تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):در هر جمعه، اندكى از سبيل و ناخن‏هاى خود را بگير، و اگر هم چيزى وجود نداشته باشد، آن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834618064




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

قاتل: زنم دیر به خانه آمد، او را کشتم!


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
قاتل: زنم دیر به خانه آمد، او را کشتم!




سیروس متهم است نامزدش را به قتل رسانده است.





جام جم آنلاین: از زندگی‌اش و نحوه قتل نامزدش می‌گوید: یک سال قبل از وقوع این حادثه با پریسا در یک پارتی آشنا شدم و سرانجام با هم ازدواج کردیم. خانواده‌ام راضی به این ازدواج نبودند، ولی من با وجود چنین شرایطی با پریسا نامزد کردم، چون او دختر بسیار زیبایی بود، هرچند به خاطر رفتارهای نامناسبش گاهی با هم اختلافات شدیدی پیدا می‌کردیم ولی بازهم نمی‌توانستم او را فراموش کنم. آنچه در زیر می‌خوانید گفت‌و‌گوی تپش با این مرد همسرکش است.
 
چه شد با پریسا آشنا شدی؟

یکی از دوستانم مرا به مهمانی دعوت کرده بود که در آنجا با پریسا آشنا شدم و رفته رفته به یکدیگر علاقه مند شدیم.
 
منظورت پارتی است؟

بله، هر هفته با دوستانمان در ویلا های مختلف اطراف شمال هم پیاله می شدیم و به خیال خودمان خوش می گذراندیم.
 
با خانواده پریسا هم آشنا شدی؟

تا حدودی، پدر و مادر پریسا در دوران کودکی او از یکدیگر جدا شده بودند و پریسا فرزند طلاق بود و با نامادریش زندگی می کرد.
 
علت طلاق پدر و مادرش چه بود؟

خودشان چیزی به من نگفته بودند و تنها می دانستم مادر پریسا قصد رفتن به خارج را داشته، ولی پدر او مخالف بوده و به همین خاطر سرانجام مجبور به جدایی از یکدیگر جدا شدند.
 
ولی بعدها رفتار پریسا مرا مشکوک کرد و برخلاف گفته هایش فهمیدم با مادرش نیز در ارتباط است و به همین دلیل درباره زندگی پدر ومادرش تحقیق بیشتری کردم. سرانجام پس از تلاش های بسیار فهمیدم مادر او آرایشگر است و در یکی از محله های بالای شهر مغازه دارد.
 
به دیدنش رفتی؟ مادرش چه واکنشی داشت؟

بله به دیدار مادرش رفتم، ابتدا سعی داشت نقش بازی کند که مادر پریسا نیست و از دوستان مادرش است، ولی بعد که پی برد من از ماجرای زندگی اش تا حدودی باخبر هستم و قصد ازدواج با دخترش را دارم خودش را مادر واقعی او معرفی کرد. مادر پریسا مدعی شد بعد از طلاق حضانت دخترش با پدرش بوده و او به دلیل تنهایی به دامان اعتیاد پناه می برد و سخت معتاد می شود و پس از وارد شدن در باتلاق اعتیاد زندگی اش دستخوش حوادث گوناگونی از قبیل سرقت، بی بندوباری، روابط نامشروع و سرانجام زندان می شود.
 
از خانواده خودت بگو.

پدرم فوت کرده و یک برادر و دو خواهر بزرگ تر از خودم دارم که همگی ازدواج کرده اند و تنها من بودم که با مادرم زندگی می کردم و در کارگاه صنعتی پدرم که به خانواده ارث رسیده بود مشغول کار بودم و شکر خدا از نظر مالی مشکل خاصی نداشتیم و به قول معروف دستمان به دهانمان می رسید.
 
خانواده ات با ازدواج تو و پریسا موافق نبودند؟

ابتدا موافق بودند، ولی بعد از گذشت مدتی دیگر رفتارهای پریسا برایشان قابل تحمل نبود، هرچند از ابتدا هم چون فهمیده بودند او فرزند طلاق است و چندان پیشینه خانوادگی مناسبی ندارد با این ازدواج صددرصد مخالف بودند و تنها به خاطر پافشاری های مستمر من راضی به این ازدواج شده بودند و دوست نداشتند شاهد ناراحتی من باشند.
 
از ارتباطت با پریسا راضی بودی؟

در ابتدا همه چیز خوب بود اگرچه خانواده ام چندان از رفتار و کردار پریسا راضی نبودند و کردار و رفتار او با هنجارهای خانوادگی ما یکی نبود.
 
فکر می کنی چرا پریسا چنین رفتاری از خود نشان می داد؟

خب تا حدودی طبیعی بود، چون او از داشتن مادر محروم شده و طلاق پدر و مادر در او اثرات روانی مخربی گذاشته بود و اعتیاد پدرش تا حدودی مزید بر علت شده بود. پریسا از هر طرف به بن بست رسیده بود و چندان از نامادری اش هم دل خوشی نداشت. از زمانی که فهمید من با مادرش آشنا شده و صحبت کرده ام با من مانند گذشته صمیمی نبود.
 
از روز حادثه بگو؟

سکوت کرد و اشک در عمق چشمانش خانه کرد. چشمانش بر زمین خیره شد و با صدایی بغض آلود زیر لب گفت: در یکی از شب های گرم تابستان پس از انجام کار روزانه به خانه آمدم و دیدم پریسا خانه نیست، به تلفن همراهش زنگ زدم در دسترس نبود. بسیار نگران شدم. با هرکسی که فکر می کردم به خانه او رفته باشد تماس گرفتم، ولی هیچ کس از او خبری نداشت، مانند دیوانه ها شده بودم و نمی دانستم چه کار کنم. شب از نیمه گذشته بود که دیدم در خانه باز شد و پریسا وارد خانه شد. از او پرسیدم تا این موقع شب کجا بوده و چرا هیچ خبری به من نداده است.
 
پریسا چه گفت؟

با لحنی تمسخرآمیز گفت لازم نیست به تو توضیح بدهم، مگر تو وقتی پیش مادرم رفتی به من گفتی، در حالت عادی نبود و فکر می کنم مانند گذشته قرص های روانگردان استفاده کرده بود، نفهمیدم چه شد که به سویش حمله ور شدم و او را به طرف عقب هل دادم و پریسا از پله ها به پایین سقوط کرد.
 
خیلی ترسیده بودم. سرش شکسته بود و خون می آمد و صدای ناله هایش به گوشش می رسید. به مادرش زنگ زدم و ماجرا را شرح دادم و اورژانس را خبر کردم. قبل از رسیدن اورژانس متوجه شدم دیگر نفس نمی کشد. به همین خاطر از صحنه حادثه فرار کردم، پس از مدتی از طریق یکی از دوستانم از حال پریسا باخبر شدم و او گفت که به علت ضربه مغزی فوت شده است.
 
یک ماهی در شهر های مختلف متواری بودم تا این که قصد خروج از کشور را داشتم توسط پلیس شناسایی و دستگیر شدم.
 
پشیمانی؟

مشخص است. من از دوست داشتن و عشق تنها به زیبایی ظاهری اکتفا کرده و حاضر شده بودم به خاطر رسیدن به این عشق ظاهری هر حقیقتی را نادیده بگیرم. اگر به نصیحت های مادرم گوش می دادم و با او لجبازی نمی کردم مهر قاتل بودن بر پیشانی ام نمی خورد.







تاریخ انتشار: ۰۴ مهر ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۳





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


حوادث

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن