تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس زياد شوخى كند، نادان شمرده مى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837881604




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خجلم من ز بينوايي خويش


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خجلم من ز بينوايي خويش
خجلم من ز بينوايي خويششاعر : اوحدي مراغه اي شرمسار از گريز پايي خويشخجلم من ز بينوايي خويشمي‌نميرم ز غم، چه سنگدلم!وه! که از کار خود چه تنگدلم!بختم آشفته شد، زيان کردمسود ديدم، سفر به آن کردمهم ز من بر من اين زيان آمددلم از کار تن به جان آمدآه! ازين جان سخت پيشاني!جگرم خون شد از پريشانيمن کجا ميروم؟ که آه از من!گشته چندين ورق سياه از منتا ازو خود کسي شمار کندتنگدستي چو من چه کار کند؟دست من گير، تا به راه افتمبي‌چراغ تو من به چاه افتمغير ازين اشک و روي زردم نيستجز عطاي تو پايمردم نيستچون تو گفتي: بخواه، ميخواهماز تو عذر گناه مي‌خواهمآمدم بر درت من درويشدست حاجت کشيده، سر در پيشورنه اسباب نااميدي هستمگرم رحمت تو گيرد دستکه ز کردار خويش بر هيچمچکند عذر پيچ بر پيچم؟بتوانم، به من چو بنمودينتوانستم آنچه فرموديور بسوزي، سزاي آن دارمگر ببخشي تو، جاي آن دارممهل از دستمان، که افتاديمغم ما خور، که از غمت شاديمبه در آييم ازين شب تاريگر چراغي به راه ما داريچه نهد کس که نانهاده‌ي تست؟ما چه داريم کان نداده‌ي تست؟دستگاهي فرست از آن گنجمبه عنايت علاج کن رنجممدوان، چون پياده مييمدست و دامن گشاده مييمچون نشينم؟ که دستگاهم نيستچون گريزم؟ که پاي راهم نيستچه توان کرد؟ چونکه خود کردمگر چه دانم که نيک بد کردمراه گم کرده‌ام، براهم کشقلمي بر سر گناهم کشجاودان خط زندگيم دهيگر تو توفيق بندگيم دهيگردنم پر کن از حمايل خوددل من خوش کن از شمايل خودخاکپاي سگان خويشم خوانکام من پيش تست، پيشم خوانهمدم صدق ساز جانم رابا وفا عقد کن روانم راکه من امشب نميروم در دهدير شد، ساغر ميم دردهتا به پايان برم سر رشتهميدوم در پي تو سرگشتهتو فرستاده‌اي، تو باز آرممن ازين دو رهي به آزارمنغز داني تو کمتر از نغزيچون نهشتند در سرم مغزيکرد بازم بدين تهي دستيعشق و ديوانگي و سرمستيجان و تن را تو دل نوازندهاي خرد را تو کار سازندهگم شد اندر ره تو معرفتمدر صفات تو محو شد صفتماز در خويشتن مکن دورمروشنايي ببخش از آن نورمزيت اين شيشه در چراغم ريزرشحه‌ي نور در دماغم ريزراه يابم چو راه بر باشيتا ببينم چو در نظر باشيننمايي، کجا توانم ديد؟بنمايي،چرا ندانم ديد؟همچنان در هبوط اين چاهمگر چه شد مدتي که در راهمتا مگر پرده را براندازياز پس پرده ميکنم بازيحلقه‌اي ساختم ز چنبر پشتبر درت بي‌ادب زدم انگشتميزنم آه و اشک ميريزمتا ز در حلقه را در آويزممگر آري دگر به راهم توبتو ميپويم، اي پناهم تودست من گير و در پناه آرشسرم از راه شد، به راه آرشپرده‌ي عفو پيش کارم کشزين خيالات بر کنارم کشچو تو دارم دگر چه ميخواهم؟با مني درد سر چه ميخواهم؟چه ببينم دگر؟ که ديده نشدکرمت چون ز من بريده نشدتو به چوب خودم بکن ادبيبي‌خود ار زانکه باختم ندبيبه سر خود چه گردم از چپ و راست؟با چنين داغ بندگي، که مراستاگر چه کاري نيامد از من نغزاز تو گشت استخوان من پر مغزمتصل کن به عنصر پاکمباد نخوت برون کن از خاکمبه شبم زين وجود بگريزانروشنم کن چو روز شبخيزانمرغ انديشه را بريزد بالچون بر انديشم از تو اندر حالباز پرسي ز من؟ محالست اينتو بجويي مرا؟ خيالست اينوان وجود اندرين عدم چه کند؟تا حدوث مرا قدم چه کند؟و آب رويي، که بود، ريخته‌امدير شد کز دکان گريخته‌امچون تو باشي، هر آنچه بايد هستاز براي تو در تو دارم دستکه در آرم به سلک نزديکانکردگارا، به حرمت نيکانبه نياز و طمع مرنجانمريشه‌ي آز بر کش از جانمدر نفاذ سخن دليرم کناز شراب حضور سيرم کن





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن