تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسن مجتبی (ع):كسى كه در دلش هوايى جز خشنودى خدا خطور نكند، من ضمانت مى‏كنم كه خداوند دعايش را ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816486821




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

لحظات آخر یک هموطن ارمنی شهید به روایت مادرش


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۴




1441522325150_402967_ZZdrh8Ly.jpg

دلم شور می‌زد. به ترمینال مسافربری رفتم. آن زمان مثل حالا‌، این همه اتوبوس نبود تا خودم را فورا به محل برسانم.اما آن قدر خواهش کردم تا اینکه بالاخره مرا سوار اتوبوس کردند. بوسیله وانت مجبور شده بودند«ویلیام» را به بیمارستان برسانند. به گزارش سرویس «فرهنگ‌حماسه» ایسنا، ویلیام آورند تیرماه سال 1337 شمسی در شهر مشهد متولد شد. دوران کودکی او در زادگاهش گذشت. پس از آن با خانواده‌اش به «بندر شرفخانه» مهاجرت کردند و تا کلاس چهارم ابتدایی در همان جا به تحصیل پرداخت و بعد از آن‌ خانواده‌اش در تبریز ساکن شدند. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان «انوشیروان» به پایان رساند و در رشته راه و ساختمان موفق به دریافت دیپلم از هنرستان «طالقانی» شد. ویلیام پس از پایان تحصیلاتش به استخدام راه‌آهن درآمد. او همزمان در نیروگاه تبریز نیز مشغول به کار شد. در روز 18 شهریور 1365 بر اثر بمباران ددمنشانه هواپیماهای متجاوز عراق به سختی مجروح و به بیمارستان «امام خمینی» منتقل شد اما شدت جراحات وارده بر او به قدری بود که ناچار به بیمارستان «شهداء» در تهران منتقل و در آن جا بستری شد. متأسفانه تلاش پزشکان موثر واقع نشد و هفتم مهرماه 1365 به خیل عظیم شهدا پیوست. پیکر شهید «ویلیام آورند» پس از انجام تشریفات خاص مذهبی در میان حزن و اندوه خشم اهالی مسیحی و مسلمان شهر تبریز در قطعه مخصوص شهدای جنگ تحمیلی در آرامستان ارامنه آرام گرفت. مادر این شهید مسیحی در خاطره‌ای بیان کرده است: «یک سال از ازدواجش گذشته بود که این اتفاق برایش رخ داد اما هنوز فرزندی نداشت. پسری بسیار آرام بود. بعد از گرفتن دیپلم به خدمت سربازی رفت. متولد سال 37 بود و از خدمت معاف شده بود. زمانی که 12 ساله بود پدر 45 ساله‌اش را به علت بیماری از دست داد.برق کار بود، اما به منظور تامین هزینه ازدواج‌، شغل دومی را نیز برای خود دست و پا کرد. روزها در نیروگاه تبریز و شب‌ها در راه‌آهن خدمت می‌کرد. ساعت 11 صبح یکی از روزها در نیروگاه زخمی شد.آن روز بایستی نیروگاه را راه‌اندازی می‌کردند. بر روی بلندی ایستاده بوده که ناگهان هواپیماهای عراقی برای بمباران نیروگاه به آن جا حمله می‌کنند. قطعه‌ای از ترکش بمب به کمر او اصابت کرده و او را زخمی می‌کند. من برای چند روز به تهران سفر کرده بودم که دخترم به من اطلاع داد پسرم زخمی شده است. دلم شور می‌زد. به ترمینال مسافربری رفتم. آن زمان مثل حالا‌، این همه اتوبوس نبود تا خودم را فورا به محل برسانم. اما آن قدر خواهش کردم تا اینکه بالاخره مرا سوار اتوبوس کردند. بوسیله وانت مجبور شده بودند«ویلیام» را به بیمارستان برسانند.حرارت ترکش باعث شده بود تا ترکش در بدن او حرکت کرده و به ریه‌ها‌، کبد‌، جگر و همه اندام‌های داخلی او آسیب رسانده و از داخل‌، آن‌ها را بسوزاند. عمل او ساعت‌ها بطول انجامیده بود. علت شهادتش عفونت شدید بوده است. یکی از پزشکان به من می‌گفت که شاید در حینی که ترکش وارد بدن اوشده مقداری از پارچه لباس او هم به همراه ترکش‌، وارد شکم شده و باعث عفونت شده باشد. زمان‌، زمان بدی بود و همه بیمارستان‌ها به علت ازدحام بیماران شلوغ بودند. خدا می‌داند‌ شاید این قسمت او بود. قد و قامت بسیار بلندی داشت. همچون کوه،‌استوار بود. از دست ما به غیر از پرستاری کار دیگری بر نمی‌آمد. سعی خودمان را کردیم،‌ اما هرچه بود از درون‌، بتدریج او را از بین می‌برد. او را به تهران آوردیم اما بعد از دو روز یعنی در مهرماه سال 1365در تهران به شهادت رسید. به خون بسیار نیاز داشت. بسیاری از رامنه به خاطر پسرم‌، خون دادند.او پسری با محبت بود.«ویلیام» فرزند سوم من بود و زمانی که به شهادت رسید فقط 26 سال سن داشت.درتمام مدت زمانی که بستری بود به ما دلداری می‌داد. ساعت‌های آخر عمرش از درد پاهایش شکایت می‌کرد و من با پماد آنها را ماساژ می‌دادم تا تسکین یابند. دو ساعت آخر عمرش به «کما» رفت و دیگر نتوانست با ما صحبت کند.البته برای من که یک مادر بودم، پذیرش این موضوع بسیار سخت بود وهست. او تنها پسر من بود و اینک من‌، با خاطره‌هایی که مثل خواب می‌مانند، روزهای پیری‌ام را سپری می‌کنم». انتهای پیام
کد خبرنگار:







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن