تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم(ص):وقتى معلم به كودك بگويد: بگو بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم و كودك آن را تكرار كند خدا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816897267




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

هیچ ماشینی خانه نمی شود


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: هیچ ماشینی خانه نمی شود تهران- روزنامه ایران- شماره 6036- از الان نگران زمستان است و شبهای سرد. شنیده امسال زمستان سختی در راه است. دیگر ماشینش را نمی تواند تکان هم بدهد. می ترسد این کارگرها برایش بزنند و شهرداری بیاید و ماشینش را ببرد:«من که جای زیادی اشغال نکرده ام، یک تکه از زمین خدا.»


تصمیم گرفته بود با پرایدش همه ایران را بگردد، اما همین پراید حالا خانه او که نه، اصلاً همه دار و ندار اوست. صندلی جلو و عقب برایش حکم اتاق های خانه ای را پیدا کرده که دیگر ندارد. به قول خودش شده ماشین خواب.ماشینش درست بین دو ستون سرد و سیمانی پل پارک شده، یکی از پل های معروف تهران. هر چهار چرخش پنچر است. ماشینی پر از وسایل، آشغال و خرت و پرت. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد توی ماشینش پیدا می شود. اطراف ماشین هم خرت و پرت هایش را ریخته.یک نصفه روز کامل را میان کارتن خواب های شهر تهران گذرانده ام به همراه بچه های «انجمن خیریه تولد دوباره.» وقتی قصد داریم به سمت شهر برگردیم، ناگهان پرایدش را از دور می بینیم. تنهاست، مدام می نشیند و پا می شود. مثل این است که لباس هایش را می شوید و بعد انگار با کارگرهای ساختمان بغل پل حرفش می شود. صدای جیغ و دادشان از دور می آید. وقتی با بچه های انجمن به سمتش می رویم. چشمهایش پر از اشک شده بچه ها بسته ای غذا تعارفش می کنند. می گوید: «چند ماهی است اینجا زندگی می کنم توی ماشینم. حالا این کارگرها می گویند، حق نداری اینجا باشی. همه جا را کثیف کرده ای و بوی بد می دهی، باید از اینجا بروی. اصلاً اینجا بو می دهد؟ همه چیز را سعی کرده ام مرتب نگه دارم.»پیرمرد است، کمرش خم شده. وقتی حرف می زند صدایش می لرزد. قبل از هر حرفی کارتش را از جیبش درمی آورد، کارتی که نشان می دهد روزی استخدام یک کارخانه بوده. مدارکش کامل است. یکی از مددیاران انجمن برایش توضیح می دهد که خیلی مراقب مدارکش باشد چون ممکن است شبی، نیمه شبی آنها را از دست بدهد؛ وقتی خواب است ممکن است مدارکش را دزد بزند و او هم به سرنوشت دیگر کارتن خواب ها مبتلا شود؛ بی هویتی و بی مدرکی.«بازنشسته که شدم گفتم ماشینم را بردارم و دور ایران بگردم. نمی دانم چه شد این بلا به سرم آمد آن هم در این سن. همه چیز خوب و مرتب بودها.» به هروئین معتاد شده است. می گوید قبلاً در جوانی هایش هم مصرف می کرده اما سالها پاک پاک بوده. بعد از بازنشستگی باز وسوسه به جانش افتاده. آن هم چه وسوسه ای. دو پسر و یک دختر دارد. گاهی سر می زنند حتی درخواست می کنند، کمکش کنند اما دیگر روی برگشت به خانه را هم ندارد. ترجیح می دهد همین جا بماند و بمیرد اما فرزندانش به این حال و روز نبینندش.بچه های انجمن تولد دوباره برایم می گویند بین معتادها از هر طیف سنی، تحصیلی و طبقه اجتماعی می توانی ببینی. این طور هم نیست که همه کارتن خواب ها و بی خانمان ها بی خانواده و فقیر باشند. خیلی ها از خانه می زنند بیرون و به این روز می افتند و چون روی برگشت ندارند در خیابان ها ماندگار می شوند.«چند شهر ایران را هم گشتم بعد گفتم یک بار مصرف کنم. یک بار مصرف همان و معتاد خیابان خواب شدن همان. خانه ام را از دست دادم. شدم ماشین خواب.»لباس هایش را همین جا زیر پل می شوید. غذا می پزد. همین جا آب گرم می کند و حمام می کند. بدو بدو می رود و بین خرت و پرتهای ماشینش می گردد و یک دست کت و شلوار سرمه ای را نمی دانم از کجای صندلی عقب بیرون می کشد. کت و شلوار هنوز نو است و برق اتو رویش. توی چشمانم زل می زند: «من اینا را می پوشیدم، هر روز سر کار می رفتم. بازنشسته شدم. الان حقوق دارم.» این جملات را بارها و بارها برایمان تکرار می کند، بارها بغض در صدایش می شکند: «هیچ کس زمانی که مصرف مواد مخدر را شروع می کند چنین عاقبتی برای خودش تصور نمی کند. من هم تصور نمی کردم؛ اما شد. کاش این جوان ها من را ببینند و عبرت بگیرند. زندگی ام بشود آیینه آنها.» از الان نگران زمستان است و شبهای سرد. شنیده امسال زمستان سختی در راه است. دیگر ماشینش را نمی تواند تکان هم بدهد. می ترسد این کارگرها برایش بزنند و شهرداری بیاید و ماشینش را ببرد:«من که جای زیادی اشغال نکرده ام، یک تکه از زمین خدا.»از پیرمرد دور می شویم. در حال تقلاست، تقلا برای قشنگ کردن خانه درون ماشینش. وسایل صندلی جلو را عقب ماشین جاساز می کند. خرت و پرتهای دور ماشین را بر می دارد، سمت چپ خیابان می چیند، سعی می کند به دور و برش نظمی بدهد، اما از دور هم تلاش او به نظرم بی نتیجه می رسد. هیچ ماشینی خانه آدم نمی شود.روزنامه ایران9350/1831



04/07/1394





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 41]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن