وَالتَّصْديقِ وَالْوَفاءِ وَالنَّصيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ الْمُرْسَلِ، وَالسِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ، وَالدَّليلِ الْعالِمِ، وَالْوَصِيِّ الْمُبَلِّغِ، وَالْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ. فَجَزاکَ اللهُ عَنْ رَسُولِهِ وَعَنْ أميرِ الْمُؤْمِنينَ وَعَنِ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ أفْضَلَ الْجَزاءِ، بِما صَبَرْتَ وَاحْتَسَبْتَ وَأعَنْتَ، فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، لَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ وَلَعَنَ اللهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّکَ، وَاسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِکَ، وَلَعَنَ اللهُ مَنْ حالَ بَيْنَکَ وَبَيْنَ ماءِ الْفُراتِ، أشْهَدُ اَنَّکَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً، وَأنَّ اللهَ مُنْجِزٌ لَکُمْ ما وَعَدَکُمْ. جِئْتُکَ يَا بْنَ أميرِ اْلُمْؤْمِنينَ وَافِداً إِلَيْکُمْ، وَقَلْبي مُسَلِّمٌ لَکُمْ، وَأنَا لَکُمْ تابِـعٌ، وَنُـصْرَتي لَکُمْ مُعَدَّةٌ، حَتّى يَحْکُمَ اللهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحاکِمينَ، فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ، إنّي بِکُمْ وَبِإيابِکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنينَ، وَبِمَنْ خالَفَکُمْ وَقَتَلَکُمْ مِنَ الْکافَرينَ، قَتَلَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ بِالأيدي وَالألْسُنِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ أيُّهَا الْعَبْدُ، الصّالِحُ، الْمُطيعُ للهِ وَلِرَسُولِهِ، وَلأميرِ الْمُؤْمِنينَ وَالْحَسَنِ والْحُسَيْنِ عَلَيْهِمْ اَلسَّلامُ، واَلسَّلامُ عَلَيْکَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ وَمَغْفِرَتُهُ وَرِضْوانُهُ وَعَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ. أشْهَدُ واُشْهِدُ اللهَ أنَّکَ مَضَــيْتَ عَلى ما مَـــضى عَلَيْهِ الْبَدْرِيُّونَ، وَالُمجاهِدُونَ فِي سَبيلِ اللهِ، الْمُناصِحُونَ لَهُ فِي جِهادِ أعْدائِهِ، الْمُبالِغُونَ فِي نُـصْرَةِ أوْلِيائِهِ، الذّابُّونَ عَنْ أحِبّائِهِ، فَجَزاکَ اللهُ أفْضَلَ الْجَزاءِ، وَأکْثَرَ الْجَزاءِ، وَأوْفَرَ الْجَزاءِ، وَاَوْفى جَزاءِ أحَدٍ مِمَّنْ وَفى بِبَيْعَتِهِ، وَاسْتَجابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَأطاع وُلاةَ، أمْرِهِ. أشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ بالَغْتَ فِي النَّصيحَةِ، وَأعْطَيْتَ غايَةَ اْلَمجْهُودِ، فَبَعَثَکَ اللهُ فِي الشُّهَداءِ، وَجَعَلَ رُوحَکَ مَعَ أرْواحِ السُّعَداءِ، وَأعْطاکَ مِنْ جِنانِهِ أَفْسَحَها مَنْزِلاً وَأفْضَلَها غُرَفاً، وَرَفَعَ ذِکْرَکَ فِي عِلِّيّينَ، وَحَـشَرَکَ مَعَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفيقاً. أشْهَدُ أنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَلَمْ تَنْکُلْ، وَأنَّکَ مَضَيْتَ عَلى بَصيرَة مِنْ أمْرِکَ مُقْتَدِياً بِالصّالِحينَ، وَمُتَّبِعاً لِلنَّبِيّينَ، جَمَعَ اللهُبَيْنَنا وَبَيْنَکَ وَبَيْنَ رَسُولِهِ وَأوْلِيائِهِ فِي مَنازِلِ الُمحْسِنينَ، فَإنَّهُ أرْحَمُ الرّاحِمينَ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَلا تَدَعْ لي فِي هذَا الْمَکانِ الْمُکَرَّمِ وَالْمَشْهَدِ المُعَظَّمِ ذَنْباً اِلاّ غَفَرْتَهُ، وَلا هَمّاً اِلاّ فَرَّجَتَهُ، وَلا مَرَضاً اِلاّ شَفَيْتَهُ، وَلا عَيْباً اِلاّ سَتَرْتَهُ، وَلا رِزْقاً اِلاّ بَسَطْتَهُ، وَلا خَوْفاً الاّ آمَنْتَهُ، وَلا شَمْلاً اِلاّ جَمَعْتَهُ، وَلا غائِباً اِلاّ حَفَظْتَهُ وَاَدْنَيْتَهُ، وَلا حاجَةً مِنْ حَوائِجِ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ لَکَ فيها رِضىً وَلِيَ فيها صَلاحٌ اِلاّ قَضَيْتَها يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ. اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَبَا الْفَضْلِ الْعَبّاسَ ابْنَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَا بْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَا بْنَ اَوَّلِ الْقَوْمِ اِسْلاماً وَاَقْدَمِهِمْ ايماناً وَاَقْوَمِهِمْ بِدينِ اللهِ، وَاَحْوَطِهِمْ عَلَى الاِسْلامِ، اَشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ للهِ وَلِرَسُولِهِ وَلاَخيکَ فَنِعْمَ الاَخُ الْمُواسي، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْکَ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً ظَلَمَتْکَ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اسْتَحَلَّتْ مِنْکَ الَمحارِمَ، وَانْتَهَکَتْ حُرْمَةَ الاِسْلامِ، فَنِعْمَ الصّابِرُ الْمجاهِدُ الُمحامِي النّاصِرُ وَالاْخُ الدّافِعُ عَنْ اَخيهِ، الُمجيبُ اِلى طاعَةِ رَبِّهِ، الرّاغِبُ فيـما زَهِدَ فيهِ غَيْرُهُ مِنَ الثَّوابِ الْجَزيلِ وَالثَّناءِ الْجَميلِ، وَاَلْحَقَکَ اللهُ بِدَرَجَةِ آبائِکَ فِي جَنّاتِ النَّعيمِ، اَللّـهُمَّ اِنّي تَعَرَّضْتُ لِزِيارَةِ اَوْلِيائِکَ رَغْبَةً فِي ثَوابِکَ وَرَجاءً لِمَغْفِرَتِکَ وَجَزيلِ اِحْسانِکَ، فَاَسْاَلُکَ اَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ، وَاَنْ تَجْعَلَ رِزْقي بِهِمْ دارّاً وَعَيْشي بِهِمْ قارّاً، وَزِيارَتي بِهِمْ مَقْبُولَةً وَحَياتي بِهِمْ طَيِّبَةً، وَاَدْرِجْني اِدْراجَ الْمُکْرَمينَ، وَاجْعَلْني مِمَّنْ يَنْقَلِبُ مِنْ زِيارَةِ مَشاهِدِ اَحِبّائِکَ مُفْلِحاً مُنْجِحاً، قَدِ اسْتَوْجَبَ غُفْرانَ الذُّنُوبِ وَسَتْرَ الْعُيُوبِ وَکَشْفَ الْکُرُوبِ، اِنَّکَ اَهْلُ التَّقْوى وَاَهْلُ الْمَغْفِرَةِ . اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ وَاَسْتَرْعيکَ وَاَقْرَأُ عَلَيْکَ اَلسَّلامَ، آمَنّا بِاللهِ وَبِرَسُولِهِ وَبِکِتابِهِ وَبِما جاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللهِ، اَللّـهُمَّ فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدينَ، اَللّـهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتي قَبْرَ ابْنِ اَخي رَسُولِکَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَارْزُقْني زِيارَتَهُ اَبَداً ما اَبْقَيْتَني وَاحْشُرْني مَعَهُ وَمَعَ آبائِهِ فِي الجِنانِ، وَعَرِّفْ بَيْني وَبَيْنَهُ وَبَيْنَ رَسُولِکَ وَاَوْلِيائِکَ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَتَوَفَّني عَلَى الاْيمانِ بِکَ وَالتَّصْديقِ بِرَسُولِکَ وَالْوِلايَةِ لِعَليِّ بْنِ اَبي طالِب وَالاَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَالْبَراءَةِ مِنْ عَدُوِّهِمْ، فَاِنّي قَدْ رَضيتُ يا رَبِّي بِذلِکَ، وَصَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد. وتدعو لنفسک ولوالديک وللمؤمنين والمسلمين وتخير من الدعاء.

«وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون‏» آنها که ستم کردند به زودى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏دانند که بازگشتشان به کجاست! (سوره شعرا / ۲۲۷)
التماس دعا













این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاری موج]
[مشاهده در: www.mojnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 76]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن