محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840447394
جانبازی که در خیابان کفاشی می کند
واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
جانبازی که در خیابان کفاشی می کند
آقای کمالی جانباز شیمیایی است که سالها در فرورفتگی یک ساختمان در یک کوچه خلوت برای چرخاندن زندگی اش کفاشی می کند.
خبرگزاری مهر -مهدا شادمان: آقای کمالی جانباز شیمیایی است که سالها در فرورفتگی یک ساختمان در یک کوچه خلوت برای چرخاندن زندگی اش کفاشی می کند.
بیست و هفت سال از جنگ گذشته است. اما هنوز خاطراتش کنج خانه هایمان پیدا می شود. هنوز در همسایگی و بین دوستهای خود کسی را پیدا می کنیم که زندگی روزمره اش با یادگاری هایی که ازهشت سال دفاع مقدس می گذرد.
هنوز هستند کسانی که با سرفه های پدرشان بند دلشان پاره می شود. آقای کمالی یکی از همان آدمهاست. چند سالی است که دیگر راحت نفس نمی کشد و نیاز به اسپری دارد. هروقت حال پدر بد می شود، زینب دختر ۱۳ ساله اش طاقت نمی آورد و مریض می شود.
آدرس دقیقی از آقای کمالی نداریم. حتی اسم کوچکش را هم نمی دانیم. فقط شنیده ایم در غرب تهران کاسبی منصف کار می کند.
کاسبی که نه مغازه ای دارد و نه دکه ای، در فرورفتگی خانه ای ۸ سال است کفش های مردم محل را تعمیر می کند. ساعت از ۹ صبح گذشته است. دیگر تمام مغازه های خیابان همایونشهر جنوبی باز شده اند.
خیابان را یک بار از پایین تا بالا پیاده می رویم. اما خبری از آقای کمالی نیست. از یک خشکشویی سراغ کفاشی را میگیرم که بدون مغازه کار می کند.
هنوز حرفهایم تمام نشده است که می گویند: «۵۰ متر پایین تر،روبه روی مغازه سوپرتک، آنجا می نشیند.» یک خانه قدیمی ۵ طبقه با نمایی سفید. کنار ورودی پارکینگ یک فرورفتگی دارد. یک میزی آنجاست که رویش با مقوا پوشیده شده است.
از مغازه روبه رو سراغ آقای کمالی را میگیرم. مرد فروشنده به ساعت نگاه میکند و میگوید: «دیگر باید پیدایش شود.» ساعت نزدیک های ده صبح است. مردی با موهای سفید و قدی متوسط به سمت ما می آید. ظاهری مرتب و تمیز دارد.به دست هایش نگاه می کنم؛ راه را درست آمده ایم. خودش است، کفاش محله، آقای کمالی.
از ۹ صبح تا ۹ شب کار می کنم
آقای کمالی وقتی میفهمد ما برای چه به سراغ او آمده ایم، به خاطر تاخیرش عذر خواهی کرده و می گوید:« من همیشه از ۹ صبح تا ۹ شب اینجا هستم، یک سره.
امروز کمی ناخوش احوال بودم. اصلا نمیخواستم بیایم.» کیف و ساکی که همراه خود دارد را به درخت آویزان می کند و به سراغ میز کارش می رود. نایلون ها را یکی یکی از روی میز و صندلی بلند می کند.
دوتا صندلی به میز قفل شده اند. کلید را از جیبش در می آورد و صندلی ها را از زنجیر رها می کند. صندلی مشکی با یک بالشتک کوچک روی آن مخصوص مشتری است. روی آن دستی می کشد و کنار میز می گذارد. روی صندلی می نشینم.آقای کمالی در کمد را باز می کند و یکی یکی کفش های سفارشی را روی میز می چیند.
روی دیوار چند کاغذ چسبانده است که روی یکی از آنها اسم و فامیل به همراه شماره تماس خودش است. از آقای کمالی می خواهم قبل از هرچیزی از کودکی اش بگوید تا بفهمیم لهجه ای که دارد برای کدام استان است. «من بچه خراسان جنوبی هستم. بجنورد،دهستان شوقان، روستای جغدی» او بچه چهارم خانواده است و غیر از خودش ۷ برادر و یک خواهر دارد.
از شغل پدری اش میگوید که دامدار بوده است و هنوز هم با ۸۰ سال سن به کارش ادامه میدهد و غصه می خورد از اینکه ریه هایش اجازه نمی دهند تا به کمک پدر برود. وقتی می خواهد از مادرش بگوید مکث می کند و بغضش را قورت می دهد.
«عمرش را داده به شما» آقای کمالی می گوید با آنکه بچه خراسان بوده است ولی از ۸ سالگی برای کار جوشکاری با برادرانش به تهران می آمده.« الان ۱۷ سال است که تهران زندگی می کنم. تمام این محل من را می شناسند. من هر روز از میدان خراسان به اینجا می آیم.
یک مترو و دوتا ماشین سوار می شوم،مسیر برایم طولانی است ولی فقط به خاطر مردم این محله می آیم. همه هوای من را دارند. وسایلم را در انباری همین ساختمان می گذارم. مشتری هایم برایم ناهار می آورند.
طبقه اول همین ساختمان به من برق داده تا در گرمای تابستان از پنکه استفاده کنم.» پنکه را از کمد بیرون می آورد. خیلی کوچک است و بعید می دانم در گرمای هوا تغییری ایجاد کند. اما اعتقادش بر این است که پنکه بزرگتر برق بیشتری مصرف می کند و این سو استفاده است.
بالای میز و صندلی اش یک چوب پهن گذاشته تا سقف محل کارش شود. وقتی از آفتاب و برف و باران می پرسم به همان چوب بالای سرش اشاره می کند و می گوید: تمام شرایط من همین است.فقط در برف و باران یک نایلون روی آن می کشم.
چندین بار به صفر رسیده ام
علی کمالی در سال ۶۵ پشتبند سه برادر دیگرش به سربازی می رود. یک سالی از خدمتش نمی گذرد که عازم جبهه می شود و یک راست به منطقه دهلران منتقل می شود. همان اول کار ماشینی که به سمت دهلران می رود چپ می کند و او مجروح می شود. کمی بالاتر از مچ دست چپش را به ما نشان می دهد. درست جایی که باد کرده است.
« این یادگار همان زمان است». بعد از دهلران، ۱۵ ماه در خط دشت آزادگان خدمت می کند. شاید بدترین اتفاق زندگی اش باشد. چون روز، ماه و سال آن را هم دقیق در خاطر دارد. اما موقع گفتن آن موضوع سرش را بالا می گیرد و می گوید:«۶۶/۲/۲ در دشت آزادگان شیمیایی شدم.
وقتی به شهرم برگشتم به خاطر مریضی ام زندگی ام چندین بار به صفر رسید، زیر قرض رفتم. اما دوستان و اقوام دستم را گرفتند. الان هم هیچ چیزی ندارم. نه خانه ای، نه ماشینی. صفرِ صفر. خانمی می آید کفش هایش را برای تعمیر به آقای کمالی بدهد.
وقتی قیمت را می پرسد آقای کمالی جواب می دهد: «اجازه دهید تعمیر کنم. برای قیمت باهم کنار می آییم.». جواب تمام مشتری هایش را به همین شکل می دهد.کمالی می گوید: «نمیخواهم کسی از دستم ناراضی باشد.
من اول کار را انجام می دهم اگر راضی بودند دستمزدم را می گیرم. برایم فرقی نمی کند چی کسی کفشش را می آورد. اینجور نیست که اگر کسی از ماشینش میلیاردی اش پیاده شود من بخواهم بیشتر از او پول بگیرم. دستمزد کارهایم هم از بقیه جاها پایین تر است»
کفاشی را خودم یاد گرفتم
علی کمالی ۱۷ سال است که ساکن تهران شده است. به خاطر مشکل تنفسی دیگر نمیتوانست در روستا و کنار پدر بماند و سر زمین کار کند برای همین دست زن و بچه هایش را می گیرد و به سمت تهران می آید.
در همین محله ای که کفاشی می کند،۱۷ سال پیش اسکلت ساختمان می بست. اما به خاطر مریضی اش آن کار را رها کرد.
چون ممکن بود نفسش بگیرد،سرش گیج برود و از بالای ساختمان پرت شود. «نیاز به یک کاری داشتم که تحرک نداشته باشد. وسایل کفاشی می خریدم و شب ها وقتی به خانه می رفتم با کفش های خودمان تمرین می کردم. بعد از یک مدت اهالی این ساختمان به من اجازه دادند اینجا بساط کفاشی را راه بیاندازم. اوایل کارم خوب نبود.
مردم اینجا هم خوب یادشان است اما به مرور کارم را یاد گرفتم» گاهی میان حرف هایمان سرفه هم می کند. وقتی حرف از کفاشی می شود از توی کیف خود یک نایلون بیرون می آورد. داخل آن ۵ عدد اسپری اکسیژن است. میگوید« کفاشی هم برای سلامتی ام ضرر دارد. دکتر گفته باید خارج از تهران زندگی کنم. اما چه جوری؟ با کدام درآمد .
من هرکدام از این اسپری ها را قبلا هزار۱۵ تومان می خریدم بعد قیمت آن هزار تومان شد و الان دانه ای ۸۰ هزار تومان بابت آنها پول می دهم» از مردم این محله تعریف می کند که چقدر به فکرش هستند.
مغازه رو به رو را نشان داده و می گوید: همیشه حواسش به من است. چند روز پیش که حالم خیلی بد بود فهمید برای چی دکتر نمیروم. ۵۰۰ هزار تومان در جیبم گذاشت که به دکتر بروم» گاهی بدنش خارش می گیرد و چند دقیقه ای سکوت می کند. « چند سالی است خواب صبح را فراموش کرده ام.
از ۵ صبح بیدار می شوم و قرص هایم را می خورم. موقع صبحانه تنم شروع به خارش می کند. شب تا صبح با برس تنم را می خارانم.فکر کنید اگر ما مهمان داشته باشیم و سر سفره این اتفاق برایم بیفتد. میهمان که نمی داند. فکر می کند من از قصد این کار را می کنم»
پسرم به خاطر ما درسش را ول کرد
آقای کمالی سه فرزند دارد. دو دختر و یک پسر. وقتی درباره خانواده اش حرف می زنیم ذوق می کند و با غرور از آنها تعریف می کند.« من عاشق فیلم های جنگی هستم. میلاد هم مثل خودم است. انگار که اصلا در آن لحظه ها حضور داشته است. هرچه به او می گویم این فیلم ها را نبین برای اعصابت خوب نیست، گوش نمی دهد.
به خاطر اوضاع زندگی مان، میلاد درسش را ول کرد و حالا شاگرد مکانیک است. میلاد خیلی باهوش است و معلمش از من خواست تا مانع تصمیم او شوم. اما من گفتم خودتان شرایط زندگی ما را ببینید. من خودم تا کلاس چهارم بیشتر درس نخواندم اما دوست داشتم پسرم درس بخواند. اما من شرمنده او شدم.
دخترم زهرا ۲۳سال سن دارد و با پسرخاله خودم ازدواج کرده است. دامادم خیلی خوب است و مثل بچه های خودم دوستش دارم. من قبلا در خانه یک حاجی زندگی می کردم و اجاره نمی دادم. بعد از مدتی حاجی خانه اش را فروخت و ما بی خانه شدیم. دامادم دوتا خانه کنار هم اجاره کرد. یکی برای ما و یکی برای خودشان.
ماهی ۳۰۰ تومان هم اجاره ما را می دهد. امسال هم نمی دانم صاحبخانه چقدر پول پیش اضافه کرده است.
دامادم اصلا به من نگفته است. زینب فرزند آخرم امسال کلاس ششم را تمام کرد و فوق العاده بابایی است.» وقتی می گوید زینب بابایی است الکی نمی گوید و برای اثبات حرفش یک خاطره تعریف می کند. «چند وقت پیش من حالم خیلی بد شده بود. وقت هایی که من حالم بد می شود،زینب زودتر از من مریض میشود.
این سری آنقدر به او فشار عصبی وارد شده بود که گردنش صاف نمی شد. وقتی زینب را پیش دکتر بردیم، دکتر گفت چه فشاری روی این بچه است که به این وضع افتاده؟! زینب چندین بار به مادرش گفته اگه برای بابا اتفاقی بیافتد ما چی کار کنیم.» زندگی در یک خانه ۱۲ متری، مریضی پدر و نبود امکانات کافی. می پرسم فرزندانتان تا به حال گفته اند که بابا کاش جنگ نمی رفتید؟
آقای کمالی با افتخار جواب می دهد« اصلا، بچه های این دوره خیلی باهوشند. خودشان هم افتخار میکنند از کاری که من کرده ام. آنها هنوز پایشان را جلوی من دراز نمی کنند. همسر خوبی دارم که آنها و من را نگه داشته است»
برای مال دنیا نجنگیده ام
علی کمالی خاطره یکی از دوستان دوران جنگ خود و پیمانی که باهم بسته اند را برایمان تعریف می کند.« یک دوستی داشتم اهل سمنان بود.
تیر می خورد پشت سرش و مجروح میشود. در همان زمانی که من رضا را به سنگر میبردم در راه باهم کلی حرف می زنیم و قراری بی خودمان می گذاریم که اگر هر اتفاقی برایمان افتاد از هیچ امکاناتی استفاده نکینم.
اعتقادمان برآن بود که برای مال دنیا نجنگیده ایم. هنوز هم جنگ شود من در صف اول قرار میگیرم. من تا به امروز به آن عهد پایبند بودم. اما چند سالی است که تنگی نفس و این خارش های گاه و بی گاه که نمی دانم علت آن از چیست امانم را بریده است.
خرج دوا و درمان گاهی به ماهی ۲ میلیون تومان هم می رسد. اگر حالم خوب باشد و از صبح تا شب کار کنم،روزی ۷۰ یا ۸۰ هزار تومان درآمد دارم که ۵۰ تومان آن سود است. اما کفاف خرج روزانه ام را هم نمی دهد چه برسد به دوا و درمان.»
تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]
صفحات پیشنهادی
کفاشیان: در هر جایی فساد وجود دارد قوه قضاییه باید برخورد کند/به داوران استرس ندهیم
چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴ - ۱۷ ۰۶ رییس فدراسیون فوتبال میگوید در هر بخشی از کشور که فساد وجود داشته باشد باید با آن برخورد شود و در زمینه موارد مطرح شده در مورد فساد در فوتبال نیز در صورت وجود ما تابع همین تصمیمات هستیم به گزارش ایسنا علی کفاشیان در حاشیه مراسم تجلیل از بانوان فوتسافدراسیون فوتبال در اجرای برنامه باشگاهها کمک میکند کفاشیان: قهرمانی تیمهای ملی، حاصل تلاش باشگاهها است
فدراسیون فوتبال در اجرای برنامه باشگاهها کمک میکندکفاشیان قهرمانی تیمهای ملی حاصل تلاش باشگاهها استرئیس فدراسیون فوتبال معتقد است افتخاراتی که توسط تیم های ملی کسب می شود حاصل زحمات و پشتکار باشگاهها در سراسر کشور است به گزارش خبرگزاری فارس و به نقل از سایت فدراسیون فوتبافرمانده نیروی انتظامی/2 ناجا به شدت با قانونشکنان و تجاوزگران برخورد میکند
فرمانده نیروی انتظامی 2ناجا به شدت با قانونشکنان و تجاوزگران برخورد میکندفرمانده نیروی انتظامی گفت به شدت با مخلان نظم و امنیت متعدیان و قانونشکنان برخورد میشود به گزارش خبرنگار انتظامی فارس سردار اشتری فرمانده نیروی انتظامی در صبحگاه مشترک نخستین روز هفته نیروی انتظامی«الوداع مهاجر الیالله» در خیابانهای تهران طنینانداز شد
الوداع مهاجر الیالله در خیابانهای تهران طنینانداز شدملت عزادار ایران هم اکنون پیکر جانباختگان منا را از محل دانشگاه تهران به سمت بهشتزهرا س با شعار الوداع مهاجر الیالله تشییع میکنند به گزارش خبرنگار گروه جامعه خبرگزاری فارس مراسم تشییع جانباختگان حادثه منا هم اکنون درفارس منتشر میکند حکم فقهی حج جان باختگان منا
فارس منتشر میکندحکم فقهی حج جان باختگان مناکسی که برای حج احرام بسته و داخل در منطقه حرم مکه شده و به هر دلیل از دنیا برود گویی خود شخصا حج گزارده و حجش مقبول است به گزارش گروه جامعه خبرگزاری فارس حادثه دلخراش سقوط جرثقیل در مسجدالحرام و فاجعه جان باختن بسیاری از حجاج بیت المحمدی: سرعت شناسایی پیکرها به کندی پیش می رود/ آمار ها هنوز تغییری نکرده است
محمدی سرعت شناسایی پیکرها به کندی پیش می رود آمار ها هنوز تغییری نکرده است معاون حج عمره و عتبات سازمان حج و زیارت گفت به دلیل برخی محدودیت های ایجاد شده کار شناسایی به کندی پیش می رود به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان حمید محمدی معاون حج عمره و عتبات سازماباید فرهنگ جانبازی، ایثار و آیینه های صبور را در جامعه نهادینه کنیم
باید فرهنگ جانبازی ایثار و آیینه های صبور را در جامعه نهادینه کنیمتاریخ انتشار شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۱۵ ۳۵ یک نماینده مجلس شورای اسلامی گفت منظور از همایش هایی چون "آینه های صبور" نمادین این است که فرهنگ جانبازی ایثار و آیینه های صبور را در جامعه نهادینه کنیم احمددولت از ظرفیت خود برای فشار بر آلسعود استفاده کند
معاون اول قوه قضائیه دولت از ظرفیت خود برای فشار بر آلسعود استفاده کند شناسهٔ خبر 2928290 - چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴ - ۱۰ ۰۹ جامعه > قضایی معاون اول قوه قضاییه از دولتمردان خواست با استفاده از ظرفیت قانونی و سیاسی دولت آلسعود را تحت فشار قرار دهند به گزارش خبرنگار مهر حجتالروند شناسایی به کندی پیش می رود/آمارها تغییری نکرده است
معاون سازمان حج و زیارت روند شناسایی به کندی پیش می رود آمارها تغییری نکرده است شناسهٔ خبر 2928066 - سهشنبه ۷ مهر ۱۳۹۴ - ۲۱ ۳۲ جامعه > رفاه و آسیب های اجتماعی معاون سازمان حج و زیارت گفت متاسفانه برخی محدودیتها و همچنین کثرت اجساد سرعت کار شناسایی را کند کرده است به گزاروقتی «آب» هم کبد را «چرب» میکند
وقتی آب هم کبد را چرب میکند نوشیدن آب سرد به صورت ناشتا بعد از ورزش واستحمام منجر به کبد چرب می شود ایرنا فاطمه نجات بخش عضو هیات علمی دانشکده طب سنتی دانشگاه علوم پزشکی تهران توصیه کرد که افراد در این حالات در صورت ضرورت اندک اندک آب بنوشند و آب هم خیلی سرد نباشد-
سبک زندگی
پربازدیدترینها