واضح آرشیو وب فارسی:روز نو:
خاطرات شنیدنی دانشآموز جبار باغچهبان که اکنون ۹۲ سال دارد
وقتی باغچهبان، مدرسه دانشآموزان کر و لال را تأسیس کرد، خودش تنها بود؛ هم درس میداد و هم مدرسه را نظافت میکرد. جدی و مهربان بود.
روز نو : به مناسبت روز جهانی ناشنوایان و همزمان با آغاز سال تحصیلی به سراغ مرد ناشنوایی رفتیم که روزی دانشآموز کلاس درس جبار باغچهبان (پایهگذار آموزش ناشنوایان) بوده است و پس از آن برای حدود 9 سال به عنوان ناظم در مدرسه باغچهبان حضور داشت.این مرد، سید رضاقلی شهیدی است که اکنون 92 سال دارد؛ گفتوگو با آقای شهیدی در منزل وی انجام شد. او و همسرش به گرمی از خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش خبرگزاری فارس استقبال کردمدر انجام این مصاحبه مرجان میرشفیعی به عنوان رابط از کانون ناشنوایان حضور داشت که موجب ایجاد ارتباط صمیمانهتری بین خبرنگاران، آقای شهیدی و همسرش شد.***سیدرضاقلی شهیدی متولد 1302 است؛ او در زمان تولد سالم بود و هیچ مشکل شنوایی نداشت اما هنوز دو ساله نشده بود که مبتلا به مننژیت شد و شنوایی خود را از دست داد.همسر شهیدی نیز ناشنواست و حاصل ازدواج آنها 3 فرزند شامل دو دختر و یک پسر است که آنها هم ناشنوا هستند اما 2 نوه و 2 نتیجه آقای شهیدی، شنوا هستند.شهیدی میگوید: قبل از تأسیس مدارس دانشآموزان ناشنوا در تهران، پدرم سعی میکرد مرا به مدرسه دانشآموزان عادی بفرستد اما نتوانستم کنار آنها دوام بیاورم؛ به همین دلیل پدرم تصمیم گرفت مرا به خارج از کشور بفرستد اما راضی نبودم و نمیخواستم به کشوری دیگر بروم و غریب و تنها باشم.وی ادامه میدهد: همان زمان در روزنامه نوشته شد که دبستان ویژه کودکان کر و لال در چهارراه اسدآباد افتتاح شد و پدرم، مرا به این مدرسه جدید برد.شهیدی اضافه میکند: روزی که با پدرم برای اولین بار به مدرسه دانشآموزان ناشنوا رفتیم، حدود 11 سال داشتم و چند بچه کوچک و بزرگ آنجا بودند؛ همانجا بود که برای اولین بار آقای باغچهبان را دیدم.وی به نحوه تدریس باغچهبان اشاره میکند و میافزاید: یادم میآید آن زمان، ما در عرض یک هفته فقط یک صفحه درس خواندیم و این برایم خیلی سخت بود چرا که همسن و سالهایم در مدارس عادی، در همان زمان نصف کتاب را خوانده بودند.این ناظم بازنشسته میگوید: باغچهبان ناراحتیام را از چهرهام متوجه شد و گفت «پسرجان، تا زمانی که این صفحه را خوب یاد نگیری، یاد دادن صفحه بعدی بی فایده است» راست میگفت اگر میخواست تند تند درس بدهد، فایده نداشت.
آقای شهیدی (ناظم بازنشسته) و خانم میرشفیعی(رابط ناشنوایان)
* مخالفت با باغچهبان مهربان و جدیشهیدی به مخالفتهایی که برخی افراد با باغچهبان داشتند، اشاره میکند و میگوید: خیلی از افراد به باغچهبان میگفتند که چرا مدرسه کر و لالها را ایجاد کرده است و به او پیشنهاد میدادند که در دانشگاه درس بدهد اما باغچهبان میگفت «عاشق دانشآموزان کر و لال هستم».وی ادامه میدهد: آن زمان باغچهبان خیلی تحت فشار بود و حتی وزارت فرهنگ قبول نمیکرد که به او مکانی برای مدرسه دهد و میخواستند او استعفا دهد اما باغچهبان به دلیل علاقهای که به بچهها داشت، ماند.این ناظم بازنشسته به شخصیت باغچهبان اشاره میکند و میافزاید: باغچهبان مهربان و جدی بود. او هر روز از من میخواست که یک صفحه کتاب را حفظ کنم و روز بعد، درسها را میپرسید؛ یادم میآید یکروز تنبلی کردم و درس را حفظ نکردم و هنگامی که از من درس پرسید، به طور خلاصه هرچی بلد بودم، گفتم.وی اضافه میکند: منتظر بودم که باغچهبان مرا تنبیه کند اما او مرا تنبیه نکرد بلکه از اینکه درس در ذهنم مانده بود، خوشحال شد و تشویقم کرد.شهیدی ادامه میدهد: زمانی که باغچهبان مدرسه دانشآموزان کر و لال را تأسیس کرد، خودش تنها بود؛ هم درس میداد و هم مدرسه را نظافت میکرد.وی در پاسخ به این پرسش که « آیا مدرسه آنها شهریه هم داشت؟»، میگوید: هزینه تحصیل حدود 5 تا 10 تومان بود اما اگر دانشآموزی این هزینه را نداشت، باغچهبان به طور رایگان به او درس میداد؛ آن زمان وضعیت مالی پدرم خوب بود و شهریه مدرسه را میداد.این ناظم بازنشسته در خصوص تعداد دانشآموزان مدرسه میافزاید: تعداد دانشآموزان مدرسه ما حدود 10 تا 15 نفر بود البته این رقم همیشه متغیر بود چرا که بعضی بچهها ادامه تحصیل نمیدادند اما من تحصیلم را در آن مدرسه تمام کردم و توانستم مدرک ششم دبستان باغچهبان را کسب کنم.
کلاس درس جبار باغچه بان
* ناظم سختگیری بودمشهیدی به ناظم شدنش در مدرسه باغچهبان اشاره میکند و میگوید: چند سال بعد و زمانی که دیگر بزرگ شده بودم، باغچهبان از من خواست که به عنوان ناظم در مدرسهاش کار کنم و من هم پذیرفتم.وی ادامه میدهد: من ناظم سختگیری بودم ولی سعی میکردم که دوست بچهها نیز باشم؛ بلاخره شرایط بچههای ناشنوا با بچهها عادی متفاوت است.این ناظم بازنشسته به وضعیت ناشنوایان در جامعه اشاره میکند و اظهار میدارد: در گذشته بچهها ناشنوا مورد تمسخر مردم قرار میگرفتند حتی یادم میآید آن زمان که دبستان کر و لالها ایجاد شد، مردم با سنگ به تابلوی مدرسه میزدند؛ تا جایی که مجبور شدند آنجا را محل «معالجه کر و لالها» بنامند.وی اضافه میکند: بچهها در کوچه و خیابان با من بازی نمیکردند و مرا مسخره میکردند. همه اینها درد بود؛ حتی یادم میآید تا آن زمان که سینماها زیرنویس داشت، به سینما میرفتیم اما بعد که فیلمها دوبله میشد، دیگر امکانش بود؛ همان زمان با یکی از دوستانم که شنوا بود به سینما رفتم و او برایم بخشهای مختلف فیلم را ترجمه میکرد اما در اواسط فیلم خسته شد و من از آن زمان تا کنون به سینما نرفتم.شهیدی میگوید: از آن زمان که در صدا و سیما، برای ناشنوایان، رابط گذاشتند، وضعیت ناشنوایان بهتر شد. اکنون نیز از دولت میخواهم که توجه بیشتری به ناشنوایان داشته باشد؛ در حال حاضر در کشور اول توجه به افراد شنوا، معلولان و در نهایت به ناشنواها میشود.وی ادامه میدهد: وقتی یک ناشنوا برای انجام یک کار اداری به سازمانی میرود، اگر وارد اتاق رئیس اداره شود و او سرش پایین باشد و به ناشنوا بگوید «بنشین یا کاری انجام بده»، او متوجه نمیشود و در حقیقت یک ناشنوا به سختی میتواند خواسته خود را بگوید و یا حق خود را بگیرد.
آقای شهیدی و همسرش و خانم میرشفیعی(رابط ناشنوایان)
* دلیل ازدواج با همسری ناشنواشهیدی درباره ازدواجش میگوید: کوچک که بودم، کسی به بچههای ناشنوا توجه نمیکرد و جایی هم نبود که بتوانیم اوقات فراغتمان را سپری کنیم به همین دلیل ظهرها به قوهخانه میرفتم و چای میخوردم، ضمن اینکه چند مرد ناشنوا بودند که بعد از سرکار به آنجا میآمدند و دور هم سرگرم بودند و بنده آنها را تماشا میکردم.وی ادامه میدهد: دیدن آنها برایم جالب بود و متعجب بودم که چرا آنها بعد از سر کار به خانه بر نمیگردند؛ آخر سر یک روز با اشاره از آنها پرسیدم؛ یکی از آنها عصبانی شد و با اشاره به من گفت «چرا به خانه بروم، در خانه خبری نیست، خانمم همش با تلفن و دیگران صحبت میکند اما وقتی از او میپرسم چه خبر، میگوید خبری نیست».این ناظم بازنشسته می گوید: این مردان که از زن شنوا و خانه گریزان بودند، تا نیمه شب در خیابانها میماندند و همین موضوع باعث میشد که مورد تمسخر مردم قرار گیرند و حتی کارشان به زد و خورد هم میرسید.وی میافزاید: از همان زمان تصمیم گرفتم که با یک خانم ناشنوا ازدواج کنم که جزو اولین کسانی هستم که یک ناشنوا با ناشنوا ازدواج کرده است؛ همسرم را نیز خویشاوندان معرفی کردند. آقای شهیدی از اینکه برای تهیه مصاحبه به منزلشان رفتیم، خوشحال است و به ما میگوید: امیدوارم با انجام مصاحبه، توجه دولت و مجلس به ناشنوایان بیشتر شود؛ البته از مردم کشورم متشکرم که به ناشنوایان احترام میگذازند.
تاریخ انتشار: ۰۸ مهر ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روز نو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7]