واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: رامبد، از تو ممنونم که انسانیتام را به درد آوردی فرهنگ > دفاع مقدس - پرستو قادری
ديشب ساعت يازده و نيم شب از سرکار به خانه برگشتم. خسته بودم اما مثل هر شب همراه با دخترم به تماشاي خندوانه - تنها دلخوشي رسانه اي اين روزها - نشستم ؛ به جبران روزي که دخترک به تنهايي سپري کرده بود.....مهمانان ديشب تو، جانبازان اعصاب و روان بودند. نگاه هاي عميق اما بي حرکت مانده آنها مرا به خاطره ها برد. رامبد! من هم متولد دهه پنجاه هستم. پر از خاطره جنگ . همه نوجواني ام با بحران کوچه هاي پرشهيد و جانباز و مادران و خواهران داغدار و شکوه و عظمت اقتدار وايمان و عشق به مام وطن گذشته است. اما انگار اين خاطره ها که براي هميشه در قابي مقدس در اعماق ذهنم حفظ شان کرده ام، اين روزها غبار گرفته بود. از تو ممنونم که قاب خاطره هايمان را زدودي، يادمان آوردي وقتي با غرور سوار ماشين هاي آخرين مدل ساخت بهترين کارخانه هاي دنيا ميشويم و پشت فرمان و هنگام سواري نرم و دلنشين آنها، در ذهن مان حساب و کتاب بازار کسب و کار را جمع و تفريق مي کنيم، مديونيم. وقتي از ورودي برج ها و ساختمان هاي شيک و نو سازمان بالا مي رويم و روي مبل هاي راحتي خانه هايمان لم مي دهيم و شبکه هاي تلويزيوني سراسر دنيا را تماشا مي کنيم، مديونيم. وقتي آرزوهاي کوچک و بزرگ مان را يکي - يکي محقق مي کنيم . از سفرهاي داخلي و خارجي به قصد گران ترين تفريح هاي دنيا - تا خريد از معروف ترين مراکز خريد، مديونيم. وقتي هر يک از ما - به اندازه چارچوب هاي زندگي مان - در ذهن روياهايي روشن تر از ديروز و پرابهت تر از امروز مي بافيم، مديونيم.تنها تفاوت اين دين، صاحبان آن هستند. ..... همين مهمان هاي ديشب تو. مردهاي بي ادعاي پرشکوه وايستاده بر قله هاي انسانيت که با غرور روحاني چشم هايشان زمزمه مي کنند، طرف معامله ما خداست ..... ما طلبي از هيچ کس نداريم. اما رامبد! تو يادمان آوردي اين نامردي است که ما اين همه غرق خود و دنياي مان شده ايم و رفته رفته از ياد برده ايم که در گوشه هايي از اين شهر، سينه هايي پر از عشق گشوده مي شود اما خالي از گرماي قدرداني است. ما غرق همسر و فرزند و زندگي ، روزگارمان مي گذرد، به خوشي يا ناخوشي اما آنها هنوز ما را فراموش نکرده اند. هنوز با همان نگاههاي مات، عميق اما پر حرف به ما مي نگرند و مي انديشند که آرامش ما مهم تر از وجود آنها بوده است که در طبق اخلاص بخشيدهاندش. رامبد! از تو ممنونم که از ديشب توانستي اشک مرا براي حسي جاري کني که سال ها فراموشش کرده بودم. اشکي که به سان سجده برابر خدا، برايم مقدس است. من تکرار دوباره برنامه ات را هم ديدم..... باز هم گريه کردم، نه براي محمد که تحصيل در انگليس را نيمه گذاشته و به جبهه رفته بود و در آخرين شات کلوز آپ ات به همه ما لبخندي از سر رضايت زد ، نه براي حبيب که با سرفرو افتاده از تواضع اش، حبيب دل هاي ما شد و نه براي هيچ کدام از اين بزرگمردان بي ادعاي تاريخ ....براي خودم و همه آدم هاي اين سرزمين که بد جوري اسير سنگواره هاي معلق در آسمان شده ايم و کاخ روي کاخ بنا مي کنيم و باورم شد که تو فراتر از گرايش هاي ساده لوحانه سياسي، دردي جز انسانيت نداري . ممنونم که انسانيت مرا و بسياري از ايرانيان هموطان را به درد آوردي... 5757
کلید واژه ها: مجموعه تلویزیونی خندوانه - رامبد جوان - دفاع مقدس (جنگ تحمیلی) -
سه شنبه 31 شهریور 1394 - 12:55:49
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]