تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837640312
خیریهای برای برآوردهشدن آرزوی پیش از مرگ
واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: خیریهای برای برآوردهشدن آرزوی پیش از مرگ
چند ماه پیش عکسی منتشر شد از یک خانم در موزه ریکس آمستردام که خوابیده روی یک تخت شبیه تختهای بیمارستان و تابلویی را تماشا میکرد. آورده بودنش که برای آخرینبار این اثر رامبراند را که تابلوی نقاشی محبوب آن خانم است، ببیند. کسانی که آن زن را آورده بودند، کارکنان یک خیریه هلندی بودند که کارش برآوردن آخرین آرزوی بیماران رو به مرگ است.
آفتاب : روزنامه شهروند در ادامه آورده است: بنیانگذار این خیریه فردی است به نام کیس ولدبوئر. او راننده آمبولانس است. یکبار حس میکند باید به بیماری کمک کرد و خیریه استیچتینگ آمبولانس ونز (یعنی بنیاد آمبولانس آرزو) را راه میاندازد. میگوید: «چیزی که در این سالها فهمیدهام، این است که کسانی که دارند میمیرند آرزوهای کوچکی دارند.»
او تعریف میکند که در نوامبر سال ۲۰۰۶ میلادی داشته بیماری که پزشکان از او ناامید شده بودند را از یک بیمارستان به بیمارستانی دیگر میبرده. اسم بیمار ماریو استفانوتو بوده. همین که ماریو را روی برانکارد میگذارند، بهشان خبر میدهند که بیمارستان مقصد آماده نیست و باید منتظر شوند. ماریو دوست نداشته روی تختی که ٣ ماه خوابیده بوده، برگردد. آقای ولدبوئر از او میپرسد جایی هست که دوست داشته باشد برود.
ماریو که ملوان بازنشسته بوده میگوید، دلش میخواهد برود کانال فلاردینگن، یکبار دیگر کنار آب باشد و با لنگرگاه روتردام خداحافظی کند. از قضا آن روز آفتابی بوده. آقای ولدبوئر، ماریو را میبرد و نزدیک یک ساعت کنار آب میمانند. میگوید: «اشک شوق از صورت ماریو جاری بود. از او پرسیدم میخواهی دوباره روی آب بروی؟ گفت غیرممکن است چون تمام مدت باید روی تخت باشم.»
اما آقای ولدبوئر مصمم میشود آخرین آرزوی این مرد را برآورده کند. از رئیسش میخواهد یکروز که نباید سر کار برود، یک آمبولانس در اختیارش بگذارند. بعد، از یک همکارش میخواهد کمکش کند. با یک شرکت گردشگری که مردم را با قایق در بندر روتردام میچرخاند هم صحبت میکند. همه میگویند کمک میکنند. جمعه بعد، میرود سراغ ماریو و میگوید آمده ببردش قایقسواری. ماریو باور نمیکرده.
از ماریو نامهای بهجا مانده که چند هفته پیش از مرگش نوشته بود. در آن به آقای ولدبوئر اشاره کرده و گفته: «خیلی خوب است هنوز آدمهایی هستند که به فکر دیگرانند ... از تجربه خودم میگویم که یک توجه کوچک از جانب یک آدم دیگر، میتواند اثری عظیم داشته باشد.»
این آغاز کار «آمبولانس آرزو» بود؛ خیریهای که کمی بعد آقای ولدبوئر و همسرش - که پرستار است - پشت میز آشپزخانه طرحش را ریختند. از آن روز هشت سال گذشته و خیریهشان ۲۳۰ داوطلب، ٦ آمبولانس و یک ویلا برای تعطیلات دارد. همینروزهاست که شمار آرزوهایی که برآورده کردهاند به ۷ هزار برسد. بعضی آرزوها را همان روزی که طرح میشوند، برآورده میکنند، میانگین روزی ٤ نفر، از هر رده سنی - تنها شرط این است که بیمار باید بیماری لاعلاج داشته باشد و نتواند از روی تخت بلند شود.
آنطور که آقای ولدبوئر میگوید، کوچکترین مراجعهکننده یکنوزاد ١٠ ماهه بوده که از زمان تولد در بیمارستان نگهش میداشتند. پدر و مادرش میخواستند یکبار روی مبل خانه خودشان بغلش کنند. مسنترین بیمارشان هم یک خانم ۱۰۱ ساله بوده که میخواسته یکبار دیگر سوار اسب بشود. آقای ولدبوئر تعریف میکند: «با یک بالابر او را سوار اسب کردیم. بعد هم سوار یک کالسکه که اسب میکشیدش. از توی کالسکه مثل خاندان سلطنتی برایمان دست تکان میداد. آرزوی جالبی بود.»
البته خیریههای دیگری هم هستند که بیمارهای رو به مرگ را گردش میبرند، اما خیریه «آرزوها» اولین خیریهای است که خدمات پزشکی هم دارد. همیشه یک پرستار دورهدیده همراه بیمار است. رانندهها هم تعلیمدیدهاند و عموماً از پلیس یا آتشنشانی میآیند. آمبولانسها همه پنجره دارند. آخر کار هم به هر بیمار یک خرس عروسکی میدهند که اسمش را به یاد ماریو استفانوتو، که آغازگر ماجرا بود، ماریو گذاشتهاند.
روئل فوپن، یکی از رانندههای خیریه که پیشتر نظامی بوده، میگوید: «وقتی میبینی یک بیمار تا این حد خوشحال میشود، بهعنوان یک داوطلب احساس رضایت میکنی.»
آقای فوپن تا حالا به برآوردهشدن ۳۰۰ آرزو کمک کرده. برای یکی از این آرزوها تا رومانی رفته؛ یعنی رفت و برگشت چیزی حدود ۴۵۰۰ کیلومتر. بیمار خانمی بوده بهنام نادیا که ١٢ سال در هلند زندگی کرده بوده. ٢ فرزند ٣ و ٧ سالهاش برگشته بودند رومانی پیش بقیه خانواده. نادیا هم میخواسته برگردد و همانجا بمیرد.
آقای فوپن میگوید: «حالش آنقدر خراب بود که حتی نمیتوانستیم به او دست بزنیم.» تعریف میکند که صبح یک پنجشنبه راه میافتند. جایی وسط آلمان بودهاند که حال نادیا بدتر میشود. او را به بیمارستان میبرند. پزشکان میگویند بهتر است بماند اما خودش اصرار داشته به بچههایش برسد. بهقول آقای فوپن، «این مهمترین خواسته او بود.» پس از ٣ ساعت توقف راه میافتند: اتریش، مجارستان و بالاخره رومانی. از مرز که رد میشوند، نادیا میگوید: «از ماشین پیادهام کنید. میخواهم همینجا بمیرم.» آقای فوپن میگوید: «به او گفتم ۶۰۰ کیلومتر بیشتر با مادر و بچههایت فاصله نداری، نمیخواهی این چند ساعت را هم تحمل کنی؟»
نهایتا آمبولانس شنبه به بخارست میرسد و اعضای خانواده بههم میرسند. فوپن و همراهان، نادیا را میگذارند و برمیگردند. دو هفته بعد نادیا میمیرد.
آقای فوپن میگوید: «همین که میفهمند ما داریم میرویم، انرژی میگیرند. بعضیوقتها خانواده بیمار میگویند حال عزیزشان آنقدر بد است که بهتر است برنامه را لغو کنیم اما وقتی میرویم، همه بشاش و پرانرژی منتظرند.»
آن عکس معروف در موزه ریکس را همین آقای فوپن گرفته. با یک همکارش بهنام ماریت کنوت. آنسوی سالن یک بیمار دیگر بوده بهنام دونالد که ٣٠ سال مرتب با شریک زندگیاش به این موزه میآمده تا اینکه یک هفته پیش از آن روز بالاخره با او ازدواج میکند. آقای فوپن تعریف میکند که «دونالد کاملا سوار کار بود. میگفت کدام تابلوها را میخواهد ببیند، ما میبردیمش. کلی هم دربارهشان توضیح میداد که ما هم استفاده کنیم.»
آنروز یک اثر جدید هم به نمایش گذاشته بودند که دونالد پیش از آن ندیده بود؛ تابلوی ناتمام رامبراند بهنام شمعون و مسیحکودک در معبد. آقای فوپن بهیاد میآورد که تابلو چقدر روی دونالد اثر گذاشته بود. گفته بود: «احساس میکنم زندگی هیچوقت تمام نمیشود. زندگی من هم مثل این تابلو ناتمام است.» بعد مدتی سکوت کرده و گفته بود: «چیزی را که باید میدیدم، دیدم. میتوانیم برویم.»
خانم کنوت، همکار فوپن، پرستار است. میگوید حضور در چنین لحظههایی مایه افتخار است. آشنایی او با خیریه به زمانی برمیگردد که قرار بوده آرزوی یک بیمار سرطانی را برآورده کنند. خانم کنوت به آن بیمار نزدیک بوده و از او میخواهند همراهشان برود. آرزوی آن بیمار این بوده که پروژه گسترش بندر روتردام را که بهخاطرش تکهای از دریا را خشک کرده بودند، ببیند. پیش از بیماریاش هر هفته سر میزده و پیشرفت کار را میدیده. آن روز هم مفصل در بندر میگردانندش. خانم کنوت آنقدر از این تجربه به وجد میآید که به آقای ولدبوئر نامهای مینویسد و پیشنهاد همکاری میدهد.
میگوید: «هر دفعه تجربهای خاص است. وقتی برمیگردیم با همکارها حرف میزنیم و هربار خاص است، حتی اگر آرزو خیلی کوچک بوده باشد. مثلا خانمی بود که میخواست یک لیوان از یک نوشیدنی مشخص در خانه خودش بخورد. پسرش یک بطری خرید. رفتیم خانهاش. بطری را باز کرد و نوشید و برگشتیم. آرزویش همین بود.» ادامه میدهد: «مردم میپرسند خستهکننده نیست؟ اذیت نمیشوید که مدام با آخرین آرزوی مردم سروکار دارید؟ چرا، اذیت میشویم. ولی بعضی از این آدمها در وضعیتی هستند که ترجیح میدهند بمیرند. حس خوبی است که چیزی را که واقعا میخواهند، بهشان بدهی.»
یکی دیگر از رانندههای داوطلب خیریه «آرزو» فرانس لپلار است که قبلا پلیس بوده. میگوید بعد از ٢٠ سال پشت میز نشستن و بررسی خلاف مردم، میخواسته رودررو به مردم کمک کند: «گاهی سخت است. اما من پلیس هم که بودم با قتل سروکار داشتم. بلدم چه جوری احساساتم را درگیر نکنم. بعضی روزها کار طولانی میشود. نصفهشب برمیگردی خانه. ولی میارزد. آخر کار همیشه میپرسیم: «کار دیگری ندارید؟» و آنها همیشه سپاسگزار هستند. همین کافی است.»
آرزوی خیلی از بیمارها این است که بروند خانه، یا با همکارهایشان خداحافظی کنند، یا مراسم ختم و عروسی بروند. خیلیها میخواهند دریا را ببینند. آقای لپلار معتقد است: «چون دریا بخشی از چشمانداز هلند است.» باغوحش هم جزو جاهایی است که مردم زیاد میخواهند بروند؛ چیزی حدود ۱۵ درصد آرزوها.
سال ۲۰۱۴ یکی از همین آرزوهای «باغوحشی» خبرساز شد. آقای لپلار و همکاری بهنام اولاف اکسو، یک آقای ۵۴ ساله بهنام ماریو را بردند باغوحش روتردام. ماریو مادرزاد مشکل یادگیری داشته و ۲۵ سال در این باغوحش کار میکرده. هر روز کارش که تمام میشده به حیوانها سر میزده. آن روز لپلار و اکسو او ا میبرند که آخرینبار حیوانها را ببیند.
به زرافهها که میرسند، مسئولان باغوحش میگویند: «میتوانند بروند تو». ناگهان یکی از زرافهها جلو میآید و صورت ماریو را میلیسد. آقای اکسو میگوید: «ماریو بیمارتر از آن بود که بتواند حرف بزند، اما چشمانش از شادی برق زد. آقای اکسو از آن لحظه عکسی گرفت که همهگیر شد.»
آنطور که خودش میگوید، این آرزوهای یکی دیگر از داوطلبهای خیریه «آرزو» پرستاری است ۲۵ ساله بهنام میریام لوک. میگوید: «کار سخت است، جذابیتش به همین است. از در که میروی تو نمیدانی کسی که قرار است ببینی کیست. در پایان روز که آرزویش را برآورده کردی و از در بیرون میروی به خودت میگویی خوب بود. این کار به من یاد داده که با چیزهای کوچک میشود خوش بود و باید قدر چیزهایی را که داری بدانی، نه اینکه مدام در رؤیای چیزهایی باشی که نداری.»
آقای ولدبوئر تأیید میکند که شمال کشور کمتر کار دارند، همینطور استان جنوبی زیلاند. نظر او این است که ویژگی مردم مناطق مختلف فرق میکند، اما خانم کنوت میگوید، تفاوت در کارکنان بیمارستانهاست که بیمار را تشویق میکنند این کار را بکند.
آنطور که آقای ولدبوئر تعریف میکند، اوایل کار پزشکها به بیمارها اجازه نمیدادند به خیریه بروند، اما به مرور که خیریه و فعالیتش شناخته شده، این اتفاق هم کمتر شده، تا جایی که حالا اغلب بیمارستان است که برای برآورده کردن آخرین آرزوی بیمار پیشقدم میشود.
ولدبوئر میگوید: «خانمی بود که میخواست برود عروسی نوهاش. بیمارستان گفته بود نمیشود، اما آن خانم میخواست هرطور شده برود. این بود که زنگ زد به ما. ما بردیمش و حسابی خوش گذشت. وقتی برمیگشتیم، گفت نمیفهمید این ماجرا چقدر برای من مهم بود. او همان شب فوت کرد.»
یکی از نکات جالب این است که با وجود اینکه بیمارانی که خیریه سراغشان میرود در آستانه مرگ هستند، تا حالا فقط ۶ نفر از ۷ هزار نفر هنگام برآورده شدن آرزو مردهاند. در چنین مواردی خدمه خیریه به خانواده رسیدگی میکنند و کارهای لازم پیش از مراسم را برای متوفی انجام میدهند. آقای ولدبوئر میگوید در هر ٦ مورد اینچنینی که پیش آمده، خانواده از خیریه راضی و سپاسگزار بودهاند.
خانم کنوت در اینباره میگوید: «فکر میکنم در نگهداری از بیماران رو به مرگ خیلی پیش رفتهایم. نمیگذاریم درد بکشند. اینها آدمهایی هستند که درمان را کنار گذاشتهاند و آمادهاند بمیرند ... همین که یک روز بروند بیرون و خوش باشند، حتی اگر فردایش خسته باشند، خوب است. نیست؟ هرکسی حاضر است در این راستا کمک کند.»
او معتقد است در هلند بحث درمورد مرگ «باز و بازتر» شده است. در جایگاه یک پرستار، گاه باید درمورد بیهوشی، اوتانازی (مرگ خودخواسته یا «با عزت») و کارهای بعد از مرگ با بیمار صحبت کند. میگوید اغلب اوقات بیمارها پیش از این با پزشکشان حرف این چیزها را زدهاند. میگوید: «فکر میکنم فرهنگ کمی تغییر کرده. مسنترها، بهخصوص آنها که تربیت مذهبی داشتهاند، هنوز راحت نیستند در اینباره حرف بزنند، اما جوانترها راحتترند و صحبت میکنند.»
خانم کنوت معتقد است، کاری که خیریه «آرزو» میکند، درحقیقت بخشی از فرآیند سوگواری است. میگوید خوب است که بیمار هم تا زنده است در این ماجرا شرکت کند، «بهجای اینکه بعد از مرگش فرآیند آغاز شود.»
بهعنوان نمونه از مردی یاد میکند که آخرین آرزویش این بوده که به شرکت خانوادگیشان سر بزند. تعریف میکند که «همه خانواده آمدند به انبار شرکت و با او که روی برانکارد بود خداحافظی کردند. میخواست به همه ماشینها سرکشی کند، همه سوراخسُنبههایی را که یک موقع چیزی را درست کرده بود، دوباره ببیند. همه خانواده هم دنبال ما که تختش را هل میدادیم میآمدند. مثل اینکه دسته راه افتاده باشد. حرفزدن خستهاش میکرد، چون باید به زبان اشاره ارتباط برقرار میکرد. خودش و ٣ برادرش و همسران دو تا از برادرهایش ناشنوا بودند. بعد یک مرتبه رانندهمان شروع کرد با دستهایش علامت دادن. تازه به خیریه آمده بود و زبان اشاره بلد بود. صحنه فوقالعادهای بود. خانواده میگفتند مو به تنشان سیخشده. اینجور موقعها با خودت فکر میکنی چیزی به اسم تصادف یا اتفاق وجود ندارد.»
بعد از موفقیت چشمگیر خیریه، آقای ولدبوئر مؤسسات مشابهی در کشورهای دیگر هم راه انداخت. ولدبوئر از آن آدمهای جدی و اهل عمل است. اذعان دارد که راهانداختن این خیریه اعتمادبهنفسش را بیشتر کرده. میگوید: «قدیم فکر میکردم خاصیتی ندارم. بعد دیدم فکرم آنقدرها هم بد نیست. یاد گرفتم که اگر دنبال دلت بروی و آنجور که خودت میخواهی کار کنی، مردم هم همراهیت میکنند. من یک هلندی عادیام که کاری را که دوست دارد میکند و کاری که دوست دارد، کمک کردن به دیگران است.»
تاریخ انتشار: ۱۷ مهر ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]
صفحات پیشنهادی
صحبت های هادی نوروزی چند روز پیش از مرگ
مهاجم تیم فوتبال سایپا گفت هادی ۶ روز قبل از مرگش در منزل من میهمان بود و از فشار های روانی زیاد روی خودش و پرسپولیس صحبت کرد خبرگزاری فارس رضا نوروزی در مورد درگذشت هادی نوروزی گفت شش روز از درگذشت هادی می گذرد و من هنوز این خبر را باور نکرده ام و فکر می کنم نوروزی زنده استداعش علیه پیشمرگ ها ازگاز خردل استفاده کرد
وزارتخانه پیشمرگ ها در دولت اقلیم کردستان عراق اعلام کرد که تروریست های داعش خمپاره های حاوی گاز خردل علیه نیروهای پیشمرگ استفاده کرده اند به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه مصری الیوم السابع این وزارتخانه اعلام کرد آزمایش هایی که روی زخم مجروحان و نمونه های خون گرفته شده امرگ نوروزی شوک بزرگی به پرسپولیس بود/ پیشنهادها مغایر قوانین است
در گفتگو با مهر عنوان شد مرگ نوروزی شوک بزرگی به پرسپولیس بود پیشنهادها مغایر قوانین است شناسهٔ خبر 2931356 - یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴ - ۱۱ ۵۱ ورزش > فوتبال ایران مربی تیم فوتبال پرسپولیس با بیان اینکه درگذشت هادی نوروزی شوک بزرگی برای این تیم بود گفت باید خودمان را جمع کنیم تاداعش عناصر پیشمرگه را ذبح کرد
شهیدخبر شهیدنیوز تروریست های داعش با منتشر کردن تصاویر و ویدیویی خطاب به پیشمرگ های کرد از ذبح نیروهای پیشمرگه کرد رونمایی کردند و اعلام کردند سرانجام تمام نیروهای مخالف داعش از قبیل پیشمرگه و همین خواهد بود تروریست های داعش با منتشر کردن تصاویر و ویدیویی خطاب به پیشمرگ های کاستفاده داعش از گاز خردل علیه پیشمرگ ها
وزارتخانه پیشمرگ ها در دولت اقلیم کردستان عراق اعلام کرد که تروریست های داعش خمپاره های حاوی گاز خردل علیه نیروهای پیشمرگ استفاده کرده اند به گزارش ایسنا به نقل از روزنامه مصری الیوم السابع این وزارتخانه اعلام کرد آزمایش هایی که روی زخم مجروحان و نمونه های خون گرفته شده از 35قول بارزانی برای آزادسازی پیشمرگهای اسیر شده به دست داعش
دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴ - ۱۰ ۴۳ رئیس اقلیم کردستان عراق در دیدار با خانوادههای پیشمرگهایی که به دست گروه تروریستی داعش اسیر شدهاند با تاکید بر اینکه آماده است هر پیشنهادی که این خانوادهها برای آزادی فرزندانشان دارند بپذیرد به آنان قول داد تمام تلاش خود را برای آزادی و بازگرداندداعش از گاز خردل علیه نیروهای پیشمرگه استفاده کرده است
اقلیم کردستان عراق داعش از گاز خردل علیه نیروهای پیشمرگه استفاده کرده است شناسهٔ خبر 2936078 - پنجشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۴ - ۱۶ ۲۷ بین الملل > خاورمیانه و آفریقای شمالی اقلیم کردستان عراق اعلام کرد که گروه تروریستی داعش از گاز ممنوعه خردل علیه مبارزان کرد زبان در شمال عراق استفاده کاعدام10 پیشمرگه کرد توسط داعش
همزمان با آغاز عملیات بزرگ بازپس گیری شهر الحویجه کرکوک توسط نیروهای ارتش و بسیج مردمی عراق گروه تروریستی تکفیری داعش ظهر امروز 10 نفر از اسرای پیشمرگه کرد عراقی را اعدام کرد ناطقان همزمان با آغاز عملیات بزرگ بازپس گیری شهر "الحویجه کرکوک" توسط نیروهای ارتش و بسیج مپيشمرگان کرد: داعش از گاز خردل عليه نيروهاي کرد استفاده کرده است
پيشمرگان کرد داعش از گاز خردل عليه نيروهاي کرد استفاده کرده است پیشمرگان کرد اعلام کردند که داعش از گاز خردل عليه نيروهاي کرد استفاده کرده است به گزارش نامه نیوز- وزارت امور پیشمرگان گفت آزمایش خون نشان داد جنگجویان دولت اسلامی گروه تکفیری صهیونیستی داعش از گاز خردل علیه نیروتکمیلی/ پیشمرگان کرد: داعش از گاز خردل علیه نیروهای کرد استفاده کرده است
تهران خبرگزاری صدا و سیما سیاسی 1394 07 15 وزارت امور پیشمرگان کرد در کابینه منطقه کردستان عراق روز چهارشنبه اعلام کرد ستیزه جویان وابسته به گروه تکفیری صهیونیستی داعش در جریان درگیری های ماه اوت در شمال عراق گلوله های خمپاره حاوی گاز خردل به سوی نیروهای پیشمرگ کرد شلیک کرده-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها