تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):من مأمورم كه صدقه (و زكات) را از ثروتمندانتان بگيرم و به فقرايتان بدهم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830588008




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

درددل های مادربزرگ‌ دوست‌داشتنی سینما و تلویزیون


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
درددل های مادربزرگ‌ دوست‌داشتنی سینما و تلویزیون




همه ما ملكه رنجبر را با سریال محبوب و به‌یادماندنی «زیر آسمان شهر»به خاطر داریم. رنجبر در این سریال كمدی 300 قسمتی نقش «خانم فرامرزی» همسر غلام ششلول‌بند را داشت و تكه‌كلام ویژه و آهنگین او یعنی «آقا غلام» هنوز در یادهای ما مانده است.






برترین مجله اینترنتی ایران

مجله زندگی ایده آل - الناز دیمان: همه ما ملكه رنجبر را با سریال محبوب و به‌یادماندنی «زیر آسمان شهر»به خاطر داریم. رنجبر در این سریال كمدی 300 قسمتی نقش «خانم فرامرزی» همسر غلام ششلول‌بند را داشت و تكه‌كلام ویژه و آهنگین او یعنی «آقا غلام» هنوز در یادهای ما مانده است. رنجبر پس از بازگشت از انگلستان در فیلم‌ها و سریال‌های زیادی بازی كرده كه شاید مردم با این آثار آشنایی كمتری داشته باشند. «نان و عشق و موتور ۱۰۰۰»، «مرد بارانی»، «چپ دست» و «گناهكاران» از جمله فیلم‌هایی كه این بازیگر در آن حضور داشته است.

این روزها ملكه رنجبر به‌خاطر بیماری پاركینسون خانه‌نشین شده، مدت‌هاست از سینما و تلویزیون دور است و به گفته خودش دیگر حال و حوصله تماشای برنامه‌ها و سریال‌های تلویزیون را هم ندارد. در یكی از روزهای گرم تابستان مهمان این بازیگر پیشكسوت و مهربان شدیم و با او درباره خاطرات گذشته و حال و هوای این روزهایش گپ زدیم؛ درست مثل درددل‌های نوه ها و مادربزرگ ها. مصاحبه مجله ایده‌آل را با یكی از مادربزرگ‌های سینما و تلویزیون بخوانید.

پدرم از بنیانگذاران تئاتر ایران بود

پدر من، آقای عبدالله رنجبر یكی از بنیانگذاران هنر تئاتر ایران بود. از او و فعالیت‌های‌شان كلی مدارك و عكس وجود دارد كه برخی از آنها مربوط به 120 سال قبل است كه همگی را به موزه سینما اهدا كرده‌ام. شما جوان‌ها نمی‌دانید ما چقدر در راه به ثمر رسیدن هنر تئاتر در ایران بدبختی كشیدیم و دشواری دیدیم. با اهدای این مدارك به خانه سینما خواستم جوان‌ها بدانند چقدر كار كردن در عالم هنر و به‌خصوص هنر تئاتر در زمان ما سخت بوده است.


به لطف پسرم زنده هستم



اگر حقوق بازنشستگی‌ام نبود،  نمی‌دانم چه می‌كردم؟

من پیش از انقلاب كارمند شهرداری بودم اما پس از انقلاب به‌خاطر فعالیتم در تئاتر و سینما مجبور شدم بازنشسته شوم. چون هنوز در سینما و تلویزیون كار نمی‌کردم، چند سالی پیش پسرم كه در انگلستان زندگی می‌كند، رفتم. وقتی تحصیلات پسرم تمام شد، با هم به ایران برگشتیم و كارم را شروع كردم. اما در زمان بیماری‌ام این همه سال تجربه در سینما، تئاتر و تلویزیون به كارم نیامد و كسی یادی از من نكرد. فقط آقای قالیباف در آن زمان به من و پسرم كمك كرد و از طرف شهرداری برای من لوح تقدیر فرستاد.

پسرم مرا زنده نگه داشته است

اگر پسرم نبود تا به حال مرده بودم. این پسرم بود كه مرا به بهترین بیمارستان برد و از من مراقبت كرد. پسرم همیشه فرزندی مهربان، دوست‌داشتنی و شایسته برایم بوده و هرگز از هیچ كمكی برای من دریغ نكرده است؛ حتی وقتی از انگلستان به ایران آمد درحالی كه خودش مستاجر بود، ابتدا برای من خانه خرید و گفت: «اول برای مادرم خانه می‌خرم و بعد برای همسر و فرزندم.»
 من همین یك پسر را دارم و نوه‌ای زیبا به نام لیلی كه در انگلستان مشغول تحصیل است.
 
تلویزیون ایران را ما افتتاح كردیم

من از هشت سالگی روی صحنه تئاتر بودم و در نمایش «بینوایان» نقش كوزت را بازی كردم. درواقع من اولین كوزت ایران هستم. از همان كودكی تحت نظارت پدرم وارد عالم بازیگری شدم و كارم را از تئاتر شروع كردم. در 16 سالگی وارد سینما شدم و پس از آن به رادیو و تلویزیون رفتم و در نمایشنامه‌های رادیویی مشغول به كار شدم. وقتی قرار شد تلویزیون به ایران بیاید ما هنرمندان دور هم جمع شدیم تا برای برنامه‌سازی فكر كنیم. اولین شبی كه تلویزیون ملی ایران به شكل رسمی روی آنتن رفت، من و سایر هنرمندان در آن برنامه حضور داشتیم و تنها شبكه ایران در آن زمان را افتتاح كردیم.

پاركینسون توان كار كردن را از من گرفته

این روزها بیشتر در خانه هستم و تنها برای رفتن به دكتر و برخی كارهای ضروری از خانه خارج می‌شوم. تقریبا 10 ماه است خانه‌نشین شده‌ام و بیشتر سعی می‌كنم با مطالعه و ورق زدن آلبوم‌ها و مرور خاطراتم روزها را سپری كنم. مبتلا به بیماری پاركینسون هستم و باید از داروهای مختلفی برای جلوگیری از پیشرفت بیماری‌ام استفاده كنم که برخی از این داروها كمی بی‌حالم می‌كند. علاقه‌ای به تماشای برنامه‌های تلویزیون ندارم و سریال‌ها را دنبال نمی‌كنم و فقط گاهی فیلم سینمایی می‌بینم.

بازیگران تازه‌وارد ما قدیمی‌ها را قبول ندارند

در مدت بیماری هنرمندان حالم را جویا نشدند اما چند روز پیش اعضای هیات مدیره خانه سینما به عیادتم آمدند و برایم یك سكه و تقدیرنامه آوردند. دست‌شان درد نكند ولی سكه به چه دردم می‌خورد؟

از چهره‌های جدید هم هیچ‌كس یادی از من نكرده. ظاهرا آنها ما قدیمی‌ها را قبول ندارند! سختی‌ها و بدبختی‌های این كار را ما كشیدیم و حالا كه به روزگار ثبات و درآمد رسیده، چند جوان زیبا وارد سینما شده‌اند و هیچ‌كس را هم جز خودشان قبول ندارند. در زمان ما بازیگران تا دوره نمی‌دیدند، نمی‌توانستند وارد عالم بازیگری شوند و ابتدا باید از نقش‌های كوچك شروع می‌كردند اما الان یك‌شبه همه سوپراستار می‌شوند. (می‌خندد)

همیشه در كارهای خیر پیشقدم بوده‌ام

من سال‌هاست عضو هلال احمر هستم. اتفاقا پس از بیماری‌ام اعضای هلال احمر از همه زودتر به عیادتم آمدند. همیشه از حضور در كارهای خیر استقبال كرده‌ام و این علاقه را از پدر و مادرم به ارث برده و آموخته‌ام. در زمان زلزله بم 15 روز در سرما در میدان ولیعصر ایستادم و از مردم برای كمك به زلزله‌زده‌ها پول جمع كردم. همیشه در كارهای خیر برای كمك به كودكان بی‌سرپرست و فقرا داوطلب بودم و مشتاقانه برای حضور در مراسم‌ خیریه شتافته‌ام. من حتی برای زندانیان هم پول جمع كرده‌ام و یك‌بار هم برای یك زندانی محكوم به اعدام از خانواده مقتول رضایت گرفتم.
    
كاش وارد دنیای سینما نمی‌شدم

اگر به گذشته بازگردم دیگر وارد دنیای سینما نمی‌شوم. چنین چیزی محال است اما با ذهنیت امروزم می‌دانم كه ورود به این شغل برایم سختی‌های فراوانی خواهد داشت؛ به‌خصوص در زمان ما ورود به این حرفه واقعا دشوار بود. اگر واقعا می‌توانستم به جوانی بازگردم، می‌نشستم در خانه و فكر كار كردن را هم نمی‌كردم. (می‌خندد)

خانوادگی ایده‌آل می‌خوانیم

پسر من از خوانندگان مجله ایده‌آل است و هر شماره آن را می‌خرد. من هم این نشریه را دوست دارم و مطالعه  می‌كنم.

در جوانی شهرت را تجربه كردم

وقتی وارد سینما شدم هنوز خیلی جوان بودم. به سرعت در فیلم‌های خوبی مانند «فردا روشن است»  ایفای نقش كردم و در فیلم «اعتراف» بازی كردم كه خیلی مورد توجه قرار گرفت. روزنامه‌ها و مجلات معتبر آن زمان مانند «سیاه و سفید» و «اطلاعات» با من مصاحبه كرده و عكس مرا روی جلد زدند. اما شهرت و جوانی باعث نشد راهم را گم كنم و علاقه‌ام به هنر همیشه به همان شكلی كه در كودكی در وجودم بود، باقی ماند.

پدرم فرش‌ خانه را برای دستمزد بازیگرانش فروخت

این روزها می‌شنوم بازیگران جوان برای پول بیشتر چك و چانه می‌زنند. در زمان ما این كارها زشت بود و من هرگز برای پول بیشتر چانه نمی‌زدم. من وقتی به كاری دعوت می‌شدم از تهیه‌كننده كار می‌پرسیدم چقدر بودجه دارید و چقدر می‌توانید هزینه كنید، طبق چیزی كه اعلام می‌شد، دستمزدم را اعلام می‌كردم. من برای بازی در فیلم «فردا روشن است» دوهزار تومان دستمزد گرفتم كه به نسبت شهرتی كه آن زمان به دست آورده بودم و پیشنهادهای دیگری كه داشتم بسیار رقم كمی بود اما چون فیلمنامه را دوست داشتم به این چیزها اصلا فكر نمی‌كردم.

پدرم ما را طوری تربیت كرد که وابسته به پول نباشیم و خودش هم این‌طور نبود؛ البته همیشه حواسش به بازیگران تئاترهایش بود و هرطور شده دستمزد آنها را پرداخت می‌كرد. به یاد دارم وقتی بچه بودم شبی پدرم وارد منزل شد و به سرعت فرش خانه را جمع كرد. مادرم تعجب كرد و پرسید: «فرش را برای چه جمع می‌كنی؟» پدرم گفت: «تئاتر امشب فروش خوبی نداشت. می‌خواهم این فرش را بفروشم تا هنرمندان تئاترم ناامید نشوند.»







تاریخ انتشار: ۱۴ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۴:۱۳





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن