تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835798262




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تشریح فاجعه منا از زبان قاری نجات یافته


واضح آرشیو وب فارسی:الف: تشریح فاجعه منا از زبان قاری نجات یافته

تاریخ انتشار : سه شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۲۰:۰۰
هادی ایزد‌پناهی یکی از اعضای کاروان قرآنی جمهوری اسلامی ایران در حج ۱۳۹۴ است که از فاجعه منا جان سالم به در برد.ایزد‌پناهی در گفت‌وگو با فارس به ترشیح این واقعه پرداخت که در ادامه تقدیم می‌شود.حوالی طلوع آفتاب عید قربان به همراه قراء و دیگر اعضای کاروان بعثه، پای پیاده و با زمزمه ذکر روز عید «الله اکبر، لا اله الا الله و الله اکبر، الله اکبر و لله الحمد، الحمدلله علی ماهدانا، و له الشکر علی مااولانا» از مشعر راهی منا شده و حدود یک‌ساعت بعد به چادرهای بعثه رسیدیم.پس از صرف صبحانه حدود ساعت ۸ صبح با جمع دوستان راهی جمرات شدیم. اوایل مسیر، هر چند نفر کنار هم بودیم و به راحتی طی مسیر می‌کردیم. پیش از راه افتادن به گفته بودند اگر مسیر خلوت باشد بین نیم ساعت تا سه ربع پیاده روی برای رسیدن به جمرات کافی است. سه ربع ساعت گذشت اما مسافت زیادی را طی نکردیم و هنوز در اواسط خیابانی بودیم که منتهی به جمرات می‌شد. خیابان از کناره‌ها مملو از چادرهای زائران کشورهای دیگر بود و کم کم مثل دالانی می‌شد که از چهار جهت مسدود است و هرچه پیش می‌رفتیم تراکم جمعیت بیشتر می‌شد.عده‌ای از زائران بدلیل کلافگی از این تراکم، سعی در سرعت دادن به حرکت خود داشتند و همین امر موجب از هم گسیختگی دوستان ما شد. کمی که جلوتر رفتم متوجه شدم که تنها شده‌ام و فشار جمعیت لحظه به لحظه بیشتر می‌شود. دریافتم که راه در مقطعی جلوتر مسدود شده است، راه بازگشتی نبود، لحظاتی بعد علاوه بر اینکه راه نفسم تنگ‌تر می‌شد صدای کمک خواهی برخی زنان را می‌شنیدم که از تنگی نفس و فشار زیاد جمعیت فریاد می‌زدند «ساعدونی، ساعدونی».کناره راست خیابان را که نگاه کردم دیدم پر است از افراد مسنی که در اثر تشنگی و فشار جمعیت به آنجا پناه برده و به حالت زار و کم رمق نشسته بودند. کم کم اشیائی برجسته مثل زیراندازهای مچاله شده، دمپایی و ... را زیر پای خود احساس می‌کردم و این در حالی بود که بخاطر فضای موجود، اصلا قادر به مشاهده آنها نبودم. کثرت این اشیاء و فشار بوجود آمده باعث شد تعدادی افراد به زمین واژگون شوند. در حالی که ذکر استرجاع و توبه و توسل به لب داشتم حس کردم انتهای حوله بالا تنه‌ام لابلای افراد گیر کرده و قسمت بالای آن دارد خفه‌ام می‌کند، به ناچار آن را از بدن خارج کردم دمپایی و کیسه سنگ و شیشه آبی هم که به همراه داشتم لابلای جمعیت از دست دادم.در این حال افراد قوی جثه آفریقایی را می‌دیدم که از ترس جانشان به حالت تمام برهنه از دیوارهای کناری بالا رفته و روی چادرها می‌روند، این حرکت برای همه مقدور نبود به هر تلاشی بود خود را از سمت راست خیابان که متراکم‌تر بود به وسط رساندم و قصد داشتم به سمت چپ که دارای نرده‌هایی بود بروم. از وسط خیابان که رد شدم جلوی پایم چند نفری روی زمین افتاده بودند. داشتم روی آنها می‌افتادم که متوجه نشدم پا روی زمین گذاشتم یا روی آنها و با یک پرش به کنار نرده‌ها منتقل شدم.دیگر نفسم بالا نمی‌آمد، سرم گیج می‌رفت و تشنه بودم، دست بر قضا یکی از چادرهای زائران الجزایری باز بود. به درون آن رفتم. عجیب بود، چون از ترس اینکه خطری برایشان پیش بیاید، نه قبل از من در را به روی کسی باز کرده بودند و نه بعد از من کسی را به چادر راه دادند. حدود نیم ساعت گذشت تا حالم کمی جا آمد. ترس بر وجودم مستولی شده بود و شدیداً نگران بیرون چادر بودم. اخبار حوادث سال‌های گذشته جمرات را دنبال کرده بودم و احتمال می‌دادم که این حادثه نیز صدها تلفات داشته باشد. بعد از یک‌ساعت که از چادر بیرون آمدم آنچه احتمال میدادم را به چشم مشاهده کردم. مأمورین مشغول جمع‌آوری تعداد زیاد جنازه‌ها بودند. در آفتاب سوزان، بدون حوله بالاتنه و با پای برهنه راهی چادرهای بعثه شدم.







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 76]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن