تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 31 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):انسان بايد براى آخرتش از دنيا، براى مرگش از زندگى و براى پيرى‏اش از جوانى، توشه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817196456




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

يکي را کرم بود و قوت نبود


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
يکي را کرم بود و قوت نبود
يکي را کرم بود و قوت نبودشاعر : سعدي کفافش بقدر مروت نبوديکي را کرم بود و قوت نبودجوانمرد را تنگدستي مبادکه سفله خداوند هستي مبادمرادش کم اندر کمند اوفتدکسي را که همت بلند اوفتدنگيرد همي بر بلندي قرارچو سيلاب ريزان که در کوهسارتنک مايه بودي از اين لاجرمنه در خورد سرمايه کردي کرمکه اي خوب فرجام نيکو سرشتبرش تنگدستي دو حرفي نبشتکه چندي است تا من به زندان درميکي دست گيرم به چندي درموليکن به دستش پشيزي نبودبه چشم اندرش قدر چيزي نبودکه اي نيک نامان آزاد مردبه خصمان بندي فرستاد مردو گر مي‌گريزد ضمان بر منشبداريد چندي کف از دامنشوز اين شهر تا پاي داري گريزوزان جا به زنداني آمد که خيزقرارش نماند اندر او يک نفسچو گنجشک در باز ديد از قفسنه سيري که بادش رسيدي به گردچو باد صبا زان ميان سير کردکه حاصل کن اين سيم يا مرد راگرفتند حالي جوانمرد راکه مرغ از قفس رفته نتوان گرفتبه بيچارگي راه زندان گرفتنه شکوت نبشت و نه فرياد خواندشنيدم که در حبس چندي بماندبر او پارسايي گذر کرد و گفت:زمانها نياسود و شبها نخفتچه پيش آمدت تا به زندان دري؟نپندارمت مال مردم خورينخوردم به حيلت گري مال کسبگفت اي جليس مبارک نفسخلاصش نديدم بجز بند خويشيکي ناتوان ديدم از بند ريشمن آسوده و ديگري پاي بندنديدم به نزديک رايم پسندزهي زندگاني که نامش نمردبمرد آخر و نيک نامي ببردبه از عالمي زنده‌ي مرده دلتني زنده دل، خفته در زير گلتن زنده دل گر بميرد چه باک؟دل زنده هرگز نگردد هلاک
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 640]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن