واضح آرشیو وب فارسی:دولت بهار: دولت بهار: وقتی باغچه بان، مدرسه دانش آموزان کر و لال را تأسیس کرد، خودش تنها بود؛ هم درس می داد و هم مدرسه را نظافت می کرد. جدی و مهربان بود.به گزارش دولت بهار به نقل از فارس، به مناسبت روز جهانی ناشنوایان و همزمان با آغاز سال تحصیلی به سراغ مرد ناشنوایی رفتیم که روزی دانش آموز کلاس درس جبار باغچه بان (پایه گذار آموزش ناشنوایان) بوده است و پس از آن برای حدود 9 سال به عنوان ناظم در مدرسه باغچه بان حضور داشت. این مرد، سید رضاقلی شهیدی است که اکنون 94 سال دارد؛ گفت وگو با آقای شهیدی در منزل وی انجام شد. او و همسرش به گرمی از خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش خبرگزاری فارس استقبال کردم در انجام این مصاحبه مرجان میرشفیعی به عنوان رابط از کانون ناشنوایان حضور داشت که موجب ایجاد ارتباط صمیمانه تری بین خبرنگاران، آقای شهیدی و همسرش شد. *** سیدرضاقلی شهیدی متولد 1302 است؛ او در زمان تولد سالم بود و هیچ مشکل شنوایی نداشت اما هنوز دو ساله نشده بود که مبتلا به مننژیت شد و شنوایی خود را از دست داد. همسر شهیدی نیز ناشنواست و حاصل ازدواج آنها 3 فرزند شامل دو دختر و یک پسر است که آنها هم ناشنوا هستند اما 2 نوه و 2 نتیجه آقای شهیدی، شنوا هستند. شهیدی می گوید: قبل از تأسیس مدارس دانش آموزان ناشنوا در تهران، پدرم سعی می کرد مرا به مدرسه دانش آموزان عادی بفرستد اما نتوانستم کنار آنها دوام بیاورم؛ به همین دلیل پدرم تصمیم گرفت مرا به خارج از کشور بفرستد اما راضی نبودم و نمی خواستم به کشوری دیگر بروم و غریب و تنها باشم. وی ادامه می دهد: همان زمان در روزنامه نوشته شد که دبستان ویژه کودکان کر و لال در چهارراه اسدآباد افتتاح شد و پدرم، مرا به این مدرسه جدید برد. شهیدی اضافه می کند: روزی که با پدرم برای اولین بار به مدرسه دانش آموزان ناشنوا رفتیم، حدود 11 سال داشتم و چند بچه کوچک و بزرگ آنجا بودند؛ همانجا بود که برای اولین بار آقای باغچه بان را دیدم. وی به نحوه تدریس باغچه بان اشاره می کند و می افزاید: یادم می آید آن زمان، ما در عرض یک هفته فقط یک صفحه درس خواندیم و این برایم خیلی سخت بود چرا که همسن و سال هایم در مدارس عادی، در همان زمان نصف کتاب را خوانده بودند. این ناظم بازنشسته می گوید: باغچه بان ناراحتی ام را از چهره ام متوجه شد و گفت «پسرجان، تا زمانی که این صفحه را خوب یاد نگیری، یاد دادن صفحه بعدی بی فایده است» راست می گفت اگر می خواست تند تند درس بدهد، فایده نداشت. آقای شهیدی (ناظم بازنشسته) و خانم میرشفیعی(رابط ناشنوایان) * مخالفت با باغچه بان مهربان و جدی شهیدی به مخالفت هایی که برخی افراد با باغچه بان داشتند، اشاره می کند و می گوید: خیلی از افراد به باغچه بان می گفتند که چرا مدرسه کر و لال ها را ایجاد کرده است و به او پیشنهاد می دادند که در دانشگاه درس بدهد اما باغچه بان می گفت «عاشق دانش آموزان کر و لال هستم». وی ادامه می دهد: آن زمان باغچه بان خیلی تحت فشار بود و حتی وزارت فرهنگ قبول نمی کرد که به او مکانی برای مدرسه دهد و می خواستند او استعفا دهد اما باغچه بان به دلیل علاقه ای که به بچه ها داشت، ماند. این ناظم بازنشسته به شخصیت باغچه بان اشاره می کند و می افزاید: باغچه بان مهربان و جدی بود. او هر روز از من می خواست که یک صفحه کتاب را حفظ کنم و روز بعد، درس ها را می پرسید؛ یادم می آید یکروز تنبلی کردم و درس را حفظ نکردم و هنگامی که از من درس پرسید، به طور خلاصه هرچی بلد بودم، گفتم. وی اضافه می کند: منتظر بودم که باغچه بان مرا تنبیه کند اما او مرا تنبیه نکرد بلکه از اینکه درس در ذهنم مانده بود، خوشحال شد و تشویقم کرد. شهیدی ادامه می دهد: زمانی که باغچه بان مدرسه دانش آموزان کر و لال را تأسیس کرد، خودش تنها بود؛ هم درس می داد و هم مدرسه را نظافت می کرد. وی در پاسخ به این پرسش که « آیا مدرسه آنها شهریه هم داشت؟»، می گوید: هزینه تحصیل حدود 5 تا 10 تومان بود اما اگر دانش آموزی این هزینه را نداشت، باغچه بان به طور رایگان به او درس می داد؛ آن زمان وضعیت مالی پدرم خوب بود و شهریه مدرسه را می داد. این ناظم بازنشسته در خصوص تعداد دانش آموزان مدرسه می افزاید: تعداد دانش آموزان مدرسه ما حدود 10 تا 15 نفر بود البته این رقم همیشه متغیر بود چرا که بعضی بچه ها ادامه تحصیل نمی دادند اما من تحصیلم را در آن مدرسه تمام کردم و توانستم مدرک ششم دبستان باغچه بان را کسب کنم. کلاس درس جبار باغچه بان * ناظم سخت گیری بودم شهیدی به ناظم شدنش در مدرسه باغچه بان اشاره می کند و می گوید: چند سال بعد و زمانی که دیگر بزرگ شده بودم، باغچه بان از من خواست که به عنوان ناظم در مدرسه اش کار کنم و من هم پذیرفتم. وی ادامه می دهد: من ناظم سخت گیری بودم ولی سعی می کردم که دوست بچه ها نیز باشم؛ بلاخره شرایط بچه های ناشنوا با بچه ها عادی متفاوت است. این ناظم بازنشسته به وضعیت ناشنوایان در جامعه اشاره می کند و اظهار می دارد: در گذشته بچه ها ناشنوا مورد تمسخر مردم قرار می گرفتند حتی یادم می آید آن زمان که دبستان کر و لال ها ایجاد شد، مردم با سنگ به تابلوی مدرسه می زدند؛ تا جایی که مجبور شدند آنجا را محل «معالجه کر و لال ها» بنامند. وی اضافه می کند: بچه ها در کوچه و خیابان با من بازی نمی کردند و مرا مسخره می کردند. همه اینها درد بود؛ حتی یادم می آید تا آن زمان که سینماها زیرنویس داشت، به سینما می رفتیم اما بعد که فیلم ها دوبله می شد، دیگر امکانش بود؛ همان زمان با یکی از دوستانم که شنوا بود به سینما رفتم و او برایم بخش های مختلف فیلم را ترجمه می کرد اما در اواسط فیلم خسته شد و من از آن زمان تا کنون به سینما نرفتم. شهیدی می گوید: از آن زمان که در صدا و سیما، برای ناشنوایان، رابط گذاشتند، وضعیت ناشنوایان بهتر شد. اکنون نیز از دولت می خواهم که توجه بیشتری به ناشنوایان داشته باشد؛ در حال حاضر در کشور اول توجه به افراد شنوا، معلولان و در نهایت به ناشنواها می شود. وی ادامه می دهد: وقتی یک ناشنوا برای انجام یک کار اداری به سازمانی می رود، اگر وارد اتاق رئیس اداره شود و او سرش پایین باشد و به ناشنوا بگوید «بنشین یا کاری انجام بده»، او متوجه نمی شود و در حقیقت یک ناشنوا به سختی می تواند خواسته خود را بگوید و یا حق خود را بگیرد. آقای شهیدی و همسرش و خانم میرشفیعی(رابط ناشنوایان) * دلیل ازدواج با همسری ناشنوا شهیدی درباره ازدواجش می گوید: کوچک که بودم، کسی به بچه های ناشنوا توجه نمی کرد و جایی هم نبود که بتوانیم اوقات فراغتمان را سپری کنیم به همین دلیل ظهرها به قوه خانه می رفتم و چای می خوردم، ضمن اینکه چند مرد ناشنوا بودند که بعد از سرکار به آنجا می آمدند و دور هم سرگرم بودند و بنده آنها را تماشا می کردم. وی ادامه می دهد: دیدن آنها برایم جالب بود و متعجب بودم که چرا آنها بعد از سر کار به خانه بر نمی گردند؛ آخر سر یک روز با اشاره از آنها پرسیدم؛ یکی از آنها عصبانی شد و با اشاره به من گفت «چرا به خانه بروم، در خانه خبری نیست، خانمم همش با تلفن و دیگران صحبت می کند اما وقتی از او می پرسم چه خبر، می گوید خبری نیست». این ناظم بازنشسته می گوید: این مردان که از زن شنوا و خانه گریزان بودند، تا نیمه شب در خیابان ها می ماندند و همین موضوع باعث می شد که مورد تمسخر مردم قرار گیرند و حتی کارشان به زد و خورد هم می رسید. وی می افزاید: از همان زمان تصمیم گرفتم که با یک خانم ناشنوا ازدواج کنم که جزو اولین کسانی هستم که یک ناشنوا با ناشنوا ازدواج کرده است؛ همسرم را نیز خویشاوندان معرفی کردند. آقای شهیدی از اینکه برای تهیه مصاحبه به منزلشان رفتیم، خوشحال است و به ما می گوید: امیدوارم با انجام مصاحبه، توجه دولت و مجلس به ناشنوایان بیشتر شود؛ البته از مردم کشورم متشکرم که به ناشنوایان احترام می گذازند.
چهارشنبه ، ۸مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دولت بهار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]