تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):از خوشبختى انسان درخواست خير از خداوند و خشنودى به خواست اوست و از بدبختى انسان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820109452




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پدرکشی به دلیل مصرف شیشه


واضح آرشیو وب فارسی:سلامت نیوز: سلامت نیوز :در میانه بهمن سال گذشته، مهدی نیمه شب به خانه آمد. آن شب قبل از آن با پدرش درگیر شده بود و به همین دلیل از خانه بیرون رفته بود. اما درنهایت نیمه شب بازگشت. حال خوشی نداشت. مدام عرق می ریخت و حرف های پدرش یکی یکی در ذهنش می چرخید و تکرار می شد. پدرش پیش از آن به او هشدار داده بود که اگر همچنان با دختر مورد علاقه اش ارتباط داشته باشد، او را از همه چیز محروم و از خانه بیرون می کند. دلیل مخالفت پدرش، سن کم مهدی و جایگاه اجتماعی دختری بود که به او علاقه مند شده بود. مهدی 20سال داشت که مادرش را در یک حادثه از دست داد و تنها فرزند خانواده بود. بعد از فوت مادر، همراه با پدر زندگی می کرد. پدرش مغازه ای در بازار داشت و می خواست مهدی بعد از تمام شدن درسش به او در کارهای مغازه کمک کند و شغل او را ادامه دهد. اما مهدی سودای رفتن به خارج از کشور در سر داشت و همه تلاشش همین بود. وضعیت درسی مهدی در دانشگاه خیلی خوب نبود و بعد از فوت مادرش بدتر هم شد. در خانه هم با پدرش سر سازگاری نداشت و به همین دلیل بیشتر وقتش را بیرون از خانه و با دوستانش می گذراند. ترم هفت دانشگاه بود که در یک میهمانی یکی از هم دانشگاهیانش با دختری به نام نیلوفر آشنا و با او دوست شد. نیلوفر 27ساله و چهارسال از مهدی بزرگتر بود. از پدر و مادرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در یک فروشگاه لباس خارجی فروشند بود و بیشتر وقت ها میهمانی های دوره ای در خانه اش برگزار می کرد، چندان هم در قید و بند عرف نبود. نیلوفر معتاد به ماریجوانا بود و گهگاهی شیشه مصرف می کرد و بعد از آشنایی با مهدی او را هم معتاد کرد. مهدی تحت تاثیر شدید نیلوفر بود و همه وقتش را با او می گذراند، ولی پدرش از رابطه آن ها اطلاعی نداشت. در مدت دوستیشان، نیلوفر 50 میلیون تومان از مهدی پول گرفته بود، مهدی بعد از گرفتن پول توجیبی ماهیانه اش آن را کامل دراختیار نیلوفر می گذاشت. قرار بود این پول ها برای رفتنشان از ایران پس انداز شود. برنامه هر دو این بود که پول هایشان را جمع کنند و از کشور خارج شوند. مهدی تصمیم گرفته بود با نیلوفر ازدواج کند و موضوع را با او در میان گذاشت. نیلوفر ظاهرا اول مخالفت کرد اما بعد پیشنهاد مهدی را قبول کرد. قرار شد که یک روز نیلوفر به همراه مهدی به خانه شان برود تا با پدر مهدی آشنا شود. به خانه مهدی رفتند و پدر مهدی دختر مورد علاقه پسرش را دید و با او صحبت کرد اما طبیعی بود که از او خوشش نیاید، اما چیزی هم دراین مورد به مهدی نگفت. پدر مهدی شروع به تحقیق درمورد نیلوفر کرد، تحقیق ها که بیشتر شد متوجه شد او دختر خیلی آزادی است و از نظر رفتار و و موقعیت اجتماعی هم چندان سنخیتی با آن ها ندارد. او متوجه شده بود بسیاری از چیزهایی که برای او و بستگانش در اولویت بود اصلا برای نیلوفر اهمیتی نداشت. هرچه بیشتر پیش رفت بیشتر متوجه شد که نمی تواند با نیلوفر به عنوان عروسش کنار بیاید، اما مشخص بود که مهدی از همه نظر نیلوفر را قبول دارد و به او علاقه مند است. پدر مهدی نتیجه تحقیقاتش را با مهدی در میان گذاشت اما با برخورد بد مهدی مواجه شد. مهدی بر روی تصمیمش پافشاری کرد و گفت هر طور شده با نیلوفر ازدواج خواهد کرد، چه او اجازه بدهد و چه اجازه ندهد. مخالفت های پدر مهدی و در مقابل پافشاری های مهدی ادامه داشت. آن شب اما کار به جایی رسیده بود که پدرش گفت اگر رابطه اش را با نیلوفر ادامه دهد او را از همه چیز محروم می کند. مهدی با شنیدن حرف های پدرش خانه را ترک کرد و به خانه نیلوفر رفت تا آرام شود. آن شب در خانه نیلوفر، مهدی به دلیل شدت عصبانیت، زیاد شیشه کشید و بعد هم به خانه رفت. ساعت 3 صبح بود که به خانه رسید. وقتی دوباره یاد حرف های پدرش افتاد به آشپزخانه رفت و چاقویی برداشت و به اتاق خواب پدرش رفت و به او چند ضربه چاقو زد و او را کشت. مهدی بعد از کشتن پدرش به اتاق خواب خودش رفت، با نیلوفر تماس گرفت و ماجرا را برای او تعریف کرد. نیلوفر ماجرا را که فهمید از ترس اینکه مشکلی برایش پیش بیاید تلفنش را خاموش کرد و همان شب از تهران خارج شد و مهدی را تنها گذاشت. مهدی تمام شب را بالای جسد پدرش نشست و صبح با مادربزرگش تماس گرفت. مادربزرگش به محض شنیدن این خبر به خانه پسرش رفت و با پلیس تماس گرفت. پلیس هم بعد از اعتراف های مهدی او را بازداشت کرد. منبع:روزنامه بهار


چهارشنبه ، ۲۲مهر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سلامت نیوز]
[مشاهده در: www.salamatnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن