واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
ماجرای عیادت شهید رجایی از بازرگان
مرحوم کیومرث صابری که اکثر مردم او را با طنزهایش و به اسم گل آقا میشناسند، خاطراتی را نقل کرده که بعدها در کتابی منتشر شد؛ برخی از این خاطرات مربوط به شهید رجایی است که شاید خواندن آن در شهریورماه خالی از لطف نباشد.
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس به نقل از اتاق خبر24، مرحوم کیومرث صابری که اکثر مردم او را با طنزهایش و به اسم گل آقا میشناسند، معلم و فارغ التحصیل علوم سیاسی بود. او در برههای مشاور شهید رجایی شد و شهید رجایی نیز برخی از کارهای قلمی خود را به او محول میکرد. کیومرث صابری خاطراتی را نقل کرده که بعدها در کتابی منتشر شد. برخی از این خاطرات مربوط به شهید رجایی است که شاید خواندن آن در شهریور ماه خالی از لطف نباشد. کیومرث صابری در یکی از خاطراتش میگوید: اوایل آذر 1359 روزنامهها نوشته بودند که «مهندس مهدی بازرگان» در بیمارستان بستری شده است. «بازرگان» یکی از آنچهارده نفری بود که در مجلس، به نخست وزیری شهید رجایی رای منفی داده بودند. «روزنامه میزان» ناسازگاری با دولت را روز به روز شدیدتر میکرد. نمایندگان وابسته به جناح نهضت آزادی در مجلس، به رای مخالفی که به دولت رجایی در آغاز کار داده بودند، وفادار مانده بودند. روابط عمومی، خبر بستری شدن بازرگان را به شهید رجایی داد. به محض اطلاع، آماده شد که به عیادتش برود. جوان ترها، از اینکه رجایی در چنان موقعیتی به عیادت او میرود، ناراحت بودند. اعتقادشان بر این بود که خط بازرگان، مخالف خط دولت است و کارشکنیهایی هم از سوی جناح وابسته با او، درکار دولت میشود. نام بازرگان را از فهرست دوستان انقلاب حذف کرده بودند و میرفت که در سیاهه مخالفان ثبت کنند. مرا واسطه کردند. به اطاقش رفتم و جریان را به او گفتم. لبخندی زد و گفت: سالهای سلام و علیک من با بازرگان، از سن این بچهها بیشتر است. عیادت از بیمار، شرط جوانمردی است. اوعوض شده است، من که عوض نشدهام؛ و به عیادتش رفت. بازرگان در بیمارستان آیت الله طالقانی اوین بستری بود وچنین نشان میداد که قدرت حرف زدن زیاد را ندارد. اطرافیانش تذکر دادند که با او زیاد صحبت نشود! رجایی به طرفش رفت و او را در بستر بیماری بوسید. از جمله حرفهایی که به او زد، یکی این بود که گفت: حالا با ماشین از اتوبان که میآمدم، یاد روزهای «تشکیل نهضت آزادی» افتادم. یاد روزهایی که مخفیانه به دیدار هم میآمدیم. یاد مبارزات گذشته برای اسلام. بازرگان با صدای گرفته و آرام، رو کرد به رجایی و گفت: انحصار طلبی بهشتی کار را به اینجا کشاند! کاش بهشتی دست از انحصار طلبی بر میداشت! از بیمارستان که خارج شدم، رجایی، همان رجایی موقع ورود به بیمارستان بود. بدون هر گونه تغییر، نگاهش کردم و فهمید که چه میخواهم بگویم. گفت: تقصیری ندارد. به او هم این طور القا کردهاند که بهشتی انحصار طلب است. او یک روز به خاطر این توهمی که برایش ایجاد شده، باید به درگاه خدا استغفار کند! یاد حرف امام میافتم که پس از شهادت بهشتی، در همین زمینه، چنین گفت: «خدا انصاف بدهد به آنهایی که انحصار طلب بودند و میخواستند بهشتی و امثال آنها را از صحنه خارج کند...» انتهای پیام/
94/06/11 - 15:27
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]