واضح آرشیو وب فارسی:کرنا: در سال های اخیر استفاده از روش های پیش گیری از بارداری، افزایش ورود زنان به بازار کار، مشکلات اقتصادی و... باعث شده است که میزان باروری خصوصا در کشورهای صنعتی کاهش یابد. این امر موجب شده که تعداد خانواده های تک فرزند در سراسر دنیا از جمله کشور ما افزایش یابد. طبق آمار سازمان ثبت احوال در آذرماه سال 1393، حدود 19 درصد خانواده های کل کشور یک فرزند دارند. بعد از وقوع انقلاب صنعتی و پیش رفت در صنعت ارتباطات، ما شاهد تغییر در ساختار خانواده از «گسترده» به «هسته ای» متشکل از زن، شوهر و یک یا دو فرزند بوده ایم. پدیده ی تک فرزندی که در علم جامعه شناسی به «امپراطوران کوچک» معروف است نوعی از خانواده هسته ای است که ناشی از تغییر در «سبک زندگی» افراد جامعه است. زندگی ماشینی باعث شده تا زوج ها به داشتن تنها یک فرزند در زندگی خود بسنده کنند. این در حالی است که والدین تک فرزند، همواره احساس گناه می کنند، چون بر این باورند که تنها فرزند آن ها در طول زندگی خود احساس تنهایی خواهد کرد. تک فرزندی، رو به افزایش است. یکی از دلایل والدین برای داشتن تک فرزند، فراهم کردن تمام امکانات برای رفاه او است غافل از این که تک فرزندی، پیامدهای فردی و اجتماعی زیادی در پی خواهد داشت. مشکلات فردی و اجتماعی ناشی از تک فرزندی: 1.توجه افراطی (لوس کردن کودک): والدین تمایل خیلی زیادی دارند که همه چیز (آن چه که در زیر آسمان خدا وجود دارد) برای بچه خود فراهم کنند و به خصوص، این تمایل در خانواده های تک فرزند بسیار شدیدتر است. اگر والدین بعد از مدتی متوجه شوند که فرزندشان تنها بچه آن ها خواهد بود، خیلی احساس ناتوانی و بی کفایتی می کنند، بنابراین همه کاری برای تسکین خودشان انجام می دهند. مشکل این جا است که آن ها اطلاع ندارند که این قدر توجه کردن، فراهم کردن همه چیز، محبت زیادی، و اسباب بازی زیاد چقدر به بچه آسیب می زند. به عنوان والدین، این وظیفه ماست که به کودکان خود اعتدال و میانه روی را آموزش دهیم، و برای آن ها الگویی مناسب باشیم. این وظیفه ی ماست که آن ها را از «نیاز» به آخرین مدل تلفن هم راه محافظت کنیم. وقتی همه چیز برای بچه فراهم شود، قدر نمی داند. آن چه که کودک بیش تر از هر چیزی می خواهد، احساس امنیت و دوست داشتن است که والدینش به او هدیه می کنند. البته که افراط عاطفی می تواند حتی خطرناک تر و مضر تر از افراط و زیاده روی بی حد مادی باشد. اجتناب از افراط عاطفی به هر شکلی مستلزم مقاومت و پایداری است. اگر بخواهیم بچه ای توان مند و هوشیار بزرگ کنیم، که در دنیای بیرون احساس راحتی کند، بایستی تعادل و اعتدال را نگه داریم. 2. حفاظت بیش از حد (بیش تیماری) : مرتب به فرزندان مان اخطار می کنیم که با غریبه ها حرف نزنند، به طور تمام وقت و با یک چشم از جلو و چشم دیگر از عقب سر مواظب آن ها هستیم؟ منطقی است که جانب احتیاط را بگیریم تا این که در آینده تأسف نخوریم. اما هر قدر هم که بخواهیم، نمی توانیم تک فرزند خود را پشت دیوارهای باغ رویایی نگه داریم تا امنیت وی را تضمین کنیم. حتی اگر این کار را هم بتوانیم انجام دهیم، بالاخره چه؟ به جای این که بیش تیمار باشیم، به بچه خود تکنیک هایی آموزش دهیم که بتواند مسایل را به شیوه ای منطقی تشخیص و تفکیک کند. والدین تک فرزندی که تمامی موانع را بر می دارند نسبت به والدینی که فقط بچه خود را نظارت می کنند، به احتمال زیاد بچه ای بزرگ می کنند که ترسو است و احساس امنیت نمی کند. 3. کوتاهی در تربیت: تمامی بچه ها با نمک، مکار و قوی هستند؛ اما تک فرزندها خیلی بیش تر توجیه کننده و قانع کننده هستند، به خصوص برای والدین خود. والدین تک فرزندها می توانند آن قدر عاشق فرزند خود باشند که حتی تحمل یک لحظه ناراحتی بچه و این که بچه حتی یک لحظه آن ها را دوست نداشته باشد، را نداشته باشند. ادب کردن یا محدودیت گذاشتن برای تک فرزند ممکن است به مثابه تنبیه کردن خود والدین باشد، یعنی خود آن ها بیش تر ناراحت شوند؛ نکند اقدام ما موجب شود که از ما متنفر شود؟ اگر ما را ظالم بداند یا فکر کند دوستش نداریم چه؟ وقتی قاعده و مقرارتی را وضع می کنید، تک فرزند شما ممکن است اخم کند، اما اگر بفهمد که این کار در کل منصفانه و به نفع اوست، شما را هنوز دوست خواهد داشت. تک فرزندها تمام ضعف های والدین خود را می شناسند زیرا خیلی به آن ها نزدیک هستند. بنابراین تک فرزند نوجوان راحت تر به خواسته هایش می رسد تا نوجوانی که چند برادر و خواهر دارد. 4.بیش جبرانی: من یکسره به خاطر داشتن یک بچه احساس گناه می کنم. احساس می کنم که پسرم در زندگی آینده اش رنج خواهد برد. مطمئن نیستم که چرا چنین احساسی دارم، اما می خواهم بهترین ها را برایش انجام دهم و فراهم کنم. بیش تر از همه، از سوال های بی جا و احمقانه ای که مردم از من می پرسند، بیزارم؛ مثل: «کی بچه بعدی را خواهی آورد؟» یا «نگران نیستی که پسرت خودخواه و لوس و ننر بار بیاید؟» 5. کمال طلبی: بالغین پخته به خوبی می دانند که فرد کامل و زندگی کامل وجود ندارد مگر در رویا یا در فیلم ها. اما هنوز والدین تک فرزندی وجود دارند که از فرزند خود توقع کمال دارند، اگر نه همه اوقات، حداقل بعضی مواقع چنین توقعی دارند. داشتن تک فرزند گاهی منجر به توقعات غیرمنطقی و غیرواقع بینانه ای می شود که در والدین چند فرزندی دیده نمی شود، چون کل عشق و آرزو و امید آن ها در یک شخص قرار داده می شود. زمانی که بیش تر از یک بچه وجود دارد، والدین انتظار ندارند که همه ی بچه ها خیلی خوب باشند، و تجربه به آن ها آموخته است که هر بچه ای دارای توانایی ها و شخصیت متفاوتی است؛ البته فشار آوردن می تواند روی مثبت نیز داشته باشد. این فشارها ممکن است منجر به پیش رفت درسی تک فرزند شود ولی باید بدانیم که امکان دارد او را از تعادل روانی خارج سازد. 6. برخورد با بچه همانند یک فرد بالغ: من تک فرزندی شانزده سال با بهترین والدین هستم. اما تک فرزند بودن خیلی جالب نیست زیرا خانه ی ما همیشه ساکت است و همه چیز باید مرتب و منظم باشد. من به دوستم و پسر عمویم که برادر و خواهر دارند، حسودی ام می شود، چون همیشه اتفاقی در خانه ی آن ها در حال وقوع است: موسیقی، بازی کامپیوتری، دعوا به خاطر غذا، پرت کردن حلقه. من حتی وقتی بچه ها هم دیگر را اذیت و مسخره می کنند، را دوست دارم. آن جا خوب است، چون وقتی من آن جا هستم، مجبور نیستم که مثل بزرگ سال ها باشم. در خانه ی ما، والدینم بیش تر اوقات در مورد کتاب، کار، بزرگ ترها، سیاست، و پول صحبت می کنند و انتظار دارند که من هم به آن ها ملحق شوم. بیش تر اوقات، فکر می کنم که من نمی توانم یک بچه ی واقعی باشم، به خصوص زمانی که در منزل با والدینم هستم. کمک !! والدین تک فرزند ممکن است خانواده خود را به صورت سه تفنگ دار ببینند: آن ها با هم غذا می خورند، با هم سفر می روند، با هم در اجتماع هستند، حتی در مهمانی ها و مجالسی شرکت می کنند، که فقط برای بزرگ ترها است. 7. تحسین افراطی (بیش تحسینی) : «من یک تک فرزند سی و هفت ساله ی متاهل هستم. تک فرزند بودن مزایای زیادی داشت، اما باور کنید یا نکنید، سخت ترین بخش آن تحسین و تمجید بیش از حد و مداوم والدینم بود. از نظر آن ها، من در هر کاری خوب بودم، و آن ها این را به من گوشزد می کردند. مهم نبود که چکار می کردم، مهم نبود که خوب یا بد عمل می کردم، آن ها به من می گفتند که تو بهترین هستی. من بچه ی شاداب و سرزنده ای بودم، بنابراین در باطن می دانستم که تشویق و تحسین واقعی است یا نه. والدینم به من احساس غلطی از ارزشی که داشتم می دادند که در نهایت مجبور بودم در مدرسه، در کار، و با دوستانم بر آن فائق آیم. سال ها طول کشید تا من به حد تحمل خودم برسم. من با بچه ام متفاوت برخورد می کنم. من او را تشویق و حمایت می کنم، اما تشویق و تمجید را برای زمانی نگه می دارم که واقعاً مستحق آن است. هدف والدینم از تحسین من تقویت اعتماد به نفس من بود، اما در حقیقت آن ها موجب شدند که احساس یک متقلب و شیاد را داشته باشم.» بسیاری از والدین تک فرزند به سادگی از تحسین و تمجید کودک خود سیر نمی شوند، زیرا این تک فرزند جالب ترین، بهترین و شگفت انگیزترین مخلوق جهان است. این والدین ممکن است بچه ای را بزرگ کنند که معتاد تأیید و تحسین باشد. این بچه عادت می کند تا هر کاری را برای تحسین شدن انجام دهد و بدون تحسین نمی تواند کاری را انجام دهد. نتیجه گیری: جامعه ای که خانواده های آن تک فرزند باشند به یقین جامعه ای د ل پذیر و دوست داشتنی نیست. این جامعه شامل انسان هایی درون گرا و فاقد اعتماد به نفس و در عین حال مغروری است که توانایی ارتباطات قوی اجتماعی را ندارند و در لاک تنهایی خویش فرو می روند. جامعه تک فرزندها شبیه شبه جزایری منفرد است که روابط عاطفی در آن به حداقل رسیده است. انسان هایی افسرده و درون گرا این جامعه را تشکیل می دهند که احساس پوچی و گرایش به خودکشی در آن ها به شدت افزایش می یابد. منبع: کتاب مشکلات تک فرزندی نوشته ی دکتر نوذر نخعی دکتر منصوره صافی زاده
چهارشنبه ، ۲۹مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]