تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837031786
مهاجرانی که برای مسافرکشی به تهران میآیند
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: مهاجرانی که برای مسافرکشی به تهران میآیند جامعه > شهری - روزنامه شهروند در گزارشی به مهاجرت به تهران پرداخته است؛
ساعت یکِ ظهر، زیر پل سیدخندان
«ونک بیا، ون ن ن ک»، نونِ ونک دومی را کش دارتر داد میزند، صدای زنگ دارش که از گوشه لپ در هوا پرتاب میشود، مثل طلسمی دور پای مسافران زنجیر میشود و آنها را به سمت خودروهای منتظر میکشد. زیر سایه بزرگِ پل سیدخندان ایستاده، یک دستش را دور نرده حلقه کرده و یک پا در هوا، روی جدول تاب میخورد و داد میزند. همه توانش را به کار برده تا پرایدهای زهوار در رفته خاکستری و سفیدی که جلوی پایش، زیر سایه پل، ایستادهاند را زودتر پُر مسافر کند، زودتر از اینکه به فکر مسافران از همه جا بیخبر برسد که وارد محدوده تاکسیهای خطی شوند و از آنجا به مقصد برسند. چهرهاش آفتاب سوخته است، شلوار راحتی گشادی پایش است با تیشرت رنگ و رو رفتهای که مشابهاش را تن چند نفر دیگر که همان حوالی منتظر مسافرند، میشود دید. همه عابران برایش حکم مسافر دارند، برای مصطفی، ٣٠ ساله: «پاسداران بیا، پاسداران، خانم پاسداران میری؟» بیشتر که حرف میزند، لهجهاش واضحتر میشود، میگوید اهل بجنورد است، نه فقط او که تمام رانندههایی که آن محدوده مسافربری میکنند، بجنوردی هستند. تهران را تقسیمبندی کردهاند، زیر پل سید خندان مالِ بجنوردیهاست، مالِ همانهایی که ٥، ٦ سالی است تهران آمدهاند و دیگر آنجا را ملک خودشان میدانند، چهرههای عبوس و خط و نشانهایی که راننده تاکسیها از آن طرف نردهها میکشند، برای آنها مهم نیست. اینجا محل کسب روزی است؛ برای آنها که زن و بچههایشان صدها کیلومتر دورتر از تهران منتظر خرجی هستند: «وضع بجنورد برای ما که میخواهیم کار کنیم، افتضاح است، آنجا اصلا کار نیست، خودمان را بکُشیم صبح تا شب هم کار کنیم، ماهی ٥٠٠ تومان درمیآوریم، همین شد که آمدیم تهران.» تهران، درآمدش خوب است، روزی ١٠٠هزار تومان درآمد دارند. پلاک ماشینها، شناسنامه رانندهها شدهاند. زیر پل سیدخندان، جمع، جمعِ پلاک بیست و ششی هاست. قاسم، ٣٢ ساله است، زن و سه بچه دارد، از ساعت ٧ صبح تا ١٠ و گاهی تا ١٢ شب هم کار میکند. هر روز نوبت یکی از آنهاست که دادزنی کند. ونک، میرداماد، قلهک، تجریش و پاسداران؛ این خطها را قُرق کردهاند: «راننده تاکسیها چشم دیدن ما را ندارند، رفتارشان با ما خوب نیست اما چارهای نداریم.» خارج از خط کار میکنند، آن طرف نردهها، همین هم شده تا صدای اعتراض راننده تاکسیها، سرشان بلند شود، چند نفر دیگر به جمعشان اضافه میشود، همه جوان با چهرههای آفتاب سوخته و ترکیب صورتی شبیه هم. یکی شان ٤٠ سالش است، همانطور که حواسش به عابران است، میگوید: «سه هفته است از بجنورد برگشتم، یک هفتهای آنجا بودم و حالا دو سه هفته دیگر برمیگردم تا پول ببرم.» آن یکی دنبال حرف همشهریاش را میگیرد: « ما ٣٠ روز کار میکنیم، یک هفته میرویم شهرمان.» تهران، عسلویه دیگری شده، ٢٠ روز کار، ١٠ روز استراحت. همه سابقه دارند، سابقه ٥ و ٦ ساله مسافرکشی در پایتخت. همین کار کردن و به قول خودشان «جان کندن»، هم درآمد راضی کنندهای برایشان ندارد:
« درآمدش بخور و نمیر است، فقط میشود خرج خانه را داد، کمی هم برای خودمان میماند که این سی روز را اینجا بگذرانیم.» زندگی آنها از صبح تا شب، در این طرف نردهها، خلاصه میشود. غذا را از زیر پل میخرند، همان جا هم میخورند، چُرت بعد از ظهر را هم داخل ماشین میزنند. شام را هم اگر بشود داخل اتاقهای کارگری میخورند. دیگر همشهریهایشان خطیهای شریعتی - تجریش کار میکنند. یکیشان میگوید: «مثل ما شهرستانی، در تهران زیاد است، بیکاری آنها را به اینجا کشانده.» صدایش در بوق ممتد ماشینها و موتورها گم میشود. ماشیناش پُر شده، باید برود. مرتضی، جلو میآید، ٢٠سال است که ازدواج کرده و خرج ٥ بچه را میدهد.پراید سفیدی دارد، هنوز مانده تا نوبتش شود، حرف برای زدن زیاد دارد: «میخواهیم تاکسی داشته باشیم اما شرایطاش سخت است. از ما کارت سلامت میخواهند، پول میخواهند، مالیات میگیرند، نداریم که بدهیم.» گرمای هوا را به جان خریدهاند، با دستمال یزدی عرق صورت و دست را پاک میکند و دستش را به صندوق ماشین تکیه میدهد: « زمستان برایمان راحتتر است، گرما اذیتمان میکند.» از سال ٨٦، برای کار به تهران آمده، از همان موقع، همینطور صبح را شب میکند، میگوید: « خطیها هم حق دارند اعتراض کنند، اما ما وارد خطشان نمیشویم.» اینجا محدوده بجنوردیهاست، لرها، گنبدیها و کرمانشاهیها، جای دیگری هستند: « خط آنها با ما فرق میکند، لرها بیشتر سمت سعادتآباد هستند، گنبدیها هم خط ونک - تجریش کار میکنند.» مرتضی اینها را اضافه میکند.«صفرمحمد» به قول خودش بچه خراسان شمالی است، پلاک ٢٦ ماشین اش هم این را نشان میدهد. او هم کنار همشهریهایش، مشغول کار است:« از ٦ صبح که زدم بیرون، تا الان که ظهر است، ٣٦ هزار تومان درآوردم، اما چاره ای نیست، سه تا بچه دارم، هنوز برایشان نه کتاب خریدم نه لباس، دستم تنگ است.» صفر محمد، در شهرش، سقف کار بود، میگوید:« همه کسانی که اینجا کار می کنند، هنری دارند، بیشترشان هم بنا هستند و برخی اوستا بنا، اما به یک باره کار خوابید و ما بیکار شدیم. خانواده مان هم هنر دارند، قالیچه می بافند اما کسی نمی خرد.» صفر محمد، قربانی سیل است:« ما بجنورد نه دامداری داریم و نه کشاورزی، سیل که آمد همه چیز را خراب کرد و ما را هم درمانده.» مسافرکشی در بجنورد، درآمدی ندارد، به قول صفر محمد، کرایه این طرف شهر تا آن طرفش، دو هزار تومان می شود:« آنجا اینطوری نیست که یک مسیر مسافر سوار کنیم.»
ساعت ١٥: ١٣ پل سید خندان، آن طرف نردهها
سه راننده منتظرند تاکسیها پُر شود. خطیهای سیدخندان - انقلاب هستند، مسافران راه را میشناسند، خودشان میآیند و مینشینند. یکی که قد بلندتری دارد، جلو میآید، با دست به آن سمت نردهها اشاره میکند: « اینها اغلب پلاک ماشینشان ٤١، ٢١ و ٧٨ است،وارد خط ما نمیشوند اما در مسیر ما مسافر سوار میکنند، ما باید دو سه دور بچرخیم تا مسافر پیدا کنیم. پلیس هم که میآید ما را جریمه میکند نه آنها را.» راننده دیگری به جمعشان اضافه میشود: «خیلیهایشان میروند تابلوی آژانس میخرند، با یک طرح ترافیک روزانه، با خیال راحت مسافرکشی میکنند. تابلوهایی که همه میتوانند بخرند.»
ساعت ٣٠: ١٣ پایینتر از میدان کتابی
سه راننده میانسال، سمندهای زرد رنگ را کنار کانال متوقف کرده و زیر سایه درختان، گرم مشغول حرف زدن هستند. درِ صندوق عقب یکی از سمندها باز است و بساط چای به راه: «تاکسی نه، مسافربر شخصی، اینها تاکسی نیستند، شخصیاند، بیشترشان هم از یکی از استانهای غربی آمدهاند.» این را «اکبر» که ٧ سالی است راننده آژانس است، میگوید.« خطی کار نمیکنند، کرایهها را هر طور که دلشان میخواهند میگیرند، کمکم بگیرند، ١٥٠٠ تومان است، شبها هم اکثرا همین جا میمانند، حالا اشکالی ندارد کار میکنند، بههرحال لرستان بیکاریاش زیاد است، اما لازم است حد و حدودشان را رعایت کنند.» اینها را هم اضافه میکند. اشارهاش به درگیری است که همین چند روز پیش سر مسافر، بینشان شکل گرفته بود و زد و خوردی که ختم به خیر نشده بود: «من که خطی ایستگاه هستم، دارم مالیات میدهم، اینها نباید بیایند آنجا مسافر ما را ببرند.» موبایلش را نشان میدهد که با چسب نواری، چسبانده شده، میگوید: « در درگیری آخر این را از من گرفته بودند که رفتم پس گرفتم.» کارشان با یکی از آنها به پلیس هم کشیده بود: « ما از همکارهایمان میشنویم که با مردم رفتار خوبی ندارند، گران میگیرند، ما حتی به کلانتری گاندی مواردی که به ما اعلام میکنند گزارش کردیم، اما کاری نکردهاند. اگر ما مرتکب خلافی شویم، از ما انگشتنگاری شده و سوءپیشینه گرفتهاند، اما اینها کاری کنند، هیچکس نمیتواند ردشان را بگیرد. آنها حتی بیمه ندارند.» راننده دیگری، ادامه حرفهای همکارش را میگیرد و با دست به آن سمت کانال اشاره میکند: «شبها همین میدان کاظمی میخوابیدند، همسایهها اعتراض کردند، حالا دیگر جای دیگر میمانند.» دل خوشی از آنها ندارد: « دو سه سالی میشود که خیلی در تهران فعال شدهاند، همه جا هم برای خودشان خط درست کردهاند. زیر پل «پارکوی» اینقدر زیاد هستند که به خطیها اجازه نمیدهند مسافرکشی کنند. برایمان استرس درست کردهاند.»
حوالی ظهر، پل مدیریت
صورت آفتاب سوختهاش با چشمهای سبزِ روشن، ترکیب خاصی درست کرده، سایه لبه کلاه نصف صورتش را گرفته، قرارِ هر روز «محسن» با دیگر همشهریهای خرمآبادی، ساعت ٧ صبح زیر پل مدیریت به سمت سعادتآباد است. اتوبان چمران، ورودی سعادتآباد، جایی کنار خیابان، برای خودشان «خط میدان کاج» راه انداختهاند. شبیه همند. محسن با شلوار ورزشی و دمپاییهایی که انگشتهای سیاهش از جلوی آن بیرون زده، همان جا منتظر مسافر است: « همه ما اهل خرمآبادیم، کُرد کرمانشاه هم هستند، اما جای دیگری میایستند.» به دوستانش که یکییکی جمع میشوند، اشاره میکند. سر ظهر است، زیر آفتاب بدون سایه، مسافران را پای پرایدها میخوانند: « کاج بفرمایید.» محسن ٢٨ساله است، لیسانس مدیریت دارد، ازدواج کرده و بچه دارد. ٢٠روز تهران است و چند روزی هم خرمآباد. این حالِ بیشتر همشهریهای خرمآبادی است: «شبها همین جا در ماشین میخوابیم، خیلی سخت است اما چارهای نداریم.» محمد، راننده دیگری که همانجا ایستاده، در تأیید گفتههای همکارش، دست را روی زانو میگذارد و میگوید: « به خدا همه جایم درد میکند از بس که توی ماشین خوابیدم. اتاق گرفتن پول میخواهد.» آن یکی ٢٣ ساله است، یک دختر سه ساله دارد، میگوید: «بدهکاریم، باید اینجا کار کنیم، شهر خودمان کار نیست.» قبلا کشاورزی میکرده، حالا چند سالی است که بهخاطر خشکسالی، کارشان رونقی ندارد، زمینها بیابان شدهاند. همین سخت کار کردن در تهران برایشان سختتر میشود، وقتی پلیس راهنمایی و رانندگی از راه میرسد و آنها را به جرم سد معبر و مسافربر شخصی ٣٠هزار تومان جریمه میکند،«محسن» قبضهای الکترونیکی جریمه را نشان میدهد: « روزی نیست که جریمه نشویم، هر بار ٣٠هزار تومان، بعضی وقتها دو بار در روز جریمه میکنند، کاری از دستم برنمیآید، اینجا کار میکنم.» آن یکی میگوید: « مسافرکشی جرم است، جرم ما این است که پلاکمان ٤١ است، خوب نمیتوانیم تاکسی بخریم، ٣٠میلیون پول میخواهد، همه اینها به کنار، اگر هم پول داشته باشیم، چون بچه شهرستانیم به ما تاکسی نمیدهند.» اینها را محسن میگوید که حالا منتظر یک مسافر است تا حرکت کند. آنها میگویند مردی که «محمد قلی» صدایش میکنند، بنیانگذار مسافرکشی خرمآبادیها در تهران است، او سال ٨٣ این مسیر را کشف کرد: «محمدقلی در تصادف پاش شکست و حالا خرمآباد است، ما جایش را گرفتهایم.» این را «رضا» با خنده کوتاهی میگوید، بعد هم خطاب به عابری، داد میزند: « بلوارِ ٢٤ متری، بیا.» محسن هنوز منتظر یک نفر است، از مشکلاتشان میگوید: « تاکسیرانی یا به ما خط بدهد یا تاکسی. ما از سرناچاری این جا هستیم، خرمآباد ٦ دانشگاه دارد، هرسال ٣هزار نفر فارغالتحصیل میشوند که کاری برایشان وجود ندارد، خود خرمآباد مگر چند سازمان دولتی دارد.» محسن دو سال است که تهران کار میکند. صندوق عقب پراید را باز میکند. بیشتر شبیه کمد یا یکی از کابینتهای آشپزخانه است، همه چیز پیدا میشود، گاز پیکنیک، فلاکس چای، پتو، بالش و چند تکه لباس. آن زیر هم یک عالم خرت و پرت: «ما داخل همین ماشین ناهار و شام میخوریم و میخوابیم، هوا سرد باشد یا گرم، برای ما فرقی نمیکند. مجبوریم کار کنیم.» «بهمن» ٤٢سال بیشتر ندارد، الیگودرزی است، گذری مسافر سوار میکند، وضع زندگیاش خرابتر از محسن و دوستانش است، مسافرکش سیار است، آنقدر در شهر میچرخد و مسافر این طرف و آن طرف میبرد تا خسته شود، خسته که میشود، گوشهای پارک میکند و میخوابد؛ همان جا، داخل ماشین. میگوید: «نه جایی برای خواب دارم، نه استراحت، همیشه درحال دور زدن در خیابانها هستم، صبح تا شب کار میکنم تا اجاره ٥٠٠هزار تومانی خانوادهام در شهرستان را تأمین کنم، پولم نمیرسد اینجا اتاق اجاره کنم.» بهمن میگوید: « من و برادرانم در شهرمان ٤٠ هکتار زمین کشاورزی داریم، اما اخیرا تونل بزرگی زدند که همین تونل باعث شد تا آب چاه نشست کند و زمینها خشک شوند، حالا همین زمین کشاورزی مثل بیابان شده و به خاطر بیآبی، نمیتواند کاری کند.» برای خیلیها اما فرقی نمیکند، تاکسی خطی باشد یا مسافربرشخصی. آنها میخواهند به مقصد برسند. مریم جعفری، یکی از آنهاست، زنی که برای اینکه به اتوبوس کاج برسد، قدمهای تندی برمیدارد و در همان حالت میگوید: « وقتی تاکسی نیست آدم مجبور میشود سوار شخصیها شود، البته اینها هم مثل خطی هستند، میشود اعتماد کرد.» آن یکی دختر نوجوانی است، منتظر تاکسی ایستاده، میگوید: « برای من فرقی نمیکند، تاکسی باشد یا مسافربر شخصی. سوار میشوم.» برای بهناز محمدی که زن جوانی است، اما فرق میکند. او فقط سوار سمندها و پرایدهای سبز و زرد رنگ میشود: «نمیشود به مسافربرهای شخصی اعتماد کرد، در خبرها خیلی چیزهای ترسناک میخوانم، وحشت میکنم سوار این ماشینها شوم.» محسن، مرتضی، مصطفی و همشهریهایشان، صدا را در گلو انداخته و برای پر کردن ماشینهایشان از مسافر، داد میزنند، از ونک، پاسداران، سیدخندان، پارک وی، میدان کاج و ... آنها کار میکنند، زیر گرمای آفتاب و سرمای زمستان. شیشههای ماشین، پنجرههای خانهشان است، خانه یک خوابهِ آهنی با زیراندازی اسفنجی. صندوق عقب، آشپزخانه است. آنها در همین یک اتاق و آشپزخانه، زیر سایه درختان و پلهای تهران، زندگی میکنند. همیشه منتظرند، منتظر مسافر ١٠٠٠، ١٢٠٠ تومانی، تا خرج خود و خانوادهشان را درآورند. ۴۷۴۷
دوشنبه 23 شهریور 1394 - 09:58:04
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]
صفحات پیشنهادی
۱۴ مجسمهساز خارجی به تهران میآیند
۱۴ مجسمهساز خارجی به تهران میآیند شناسهٔ خبر 2914212 - یکشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۱ ۱۴ هنر > موسیقی و هنرهای تجسمی مدیرعامل سازمان زیباسازی شهر تهران از آغاز هفتمین سمپوزیوم مجسمهسازی تهران از اول مهرماه با حضور ۱۴ هنرمند خارجی و ۹ مجسمهساز ایرانی خبر داد به گزارش خبرگزاریبازرسان آژانس سهشنبه به تهران میآیند
ایرنا گزارش داد بازرسان آژانس سهشنبه به تهران میآیند معاون سازمان انرژی اتمی و عضو کارگروه داخلی برجام از سفر بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی در روز سه شنبه به تهران خبر داد و گفت در این دور از مذاکره با سازمان انرژی اتمی بازدید از مراکز نظامی در دستور کار بازرسان آژانسزندگي در تهران هر روز سختتر ميشود |اخبار ایران و جهان
زندگي در تهران هر روز سختتر ميشود نبايد در شهري مانند تهران خودسرانه عمل كرد از اين منظر وجود طرحي مانند طرح تفصيلي براي شهر مفيد است ولي مشكل از آنجايي شروع ميشود كه معلوم نيست برخي تصميمگيريهايي كه در شهر صورت ميگيرد برچه اساسي انجام ميشود کد خبر ۵۳۰۰۱۲ تاریخ انتشارحمله مگسهای سفید به تهران
حمله مگسهای سفید به تهران چند ماهی است که شهر تهران به ویژه در مناطق مرکزی مورد هجوم مگس های سفید قرار گرفته است خبرگزاری ایسنا چند ماهی است که شهر تهران به ویژه در مناطق مرکزی مورد هجوم مگس های سفید قرار گرفته است حشرات بسیار ریزی که گذشته از آسیب رسان بودن یا نبودنشانزمان آغاز سال تحصیلی در دانشگاههای تهران |اخبار ایران و جهان
زمان آغاز سال تحصیلی در دانشگاههای تهران در آستانه آغاز سال تحصیلی 95 - 94 اکثر دانشگاههای کشور اقدام به انتشار تقویم آموزشی خود کردهاند کد خبر ۵۳۰۰۰۱ تاریخ انتشار ۱۷ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۶ ۴۵ - 08 September 2015 در آستانه آغاز سال تحصیلی 95 - 94 اکثر دانشگاههای کشور اقدام بهتحولات مناطق شهرداری تهران را اینجا بخوانید
تحولات مناطق شهرداری تهران را اینجا بخوانید از آموزش نگهداری محیط زیست تا حرکت کاروان شادی همگی را در این گزارش از مناطق بخوانید محلات شرق تهران دوستدار محیط زیست میشوندرئیس اداره خدمات اجتماعی منطقه 7 از برگزاری آموزش سراسری حفظ محیط زیست در محلات منطقه خبر داد مهدی سعیدی رئیهوای تهران سالم است
هوای تهران سالم است شناسهٔ خبر 2912804 - جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۳ ۴۵ جامعه > محیط زیست مدیرعامل شرکت کنترل کیفیت هوای تهران گفت هوای پایتخت با ایستادن شاخص ذرات معلق کمتر از ۲ ۵ میکرون روی عدد ۸۳ در وضعیت سالم قرار گرفت وحید حسینی در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان این مطلب گفطغیان مگسسفید در تهران |اخبار ایران و جهان
طغیان مگسسفید در تهران کد خبر ۵۳۰۸۱۲ تاریخ انتشار ۲۰ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۲ ۲۱ - 11 September 2015 چند ماهی است که شهر تهران به ویژه در مناطق مرکزی مورد هجوم مگس های سفید قرار گرفته است حشرات بسیار ریزی که گذشته از آسیب رسان بودن یا نبودنشان مزاحمت زیادی برای شهروندان تهرانی ایجادناپایداری جوی در ۴ استان کشور/ آسمان تهران نیمه ابری است
ناپایداری جوی در ۴ استان کشور آسمان تهران نیمه ابری است خبرگزاری پانا امروز در غرب دامنههای زاگرس و البرز جنوب کشور و ۴ استان کشور ناپایداری جوی رخ میدهد و آسمان تهران هم نیمه ابری است ۱۳۹۴ جمعه ۲۰ شهريور ساعت 11 15 به گزارش خبرنگار اجتماعی پانا با توجه به نقشه های پیش&zwnزمان آغاز سال تحصیلی دانشگاه های تهران
زمان آغاز سال تحصیلی دانشگاه های تهران در آستانه آغاز سال تحصیلی 95 - 94 اکثر دانشگاههای کشور اقدام به انتشار تقویم آموزشی خود کردهاند بر اساس تقویم آموزشی اعلامشده از سوی برخی دانشگاههای بزرگ تهران شروع کلاسهای اکثر این دانشگاهها از تاریخ 21 شهریورماه و پایان کلاسها د-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها