واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: شمرهایی که برای امام حسین گریه کردند
در صحنه قتلگاه امام حسین که من نقش شمر را بازی می کردم. آنقدر فضا سنگین بود که من منقلب شده بودم. باید به قتلگاه می رفتم اما آنقدر حالم بهم ریخته بود که اصلا نمی توانستم این کار را انجام دهم.
کد خبر: ۵۴۱۴۱۲
تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۳۹۴ - ۱۲:۲۱ - 22 October 2015
پوشیدن لباس شمر و ظاهر شدن در هیبت منفورترین و ملعون ترین شخصیت های تاریخ دلی می خواهد که فقط از عهده بعضی آدمها برمی آید. آدمهایی که به گفته خودشان بارها در لباس شمر برای امام حسین (ع) گریه کرده اند.
به گزارش مجله مهر، از دیرباز «تعزیه خوانی» و تماشای آن میان ما ایرانیان به عنوان یک مراسم عزاداری محبوب بوده است و حتی در زمانی که برگزاری آن ممنوع بود همواره در کوچه پس کوچه های شهر با قوت ادامه پیدا کرد. تعزیه خوان ها نیز همواره به نقش شان شهره می شدند و شمرخوان ها شاید تا پایان عمرشان این اسم رویشان باقی می ماند. به همین بهانه و با نزدیک شدن به روزهای اوج عزاداری اباعبدالله سراغ چند «مخالف خوان» قدیمی رفتیم تا از حال و هوای تعزیه و خاطراتشان از سالها «اشقیاخوانی» و حاضر شدن در لباس شمر بپرسیم.
مرتضی صفاریان ۸۲ ساله
شاید معروف ترین شمرخوان حال حاضر کشور «مرتضی صفاریان» باشد. شبیه خوانی که از ۵ سالگی کارش را آغاز کرده و حالا در ۸۲ سالگی همچنان روی صحنه های تعزیه فعال است. با او زمانی حرف می زنیم که فقط ۱۰ دقیقه فرصت دارد تا دوباره لباس سرخ اشقیا را بپوشد و روی صحنه برود.
دوست داشتم مخالف خوان باشم
از ۵ سالگی تعزیه می خواندم. وقتی هم سنم از خواندن شبیه سکینه و قاسم و علی اکبر گذشت به مخالف خوانی علاقه مند شدم. از پوشیدن کلاه خود و پرتاب خنجرها خوشم می آمد. بچه هم که بودم با چادر مادرم بازی می کردم و ادای مخالف خوانی در می آوردم تا الان که ۸۲ سال دارم هنوز مخالف می خوانم. البته سنم الان بیشتر شده و تخت می خوانم. یعنی نقش یزید و معاویه را دارم.
فکر می کرد من واقعا شمرم
۱۲ سال پیش در قسمتی از تعزیه که یزید از شمر می خواهد که سر امام حسین را بیاورد. داشتم به یک سمتی حرکت می کردم که یک نفر در جمعیت با چوب دستی به من حمله کرد. من چون از پدرم شنیده بودم که گاهی مردم احساساتی می شوند و ممکن است به سمت مخالف خوان ها بیایند آماده بودم و جلویش را گرفتم. بعد آن بنده خدا گفت حرکات شما به گونه ای بود که من واقعا فکر می کردم شما شمری و داری سر امام حسین را پیش یزید می برید.
در صحنه بازار شام گریه ام گرفت
ما اگرچه مخالف خوانیم ولی خودمان هم منقلب می شویم. مثلا من وقتی نقش جوانمرد قصاب را بازی می کنم واقعا منقلب می شوم. سر صحنه های شمرو قتلگاه و یا وقتی نقش حارث قاتل طفلان مسلم را بازی می کنم هم حسابی منقلب می شوم. دیروز هم جایی نقش شمر را در صحنه بازار شام بازی کردم که دست بچه ها را بسته بودند و من مثلا با ترکه ای که داشتم باید بچه ها را می زدم و آنها گریه می کردند. واقعا نتوانستم کلامم را شروع کنم و تحت تاثیر احساسات مردم و آن صحنه خودم هم گریه ام گرفت.
روضه وداع امام حسین و حضرت زینب بسیار سخت است
حرمله منفورترین شخصیت کربلاست. یکبار هم نقش حرمله را در برنامه که در نیویورک داشتیم بازی کردم. اما روضع وداع اباعبدالله و حضرت زینب برایم سخت ترین روضه است. در تعزیه صحنه ای است که شمر در شام گزارش کربلا را به یزید می دهد و طرز کشته شدن ها را تعریف می کند. بازی کردن شمر در این صحنه و مرور اتفاقات کربلا هم یکی دیگر از مشکلات کار است.
علی سعیدی ۴۹ ساله
علی سعیدی متولد ۱۳۴۵ است و سابقه کار نمایشی و بازیگری دارد. از ۲۸ سالگی به تعزیه روی آورده است و به گفته خودش چون صدای بم و شاید چهره خشنی دارد اشقیا خوان شده است و تا به حال بیشترین نقشی که بازی کرده « شمر» بوده است. برای همین کلی خاطره دارد.
پیرزنی گفت تو مسلمان نیستی؟
در تعزیه صحنه ای دارد که وقتی حارث طفلان مسلم را پیدا نمی کند خسته به خانه می آید و از زنش غذا می خواهد. آن روز در تعزیه غذا آماده نبود. یک جعبه خرما گوشه صحنه بود. من که نقش حارث را بازی می کردم در اجرا به آن خرما اشاره کردم و ایشان آورد. یک خانم مسنی از تماشاگران که خرما را آورده بود بعد از تعزیه زد به سینه من و گفت: «من خرما را آوردم که مسلمان ها بخورند. تو چرا خوردی؟» یکبار هم شمر بودم و صحنه ای که حضرت علی اکبر را به شهادت می رسد، یک مقدار درگیری دارد. وقتی تعزیه تمام شد و برای لباس عوض کردن رفته بودم که یک پیرمردی شروع کرد به کتک زدن من. بعد فهمیدم آن پیرمرد پسرش جوان بوده که در جنگ شهید شده است.
روضه رقیه سخت ترین روضه کربلاست
ماهم مسلمان و شیعه هستیم حتما گاهی تحت تاثیر قرار می گیریم. در صحنه قتلگاه امام حسین که من نقش شمر را بازی می کردم. آنقدر فضا سنگین بود که من منقلب شده بودم. باید به قتلگاه می رفتم اما آنقدر حالم بهم ریخته بود که اصلا نمی توانستم این کار را انجام دهم. واقعا صحنه تکان دهنده ای بود.به نظر من حرمله منفورترین شخصیت کربلا است. این نانجیب با اهل بیت چه کارها که کرد. آنهایی که خودشان بچه یا نوه کوچک دارد بیشتر این موضوع را می رود. هنوز هم که گاهی نقش حرمله را بازی می کنم ونقش شبیه امام شبیه علی اصغر را می آورد چقدر سخت است. دیگر صحنه ای که آزارم می دهد وفات حضرت رقیه در شام است که واقعا آزار دهنده است. سنگین ترین نقش برای من یزید در بازار شام است. نقش شمر هم سنگین است. چون باید یک دور دیگر وقایع کربلا را شرح دهیم و آنجا که یزید می گوید که سرها را بیاورید واقعا اجرایش برای یک شبیه خوان سخت است.اما از انبیاء روضه حضرت فاطمه بسیار مرا منقلب می کند و در روضه کربلا روضه حضرت رقیه واقعا برایم سخت است.
حسین حیدری ۴۲ ساله
آقای حیدری متولد ۵۲ است و از دوران کودکی در شهرش تفرش که مهد تعزیه است تعزیه خوانی را آغاز کرده است و ۲۲ سال است که به صورت حرفه ای تعزیه می خواند. حالا پسرش نیز راه پدر را ادامه داده و به گفته پدرش یکی از بهترین بچه خوان های کشور است. با آقای حیدری در حالی حرف زدیم که در اجرای روز قبلش زمین خورده بود و کتفش دچار در رفته بود.
یک بار با چوب دنبالم کردند
بیشتر از بقیه شمر را بازی کردم. کتک نخورده ام اما چندسال پیش که در شهر خودمان بازی می کردم یک نفر با چوب دنبالم کرد. اما اشقیا خوانی در زمان قدیم طوری بود که مسن ها آنقدر احساساتی می شدند و بهم می ریختند که به سمت شبیه خوان ها حمله می کردند. اما الان اینطور نیست. خب آن موقع ها تلویزیون نبود. تنها نمایشی که می دیدند همین تعزیه بود و چون اعتقاداتشان خیلی قوی بود اینطور بروز می کرد.
به حضرت عباس ارادت ویژه ای دارم
در تعزیه زمان اجرای شهادت حضرت ابولفضل هنگام ضربه زدن به سر آقا و صحنه های قتلگاه واقعا احساساتی می شوم و گریه می کنم. ما شبیه خوانی شمر را می کنیم اما حسین دوست هستیم. اصلا به عشق امام حسین است که لباس شمر را می پوشیم. درست است شمر سرامام را جدا کرد اما حرمله واقعا منفورترین شخصیت کربلا است. بدترین شخصیت است چون مستقیم هم به جنگ نیامد و فقط به قلب امام حسین، چشم عباس و گلوی علی اصغر تیراندازی کرد.من در روضه حضرت ابوالفضل خیلی گریه ام می گیرد. اصلا ارادت ویژه ای به حضرت عباس دارم.
یک نفر در تعزیه شفا گرفت
یکبار در فرهنگسرای بهمن تعزیه می خواندیم یک خانمی آمد که سرطان خون داشت آن شب خیلی گریه کرد. بعد برای آزمایش که رفته بود و گفتند که خوب شده و شفا گرفته است. بعدها خیلی برای مصاحبه و گزارش سراغش رفتند. این بهترین خاطره ام از تعزیه شد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]