واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
مصاحبه با پرانرژی ترین عضو گروه پالت
نوازنده 30 ساله کلارینت و سرپرست گروه پالت بعد از دبیرستان و قبل از اینکه در دانشگاه وارد رشته موسیقی شود با حضور در چند ارکستر به دنیای حرفه ای موسیقی وارد شد.
هفته نامه همشهری جوان - بهناز سعیدی: به جرأت می توان گفت پرانرژی ترین عضو گروه پالت است و هنوز کلی اتفاق است که هیجان زده اش می کند و این هیجان را با دیگران شریک می شود. «من حاکم تقدیر و فرمانروای روح خویش هستم». روزبه اسفندارمز از آن دست جوانانی بوده که سکان زندگی خود را در دست گرفته و با این قسمت از شعر «ویلیام ارنست هنلی» همیشه به خود انرژی می دهد.
نوازنده 30 ساله کلارینت و سرپرست گروه پالت بعد از دبیرستان و قبل از اینکه در دانشگاه وارد رشته موسیقی شود با حضور در چند ارکستر به دنیای حرفه ای موسیقی وارد شد. روزبه که بعد از تورهای راوپایی گروه پالت، هم اکنون در کنسرت شیراز ساز می زند، زمان استراحتش در هتل به سوالات ما پاسخ می دهد و از اینکه شاید جواب هایش زیادی منطقی باشد عذرخواهی می کند.
طولانی ترین روز زندگی تان کی بود؟ چرا به نظرتان اینقدر طولانی آمد؟
- طولانی ترین روز زندگیم اولین روز نگهبانیم در سربازی بود چون روز اول بود که رفته بودم و با فضا آشنا نبودم. نگهبانی دو ساعت شیفت و چهار ساعت استراحت است، یک نفر هم سرکشی می کند. من پنج ساعت آن روز پست دادم چون کسی نیامد سر بزند و از آنجا که آدمی مقرراتی بودم ماندم. البته بعدش یک منظره خیلی خوشگل دیدم. طلوع خورشید خیلی زیبا بود و ارزش انتظار را داشت.
اگر آخرین بازمانده زمین باشید، چه کار می کنید؟
- اگر منظور تمام جانوران باشد، خب هیچ گونه حیاتی وجود ندارد و شاید غذا هم نباشد. اگر اتاقم هنوز پابرجا باشد تا وقتی غذا و آب دارم با صفحه ها و سی دی هایی که دارم موسیقی گوش می دم و ساز می زنم.
اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید و بفهمید صندوق دریافت مسیج هایتان در فیس بوک یا وایبر و ... به صورت عمومی درآمده، چه کار می کنید؟ چیزی هست که بابت آن خیلی نگران شوید؟
- خیلی چیزها وجود دارد که می توانم نگران شان باشم. به حر حال 9-8 سال است که در شبکه های اجتماعی هستم و این مدت رابطه با آدم های مختلف عمومی می شود و ممکن است این اتفاق به حریم خصوصی خیلی ها ضربه بزند اما نگران شخص خودم نیستم، برای اینکه اگر آن زمان کاری کرده باشم یک فکری پشتش بوده و قابل دفاع است حتی اگر کار قشنگ و خوبی نباشد.
یک دزد به ماشین تان دستبرد زده، ترجیح می دهید تلفن همراه تان را برده باشد یا 10 میلیون پول نقدی که توی داشبورد بود؟ چرا؟
- مطمئنا گوشی همراهم را انتخاب می کنم چون همیشه از گوشی ام بکاپ دارم و با آن 10 میلیون یک گوشی جدیدتر می خرم. باقی پولم را هم بانک می گذارم، شاید هم این کار را نکردم و همینطور خرجش کردم.
تا به حال شده به اس ام اس ها یا ایمیل های کسی دسترسی داشته باشید؟ آنها را خوانده اید؟ بعدش نظر متفاوتی راجع به آن فرد پیدا کرده اید؟
- متاسفانه یک بار به ایمیل یک نفر دسترسی داشتم و چندتا از ایمیل هایش را خواندم و باعث شد خیلی از خودم بدم بیاید چون چیزهایی را متوجه شدم که خیلی برای آن شخص خصوصی بود اما خب آن موقع من خیلی کم سن و سال تر بودم.
شاید توجیه به نظر برسد اما بعد از آن اتفاق، پیش آمد دسترسی داشته باشم اما دیگ راین کار را نکردم چون همان یک بار باعث شد دیدم نسبت به آن آدم تغییر و رابطه مان دچار مشکل شد و یک دوست بسیار خوب را از دست دادم.
اگر به خاطر یک اظهارنظر شخصی در فضای مجازی مورد هجوم کاربران قرار بگیرید، چه کار می کنید؟
- اگر قرار باشد در فضای مجازی کاربران سرم بریزند که یکی دو بار این اتفاق افتاده است، عکس العملم سکوت است. اگر حرفی زده باشم و جایی چیزی گفته باشم قطعا عقیده ام بوده و راجع به آن فکر کرده ام و می توانم از آن دفاع کنم.
بیشتر فضای مجازی کاملا شخصی است و خب اگر آدم ها حمله کنند یا رفتار ناشایستی داشته باشند ایراد از آنهاست که به حریم شخصی من تجاوز می کنند. تنها کارم سکوت است. می دانم این یک اتفاق زودگذر است و به دوستی ها غیر از آن چند نفر خدشه وارد می کند.
در برابر آنهایی که در میهمانی ها با هیجان می گویند: «یه روز دوتا چینی می خورن به هم می شکنن!» بعد هم بلند بلند می خندند، چه واکنشی نشان می دهید؟
- باز هم منطقی رفتار می کنم و در دورترین نقطه مهمانی قرار می گیرم. سعی می کنم آدم هایی را پیدا کنم که خیلی یونیک باشند و نه تنها به جک دوتا چینی نخندند، بلکه انسان های خلاق تری باشند.
یک جمع، شعر، ذکری هست که موقع نگرانی ها آرام تان کند؟ چه جمله ای است؟
- جمله یا شعری که به من کمک کند، آن شعر سعدی با این ترجیح بند است که «بنشینم و صبر پیش گیرم/ دنباله کار خویش گیرم». به آدم انرژی خاصی می دهد. هر وقت به مشکل برمی خورم آن را می خوانم. یک شعر به اسم invictuc از شاعر انگلیسی «ویلیام ارنست هنلی» است و خیلی وقت ها از آن انرژی می گیرم. پاراگراف آخرش خیلی انرژی دهنده است.
اگر بخواهید با یک سلبریتی شام بخورید، چه کسی را انتخاب می کنید؟ چرا؟
- یا «ریچارد داوکینز»را که یک زیست شناس و فیزیولوژیست خیلی معروف است یا «لاورنس کراوس» که فیزیکدان خیلی معروفی است و یک عالمه سوال از هر دوشان خواهم داشت و قطعا شب هیجان انگیزی برایم می شود.
باید به شما و یک نفر دیگر برای مدت طولانی دستبند بزنند، دوست دارید آن یک نفر، چه کسی باشد؟
- ترجیح می دهم یک یاز دوستانی باشد که از بد روزگار دیگر با هم دوست نیستیم. برای اینکه بتوانیم رابطه مان را دوباره با هم بسازیم. وقتی یک مدت زمان طولانی قرار است همدیگر را تحمل کنیم می توان مشکلات را حل کرد.
تجربه اولین عشق تان چطور بود؟
- تجربه اولین عشقم یک شکست بزرگ بود چون خیلی جوان بودم و هنوز دانشگاه نرفته بودم. تازه آشنا شده بودیم و هیچ ایده ای درباره اینکه عشق چیست نداشتیم. یک اتفاق کاملا حسی بود.
آیا خوابی می بینید که چندین بار تکرار شده باشد؟ چه خوابی؟
- خیلی خواب های تکرار شونده دیدم و خوب یادم هست اجرای گروه مان را در یکی از روستاهای آلمان قبلا در خواب دیده بودم و با تمام جزییاتش برای بچه ها گفته بودم. از این خواب ها خیلی می بینم چون زندگی ام روی موسیقی متمرکز است اما بیشترین خواب هایی که تکرار شده اند، خواب پرواز بر فراز تهران بوده که خیلی حس قشنگی است.
تا به حال اسم تان را در گوگل سرچ کرده اید؟هر چند وقت یک بار این کار را می کنید؟
- آره خب، معلوم است که اسمم را در گوگل سرچ کرده ام. خیلی هایمان این کار را کرده ایم. اوایل که گروه مان خیلی موفق شد و یک بار اجرا داشتیم، بیشتر اسم گروه مان را سرچ می کردم اما از آنجا به بعد دیگر اسم خودم را سرچ کردم و دیدم که عکس هایی وجود دارد که ارتباطی به من ندارد.
می توانید جایی/ کسی/ چیزی را نام ببرید که زندگی تان را به دو قسمت قبل و بعد تقسیم کرده باشد؟ قبلش چی فکر می کردید؟ بعدش چی؟
- در زندگی من کتاب ها، آدم ها، موسیقی ها و فیلم ها خیلی نقش داشتند، برای همین انتخاب یک مورد میان اینها خیلی سخت است اما گروه موسیقی به نام TOOL است، من در دبیرستان با آنها آشنا شدم و واقعا زندگی مرا به دو قسمت تقسیم کرد. بیش از یک سال موسیقی این گروه را گوش می دادم و دائم تجزیه و تحلیل می کردم.
اگر الان بفهمید سرطان دارید چه حسی پیدا می کنید؟ اولین کاری که انجام می دهید چیست؟ چرا؟
- اگر الان متوجه شوم، قطعا همین کارهایی که الان می کنم را انجام می دهم اما کمتر به جلسات می روم و بیشتر سفر می کنم و کارهایی که دوست دارم را انجام م یدهم. سعی می کنم هر ثانیه ای که دارم را زندگی کنم و مطمئنا به بهودی هم فکر خواهم کرد.
وقتی به مرگ و مردن فکر می کنید، از دست دادن چه چیزی/ کسی از همه بیشتر ناراحت تان می کند؟!
- وقتی به مرگ فکر می کنم، کلمه از دست دادن مفهومش را از دست می دهد. از دست دادن موقعی است که من صددرصد مطمئن باشم که به همه چیزهایی که به آن عشق می ورزم و دوست دارم، دسترسی نخواهم داشت. دلم برای موسیقی گوش دادن و ساز زدن بسیار تنگ خواهد شد چو نمی دانم آنجا می توانم کلارینت و سلکشن موسیقی خودم را داشته باشم یا نه.
تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۴ - ۰۷:۱۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]