واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
ماجرای واقعی با همکاری پلیس؛
گفتگو با زن همدست قاتل در مشهد
تحت تاثير هيجانات دوران نوجواني درحالي به خواستگاري «م» پاسخ مثبت دادم که خانواده ام مخالف اين ازدواج بودند.
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز، فقط ترس و وحشت از کتک کاري هاي بي رحمانه همسرم موجب شد او را در ارتکاب اين قتل همراهي کنم اگرچه از قبل نمي دانستم او قصد کشتن راننده خودرو را دارد. فقط اين را مي دانم که احساس و عواطف مادرانه پاي مرا به اين پرونده جنايي کشاند چرا که همسرم نقطه ضعف مرا مي دانست و دقيقا از همين نقطه ضعف براي همراه کردن من با خودش سوء استفاده مي کرد به طوري که ... زن 20ساله اي که به اتهام معاونت در قتل عمدي، در شعبه پنجم دادگاه يک کيفري استان خراسان رضوي محاکمه مي شد پس از آن که به سوالات تخصصي قضات پرتجربه دادگاه پاسخ داد، دفتر خاطراتش را به گذشته اي نه چندان دور ورق زد و در حالي که عنوان مي کرد بزرگ ترين اشتباه زندگي ام ازدواج با پسري بيکار و معتاد بود، ادامه داد: تحت تاثير هيجانات دوران نوجواني درحالي به خواستگاري «م» پاسخ مثبت دادم که خانواده ام مخالف اين ازدواج بودند. هنوز مدت زيادي از برگزاري مراسم عقد نگذشته بود که متوجه اعتياد او شدم. در همان روزهاي اول با ديدن اين شرايط تصميم به طلاق گرفتم، اما ديگر دير شده بود فکر مي کردم مي توانم او را به زندگي بازگردانم اما افسوس که نه تنها او به مسير درست زندگي بازنگشت بلکه مرا نيز در مرداب خلافکاري هايش غرق کرد او آن قدر بي رحم و خشن بود که به چيزي جز تامين هزينه هاي اعتيادش فکر نمي کرد حتي وقتي مادرم بيمار شد نگذاشت چند روز به خانه مادرم بروم و امور زندگي زني را انجام بدهم که سال ها برايم زحمت کشيده بود و بدتر از آن زماني بود که مادرم در آستانه مرگ قرار داشت و به گفته اطرافيانم مدام نام مرا صدا مي کرد اما همسر بي رحم من اجازه نداد براي آخرين خداحافظي ساعتي در کنار او قرار بگيرم. او مي گفت اگر بيرون از خانه بروي پاهايت را مي شکنم و اين گونه بود که مادرم با چشماني منتظر از دنيا رفت و اين موضوع عقده اي شد که همچنان در دلم مانده است. وقتي فرزندم به دنيا آمد همسرم با سيم داغ او را مي سوزاند و يا با کمربند مرا کتک مي زد تا مجبور شوم لوازم منزل را که جهيزيه ام بود بفروشم و پول آن را براي تهيه شيشه به او بدهم بي رحمي هاي او آن قدر وحشتناک بود که حتي نوزاد 15روزه را داخل حياط خلوت مي برد و مرا تهديد مي کرد که او را مي کشد من هم مجبور مي شدم تکه اي از لوازم را به بازار ببرم و به قيمت بسيار پاييني بفروشم. ديگر چيزي در خانه نداشتيم و با آن که نوزاد شيرخوار داشتم گرسنه بودم او پول ها را صرف خريد مواد مي کرد حتي يک بار ساطور را به طرفم پرت کرد که سرم شکست و يک بار نيز با چاقو پايم را مجروح کرد. شب حادثه هم وقتي با مخالفت من براي زورگيري خودرو روبه رو شد با کمربند به جانم افتاد که ناچار به همراهي با او شدم ولي او راننده را کشت و من هم ... ماجراي واقعي براساس يک پرونده قضايي خراسان/ 2009
۰۱/۰۸/۱۳۹۴ - ۰۷:۲۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]