واضح آرشیو وب فارسی:بیتوته:
پیش از طلاق از مشاوره یک فرد متخصص و نه حتی یک بزرگ تر فامیل، استفاده شود وقتی به خانواده اش اعلام کرد که می خواهد از همسرش جدا شود، تقریبا همگی مخالف این کار بودند؛ با اینکه می دانستند دختر و دامادشان از همان اول زندگی هم هیچ سنخیتی با هم نداشته اند، اما اصرار داشتند که تحمل کند و بماند... چرا که احتمال می دادند دادگاه پسرش را از او بگیرد و به پدرش بسپارد. خودش هم این موضوع را می دانست اما مدام می گفت که می تواند هفته ای یکی- دو بار او را ببیند و این طوری وقت کافی برای ادامه تحصیل در رشته مورد علاقه اش را هم خواهد داشت و می تواند در یک حوزه مرتبط مشغول به کار شود و...
شخص مورد صحبت ما کلی رویا به هم بافته بود و من که از دوران دبستان با او آشنا بودم، مطمئن بود اگر با همه مشکل های بعد از طلاق کنار بیاید، نمی تواند دوری فرزندش را تحمل کند اما نخواستم موج منفی بدهم... چند ماهی بود رابطه اش با همسرش حسابی تیره و تار شده بود و وقت و بی وقت بگومگویشان می شد. چند بار گفته بود که از این وضع خسته شده و احساس می کند این جر و بحث ها بر روحیه پسرش تاثیر بدی گذاشته، اما خیلی ناگهانی حرف از جدایی زد و گفت که با همسرش در این مورد صحبت کرده و هر 2 برای این کار توافق کرده اند.
چند باری به او گفتم با یک مشاور خانواده صحبت کنند، اما مدام می گفت: «هیچ کس من را بهتر از خودم نمی شناسد! ضمن این که مشاور برای کسی خوب است که هنوز تصمیم نگرفته و بلاتکلیف است؛ ما که تکلیفمان روشن شده!»
خلاصه جریان طلاق گرفتنش زیاد طول نکشید و به خانه پدر و مادرش برگشت. اوایل جدایی سرش را با کتاب و درس گرم کرده بود و سعی می کرد خودش را از وضعیتش راضی نشان دهد. حتی وانمود می کرد همان ملاقات های هفته ای یک روز با پسرش برایش کافی است، اما بالاخره از پا درآمد و دنبال راهی بود تا دوباره سر خانه و زندگی اش برگردد. کاملا معلوم بود به دلیل از دست دادن استقلالش کلافه شده و دوری فرزندش همه این سختی ها را برایش سخت تر کرده...
خلاصه کاملا یادش رفته بود که چرا از همسرش جدا شده و فقط به بازگشت فکر می کرد؛ برای این کار حاضر بود از همه حق و حقوق خودش بگذرد تا همسرش دوباره پذیرای او باشد. می دانست همسرش عوض نشده و همان مردی است که چند ماه پیش برایش غیرقابل تحمل شده بود. خودش هم عوض نشده بود. جز این که دوری فرزندش کلافه اش کرده بود و حرف هایی که به خاطر طلاق از غریبه و آشنا می شنید.
فکر و ذکرش را درهم کرده بود. همه این ها باعث شد دوباره یک تصمیم اشتباه بگیرد؛ اشتباهی که قطعا تاوانی سخت تر از قبل داشت و هیچ معلوم نبود تا کی می تواند تاوان این اشتباه را بپردازد و تا کی می توانست دوباره تحمل کند؟!
پس بازگشت به زندگی مشترک بعد از طلاق در چنین شرایطی، قطعا منطقی به نظر نمی رسد به نظر شما اصلا درست است که بعد از طلاق، زوج دوباره به هم رجوع کنند و برای بار دوم هم یکدیگر را انتخاب کنند؟
وقتی بازگشت، بی منطق است!
اولین موضوعی که باید در این زمینه بررسی شود این است که آیا طلاق، برمبنای احساسات و هیجانات زوج رخ داده یا هر 2 طرف با تفکر و بررسی های لازم اقدام به جدایی کرده اند. اگر پیش از طلاق، زوج به چالش هایی که هر کدام، زن و مرد و همین طور فرزندشان، بعد از جدایی با آن ها مواج خواهند شد، فکر کرده باشند و در مورد موضوع هایی مثل برخورد خانواده ها و اطرافیان، مشکل های اجتماعی، اقتصادی و... و از همه مهم تر مسائل تربیتی فرزندانشان بررسی های لازم را انجام داده و به نتایج منطقی رسیده باشند، تصمیم به بازگشت، غیرمنطقی به نظر می رسد.
ناگفته نماند که همیشه توصیه می شود پیش از طلاق از مشاوره یک فرد متخصص و نه حتی یک بزرگ تر فامیل، استفاده شود چرا که مشورت با یک نفر سوم که در این زمینه تجربه و تخصص کافی را دارد، می تواند راه را برای زوج روشن کند و در نهایت افراد با دید بازتر و منطقی تری طلاق را انتخاب می کنند.
بنابراین وقتی زوجی در چنین شرایطی جدا شده باشند، مسلما دلایل محکمی برای جدایی شان داشته اند؛ دلایلی که راه حل نداشته یا به هر دلیلی یکی از آن ها توانایی رفع آن مشکل را نداشته. بنابراین اگر مساله جدایی، با فکر و منطق انجام گرفته باشد، دیگر بازگشتن به همان رابطه بی معنی و بی منطق خواهد بود. به عبارت دیگر، وقتی در خانه مدام جار و جنجال باشد، آرامش از افراد سلب می شود و شرایط بین زوج به گونه ای پیش می رود که باقی ماندن در رابطه چیزی جز آسیب برای زن و مرد و همین طور فرزندانشان نداشته باشد و میزان صدمه های روانی اعضای خانواده روز به روز افزایش می یابد و در چنین شرایطی طلاق یک راه نجات و یک راه حل منطقی خواهد بود.
پس بازگشت به زندگی مشترک بعد از طلاق در چنین شرایطی، قطعا منطقی به نظر نمی رسد مگر این که طلاق تحت شرایطی انجام شده باشد که یکی از طرفین یا هر 2، به دلیل فشارهای روانی موجود و هیجانات و خشمی که نسبت به هم داشته اند، این تصمیم را گرفته باشند. در چنین شرایطی می توان به بازگشت فکر کرد که البته شرایط خاص خودش را دارد.
این بار درست تصمیم بگیرید
فرض می کنیم زوجی بعد از مدتی جدایی، احساس می کنند زندگی شان را بیهوده از دست داده اند و مشکل هایشان آنقدرها هم که فکر می کرده اند، پیچیده و حاد نبوده! این زوج می توانند با رعایت اصول خاصی به بازگشت و پیوند دوباره فکر کنند. هم خانم و هم آقا ابتدا باید از خود بپرسند ه «برای چه طلاق گرفتم؟» اگر در پاسخ جواب واضح و روشنی پیدا نکردند و خودشان هم باور نداشتند که دلیل محکمی برای این کار داشته اند، که هیچ! اما اگر پاسخ محکمی برای این سوال داشتند، باید ببینند آیا این موضوع، هنوز هم برایشان مهم است؟ یا امروز که تصمیم به بازگشت گرفته اند، آیا این مساله رفع شده یا همچنان وجود دارد؟
در این مرحله لازم است زوج با یکدیگر موضوع را مطرح و نگرانی هایشان را از بازگشت به زندگی مشترک بیان کنند و حتی بسیار بهتر است که قراردادی با قوانین و حد و حدود مشخص بینشان امضا شود.
برخی موارد مثل روابط هر یک از طرفین با خانواده پدری خود و هم چنین روابط داخل چارچوب و طبق عرفشان با افراد جامعه، جزو حقوق انسانی هر فدری است که هیچ کس دیگری حق نقضشان را ندارد، اما مواردی مثل حق ادامه تحصیل، حق شاغل بودن خانم خارج از منزل و همین طور حقوقی که آقا انتظارش را دارد و به موافقت همسرش نیاز دارد، باید در این قرارداد ذکر شود تا هیچ شک و شبهه ای بین طرفین وجود نداشته باشد. به این ترتیب زوج پیش از بازگشت به زندگی مشترک، حد و حدود خود را می دانند و با رعایت بندهای قراردادی که امضا کرده اند، خود به خود جلوی بسیاری بگومگوها گرفته می شود.
منبع:هفته نامه زندگی مثبت
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بیتوته]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 227]