واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
کربلایی زاده: دوست دارم جای شرک باشم
کمدین ۳۶ساله تئاتر و استندآپ کمدین شبهای اخیر خندوانه با اینکه نتوانست از گروه اول بالا بیاید، اما به خوبی جای خود را میان شبنشینیهای مردم باز کرده است.
همشهري جوان: کمدین ۳۶ساله تئاتر و استندآپ کمدین شبهای اخیر خندوانه با اینکه نتوانست از گروه اول بالا بیاید، اما به خوبی جای خود را میان شبنشینیهای مردم باز کرده است.
امیر کربلاییزاده از چهارم دبستان استعداد هنریاش را در نمایشهای کلاسی دبستان شکوفا کرد و تا سالهای دانشجویی خودش را جاانداخت و جای پایش را روی صحنه تئاتر سفت کرد و سال ۹۱ به عنوان بازیگر برگزیده خانه تئاتر معرفی شد.
كربلايي زاده كه16 سال پيش با تئاتر«پيك نيك براي جنگ» به كارگرداني « شهره لرستاني» به تئاتر معرفي شد ، جاي پاي خود را با حدود 40 نقش در تئاتر محكم كرد و به عنوان يكي از تئاتريهاي كاربلد شناخته شد.
آقاي كمدين که همین چند وقت پیش در سریال «شمعدونی» سروش صحت و فیلمهای «امروز» و «روز روشن» بازی داشت، با مجموعه «گاهي به پشت سر نگاه كن» وارد چهارچوب تلويزيون شد و حالا گوشهای از استعدادهای هنریاش را در خندوانه به نمایش گذاشته است.
طولانیترین روز زندگیتان کی بود؟ چرا به نظرتان اینقدر طولانی آمد؟
طولانیترین روز زندگیام کلاس پنجم وقتی بود که پدرم میخواست برای اولین بار کارنامهام را بگیرد. او در صف قبولیها ایستاده بود و من هم داشتم آن سمت در حیاط بازی میکردم.
پدرم آن سمت در صف با افتخار به همه فخر میفروخت و میگفت چطور باید بچه را تربیت کرد، متذکر هم میشد که پسر را چطور باید تربیت کرد و دختر را چگونه.
غافل از اینکه آن سال کار تئاتر زیاد انجام داده بودم و در درس ریاضی تجدید شده بودم.
پدرم با افتخار به جایگاهی که کارنامه میدادند رسید که بهش گفتند باید در صف تجدیدیها بایستد. او هم خیلی آرام به آن صف رفت و کارنامه را گرفت و با مهربانی من را صدا کرد. سوار موتور شدیم و راه افتادیم و طولانیترین روز زندگی من شروع شد که تقریبا سه ماه طول کشید.
به خاطر این اتفاق ما مسافرت نرفتیم و مجبور شدم تمام سه ماه را ریاضی بخوانم. در آن مدت و از آن به بعد مخفیانه کار تئاتر میکردم، چون اگر پدرم میفهمید دیگر چشمتان روز بد نبیند...
اگر آخرین بازمانده زمین باشید، چه کار میکنید؟
بلند بلند آواز میخوانم، چون دیگر کسی نمیگوید ببند صدات رو.
میخواهید به سیاره دیگری سفر کنید، فقط میتوانید یک چیز با خودتان ببرید، چه چیزی را همراهتان برمیدارید؟ چرا؟
حتما با خودم یک آفتابه میبرم چون ممکن است آنجا نباشد و من معذب میشوم.
یک دزد به ماشینتان دستبرد زده، ترجیح میدهید تلفن همراهتان را برده باشد یا ۱۰میلیون تومان پول نقدی که توی داشبورد بود؟ چرا؟
تلفن همراهم را. چون فردایش زنگ میزند و میگوید تلفن همراه و عکسهایت دست من است پول بیار و تحویل بگیر. من هم باید 10میلیونی داشته باشم که بدهم و موبایلم را پس بگیرم.
اگر به خاطر یک اظهارنظر شخصی در فضای مجازی مورد هجوم کاربران قرار بگیرید، چه کار میکنید؟
وقتی عمومی شد، شده دیگر كاري نميتوان كرد.یک لقمه وایبر و لاین است دور هم میزنیم.
در برابر آنهایی که در مهمانیها با هیجان میگویند: «یه روز دو تا چینی میخورن به هم میشکنن!» بعد هم بلندبلند میخندند، چه واکنشی نشان میدهید؟
واکنشم به اینجور آدمها که این جکها را تعریف میکنند و خودشان هم ميزنند زیر خنده این است که خودم هم چهار،پنج جک اینطوری را که بلدم تعريف ميكنم. مطمئنا خیلی بهترهم تعریف میکنم بعد هم مانند خودشان میزنم زیر خنده، احتمالا کم بیاورند.
یک جمله، شعر، ذکری هست که موقع نگرانیها آرامتان کند؟ چه جملهای است؟
بهترین جملهای که وقتی نگران یا ناراحت و تنها میشوم واحساس میکنم کسی دوستم ندارد با خودم میگویم این است؛ «الله لا اله الا هو حی القیوم» چون پيش ميآيد كه احساس كنم هيچ كس من را دوست ندارد.
اگر بخواهید فیلم زندگی یک نفر را بسازید، فیلم چه کسی را میسازید؟
اگر قرار باشد فیلم زندگی کسی را بسازم، حتما فیلم زندگی پدرم را میسازم، چون خیلی زندگی پرفراز و نشیب و عجیبی داشته است.واقعا زندگیاش با خیلی از پدرهایی که حالا هستند، فرق میکند.
از جزئياتش نمیگويم برایتان تا سورپرایز بماند، چون یکی از هدفهای بزرگ زندگیام است.
دوست دارید به چه چالشی دعوت بشوید؟ چرا؟ (یا تا به حال دعوت شدهاید؟ پذیرفتهاید یا نه؟ اگر نه چرا؟)
چالش؟ چی؟ هان؟
در زندگی، شادی بعد از گلتان چه شکلی است؟ شبیه شادی بعد از گل کدام فوتبالیست است؟
بچه که بودم شادی بعد از گلم این بود که در راه پلهها میدویدم و چندبار بالا و پایین میرفتم تا هیجانم بخوابد. گاهی هم پدرم بیتاثیر نبود که این هیجان بخوابد.
اگر مجبور باشید بین یک اورانگوتان، ایگوانا، اسب آبی و زرافه یکی را به عنوان حیوان خانگی یک هفته نگهدارید، کدام را انتخاب میکنید؟
اورانگوتان، چون مجبورم میفهمی، مجبورم.
دوست دارید جای کدام کاراکتر داستان/ فیلمهای عاشقانه باشید؟ یا دوست دارید کدام فیلم را دونفره ببینید؟
دوست دارم جای شرک باشم، خیلی برایم جالب است و اصلا هم خنده ندارد.
فیلمی که دوست دارم دو نفره ببینم، فیلم مراسم ازدواجم است چون هنوز فیلمش به دستم نرسیده و خیلی دوست دارم دو نفری با همسرم ببینیم.
آیا خوابی میبینید که چندینبار تکرار شده باشد؟ چه خوابی؟ (یا تلخترین و شیرینترین خوابی که تا حالا دیدهاید چه خوابی بوده؟)
خواب که خیلی زیاد میبینم، اما چون ظرفیت مغزم چند گیگابایت بیشتر نیست صبحها که بیدار میشوم همه را پاک میکنم.
تا به حال اسمتان را در گوگل سرچ کردهاید؟ هر چند وقت یکبار این کار را میکنید؟
من تقریبا ماهی یک بار به گوگل سر میزنم و فکر میکنم گوگل هم این کار را انجام میدهد و به من سر ميزند؟
اگر الان بفهمید سرطان دارید، چه حسی پیدا میکنید؟ اولین کاری که انجام میدهید چیست؟ چرا؟
اول از همه خداراشکر میکنم و سعی میکنم تا میشود تئاتر و فیلم بازی کنم تا یادگاری برای مردم گذاشته باشم.
وقتی به مرگ و مردن فکر میکنید، از دست دادن چه چیزی/کسی از همه بیشتر ناراحتتان میکند؟ چرا؟
وقتی به مرگ فکر میکنم از دست دادن زمان برایم خیلی غم انگیز است. چون تازه آن زمان به این فکر میکنم که چقدر زمان داشتم و هیچ وقت نتوانستم از آن درست استفاده کنم.
اگر فردا دنیا تمام شود، چه کار انجام ندادهای دارید؟
سعی میکنم آخرین استندآپ کمدی دنیا را با تمام انرژی برای همه مردم دنیا اجرا کنم تا همه با شادی این دنیا را به پایان ببرند.
به نظر شما آخرش چی میشه؟
آخرش تمام میشود.
تاریخ انتشار: ۳۰ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]