محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827835150
ویتگنشتاین
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: SAMOEL16th September 2007, 09:45 AMمقدمه صدها تاريخ فلسفهبا دامنههاي گوناگون و از زواياي مختلف به بسياري از زبانها وجود دارد كه چندمجلد انگشتشمار از آنها به فارسي ترجمه شده است. اما نوشتار حاضر در واقع برداشتياز كتاب «فلاسفة بزرگ» نوشتة براين مگي و ترجمة آقاي عزتالله فولادوند است.آنچهاين كتاب را ممتاز ميكند در واقع كيفيت اراية مطلب است. براين مگي در بارة هرفيلسوف با يكي از فيلسوفان معاصر صحبت ميكند كه در جامعة علمي و دانشگاهي غربمتخصص موضوع بحث، شناخته شده است. بنابراين مطلب از دو نظر جالب توجه است. همفيلسوفي كه بحث دربارة اوست و هم كسي كه راجع به او سخن ميگويد. مثلاً ما نه تنهاميخواهيم بدانيم كه دكارت و هيوم و كانتو شوپنهاور و راسل و ويتگنشتاين چه انديشيدهاند و به چه جهت چنين نامي در جهان دارند، بلكهكنجكاويم بدانيم كه چهرههاي سرشناسي در فلسفة معاصر چون برنارد ويليامز و جانپاسمور و وارناك و كاپلستن و اير و سرل دربارة آنان چه ميگويند. براين مگي در سال 1930 در لندن به دنيا آمد. در جواني در آكسفورد تحصيل كرد و از آندانشگاه، هم در رشتة تاريخ و هم در فلسفه و علوم سياسي و اقتصاد با درجة ممتازفارغالتحصيل شد. مدتي در دانشگاه بزرگ ييل در امريكا درس ميداد. سپس به طورمستقل به نويسندگي پرداخت. در 1975 به جهان دانشگاهي بازگشت و در كالجمعروف بيليول در آكسفورد آغاز به تدريس كرد و به عضويت هيأت علمي كالج السولز درهمان دانشگاه برگزيده شد. در سراسر اين سالها در راديو و تلويزيون برنامههاي علميو فلسفي داشت و در روزنامههاي بزرگ، از جمله «تايمز» و «گاردين» پيوسته مقاله مينوشتو تماس خود را در عين حال با رويدادها و تحولات دنيا حفظ ميكرد. در سال 1979 به پاس خدماتي كه در راه ترويج انديشههاي متفكران بزرگ تاريخ وروشن كردن اذهان همگان كرده بود به دريافت نشان مفتخر شد. مگي از 1984 پژوهشگر ارشد در تاريخ انديشهها در دانشگاه لندن بوده است وهمچنان به تأليف كتابهاي سودمند و اشاعة افكار فلسفي ادامه ميداده است. كتابهايمتعدد او از جمله «فلسفة امروز بريتانيا» و «پوپر» و «بزرگان جهان انديشه» و«فلسفة شوپنهاور»، تاكنون به بيست زبان ترجمه شده است. چيزي كه شايد مگيرا در صحنة فلسفة معاصر به شارحي كمنظير مبدل كرده است، قدرت او براي باز نمودن وبازگفتن انديشههاي غامض به زباني روان و دلانگيز، بدون فدا كردن ظرافتها و نازككاريهايافكار بزرگان است. كساني كه كتاب ديگر او را به نام «پوپر» (به ترجمة شادروانمنوچهر بزرگمهر) خواندهاند به يقين با اين صفت در او آشنايي دارند[1]. به نكتة بالا روانيو زيبايي ترجمة آقاي فولادوند را نيز بيفزاييد تا انگيزة ما را در انتخاب اين متندريابيد. البته به جهات متعددي متن كتاب حاضر را كمي تغيير دادهايم. از جملة آنتغييرات آن است كه اين كتاب به صورت گفتگوي ميان مگي و مخاطبانش بوده است و ما آنرا از اين شكل درآورده و به نوشتاري يكدست تبديل كردهايم. دومين تغيير آن است كهدر موارد متعددي عبارت كتاب گوياي مطلب نبوده است كه با تغيير آن عبارات تلاش شدهاست كه بدون تغيير فحواي كلام همان مطلب با عبارتي گوياتر بيان شود. تغيير سوم كهشايد از بقية تغييرات اهميت بيشتري داشته آن است كه در موارد متعددي اشكالاتي درمورد نظريات مطرح شده در كتاب به نظر ميرسيده است كه آنها را در پاورقي با حرفاختصاري «س» تذكر دادهايم. در ضمن در پايان هرفصل عبارتي با عنوان «بيشتر بدانيم» آمده است. اين عبارت شما را به صفحة ديگريمنتقل ميكند كه مطالب تخصصيتري در رابطه با همان فصل آمده است. نكتة ديگر آن كهاز برخي از فلاسفة مهم در كتاب مگي بحث نشده است كه مقالاتي را در اين متن به آنهااختصاص دادهايم. به اين ترتيب شايد بتوان متن حاضر را كتاب مستقلي در فلسفة غربدانست. محمدسادات منصوري ويتگنشتاين لودويگ ويتگنشتاين[2] در 1889 در وين به دنيا آمد. پدرش كه بعدهاثروت سرشاري براي او به ارث گذاشت, در توانگري سرآمد ديگر صاحبان صنايع فولاد دراتريش بود. ويتگنشتاين از كودكي شيفته ماشينآلات بود و تحصيلات را بيشتر بهخواندن رياضيات و فيزيك و مهندسي گذرانيد. پس از پايان دورة مهندسي مكانيك دربرلين, سه سال در دانشگاه منچستر دانشجوي دوره تخصصي مهندسي هوايي بود. در همينايام مجذوب مسايل بنيادي در مورد ماهيت آن بخش از رياضيات شد كه با آن كار ميكرد.با الهام از كتاب «اصول رياضيات» برتراند راسل, مهندسي را رها كرد و براي خواندنفلسفة رياضيات به دانشگاه كمبريج رفت و زير نظر خود راسل مشغول تحصيل شد و ديرينگذشت كه هرآنچه را از راسل ممكن بود بياموزد, ياد گرفت. از آن پس وارد تفكراتبديع و مبتكرانهاي شد كه به نوشتن نخستين كتابش «رسالة منطقي_فلسفي[3]»انجاميد. اين كتاب در 1912منتشر شد و معمولا با عنوان كوتاه «رساله» از آن ياد ميكند. ويتگنشتاين به راستيمعتقد بود كه همه مسايل بنيادي فلسفه را در اين كتاب حل كرده است. بنابراين فلسفهرا كنار گذاشت و به كارهاي ديگر مشغول شد. اما در اين اثناء, رساله تأثير و نفوذعظيم كسب كرد و در كمبريج انگيزه تحولات و پيشرفتهاي جديد در منطق قرار گرفت و دراروپا بيش از هر نوشته ديگر مورد پسند و ستايش گروه بلندآوازهاي ازپوزيتيويستهاي منطقي معروف به «حلقة وين» واقع شد. منتها پس از چندي, ويتگنشتاين شخصا به اين نتيجه رسيد كه كتابش ازاساس برخطاست و دوباره به فلسفه روي آورد. در 1929 به كمبريج بازگشت و در 1939 در آنجا به مقام استادي فلسفه رسيد. در دومين دوره اقامت دركمبريج, ويتگنشتاين رهيافتي يكسره جديد و به كلي متفاوت با گذشته پديد آورد. اينرهيافت در بقية عمر ويتگنشتاين فقط به وسيلة تماسهاي شخصي رواج پيدا كرد, چون اوتا پيش از مرگ در 1951غير از يك مقالة كوتاه چيز ديگري انتشار نداد. دو سال پس از مرگ كتاب دومش«تحقيقات فلسفي[4]»در 1953 بيرون آمد و در مقامي قرار گرفت كه هيچكتاب فلسفي ديگري در جهان انگليسي زبان بعد از جنگ دوم از لحاظ نفوذ و تأثيرتاكنون به آن پايه نرسيده است. در اينجا به اينپديده شايان توجه برميخوريم كه فيلسوف نابغهاي در دو مرحله مختلف در زندگي, دوفلسفه متباين به وجود ميآورد كه هركدام افراد يك نسل كامل را تحت تأثير قرار ميدهد.اين دو فلسفه با وجود مباينت, بعضي ويژگيهاي اساسي مشترك نيز دارند. هردو اهميتزبان را در انديشه و زندگي آدمي كانون توجه قرار ميدهند و در هر دو, محور دلمشغوليهامرزبندي بين كاربرد درست و نادرست الفاظ يا به تعبيري, كشيدن خطي كه از آن به بعد,سخن بامعنا به پايان ميرسد و سخن بيمعنا يا مهمل آغاز ميشود. «رساله» همچنانكتابي خواندني و مفتون كننده است, هرچند بايد تصديق كرد كه نوشتهاي كه او را اززمان مرگش به چهرهاي فرهنگي در سطح بينالمللي بدل كرده است و امروز بسياري ازحوزهها را حتي بيرون از فلسفه تحت تأثير قرار داده, تحقيقات فلسفي است. از آنجا كهويتگنشتاين خود فلسفة اوليهاش را رد كرده و نامعتبر ميدانسته و امروزه نيز فلسفةبعدي او به مراتب بيشتر داراي نفوذ و تأثير است, نيازي نيست وقت زيادي را صرفكارهاي اوليهاش كنيم. هرچند برخي چيزها را دربارة دورة اولية ويتگنشتاين بايددانست. كليد فهم «رساله»,نظرية تصويري معناست[5].ويتگنشتاين معتقد بود كه براي اين كه زبان واقعيت را نمايش دهد و جملهها نمايندةاوضاع واقعي باشند, بايد چيزي بين جمله و وضع واقعي, مشترك باشد. چون وضع واقعي وجملهاي كه نمايندة آن وضع است بايد ساخت مشتركي داشته باشند, به اين تعبير ميشودگفت كه جمله مانند تصويري از فلان امر ممكنالوقوع است. همانطور كه در قبال اجزاو عناصر يك تصوير, اشيايي در جهان خارج هست و ممكن است كه در ازاي ترتيب خاص موجودبين اجزا وعناصر تصوير ترتيبي به همان شكل در دنيا وجود داشته باشد, جملهها نيزشامل اسمهايي هستند كه اين اسمها مابازاء يا همتايي در خارج دارند. در ازاي ترتيباسمها در جمله نيز فلان ترتيب ممكن اشياء در جهان خارج وجود دارد. اين فكر كه جمله درحقيقت تصويري به هيئت مبدل است, نوعي اهرم مابعدالطبيعي نيرومند به دستويتگنشتاين ميدهد و او را قادر ميكند كه از روي ساخت زبان به ساخت واقعيت پيببرد,چرا كه ساخت زبان را بايد ساخت واقعيت تعيين كند. جملات محال است معنايي داشتهباشند مگر آن كه زبان مانند آينه تصوير واقعيت را به نحوي از انحاء منعكس كند. پس نكته مهم ايناست كه ميتوانيم درباره واقعيت سخن بگوييم هم به اين دليل كه هر اسم مدلولي داردو هم به اين جهت كه هر جمله چيزي را تصوير ميكند. براي اين كه سخن آينه جهانباشد, كافي نيست كه فقط الفاظ نماينده اشياء باشند. براي اين كه بتوانيم چگونگيچيزها را بيان كنيم بايد همچنين الفاظ را به نسبت خاصي پهلوي هم بگذاريم كه تصويريباشد از نسبتي كه اشياء در دنيا باهم دارند. پس كليد حقيقي امكان پذير شدن سخن بامعنا درباره جهان در قالب الفاظ اين است كه هريك از دو ساخت, آينة ساخت ديگر باشد. اما از جهت معكوس هم ميشودبه اين حقيقت نگاه كرد. چون ميدانيم كه براي اين كه سخن بامعنا امكان پذير باشد,ساخت زبان بايد آينه ساخت دنيا باشد و همچنين ميدانيم كه سخن بامعنا امكانپذيراست, بنابراين در موقعيتي هستيم كه ميتوانيم به وسيله تحليل ساخت زبان, ساخت جهانرا كشف كنيم. به ازاي هر جملةبامعنا, امر واقع ممكني وجود دارد و به ازاي هر جملة صادق امر واقع بالفعلي هست.بنابراين از روي جملهها ميتوانيم به ساخت واقعيت (صرف نظر از صدق يا كذب جمله)پيببريم. زيرا با معنا بودن جمله خود به خود ايجاب ميكند كه وضع واقعي ممكني دردنيا در ازاي آن وجود داشته باشد. اما چيزي كه بايدتأكيد كرد اين است كه ويتگنشتاين دربارة ويژگيهاي سطحي جملات در زبان عادي حرفنميزند. منظور او ساخت قابل ديدن يا شنيدن جملههايي نيست كه در مكالمه به كار ميبريم.به نظر او اين ويژگيهاي سطحي و قابل ديدن يا شنيدن جملات زبان عادي در حقيقت ساختمنطقي و زير بنايي جملهها را پنهان ميكنند. اما اگر جملههاي عادي را بگيريم وبراي اين كه ببينيم چه معنايي دارند مورد تحليل منطقي قرار بدهيم, آن وقت ميتوانيمبه شالودهاي برسيم مقوم ساختهاي اساسي و با معنايي كه زير جملههاي عادي پنهانبودهاند. ميتواينم به قول خود او به «جملههاي ابتدايي» برسيم. رابطه تصويري بينساخت جمله و ساخت واقعيت را در اين جملههاي ابتدايي پيدا خواهيم كرد. انديشهاي كهويتگنشتاين از فرگه به ارث برده بود اين بود كه واحد بنيادي معنا, واژه نيست, بلكهجمله است. واژه فقط بنا به سياق جمله كاركرد و معنا پيدا ميكند و چنانكه اشارهشد, جمله به اين جهت ميتواند ساخت امور واقعي دنيا را تصوير كند كه پيوستگيزنجيروار واژهها در جمله هم خودش يكي از امور واقع است. تصور نميرود كسيدر فهم اين معنا به هيچ مشكل فوري بر خورد كه وقتي فلان امر واقع وجود دارد, چگونهجمله ممكن است مانند آينه آن را منعكس كند. ولي وقتي من به اين حكم ميكنم كه فلانامر واقع وجود ندارد, چه ميشود؟ اگر بگويم «گربهاي روي قاليچه نشسته» مردم ميبينندكه اين جمله احيانا وضع واقعي موجود (يا ممكني) را تصوير ميكند. اما اگر گفتيم«هيچ گربهاي روي قاليچه ننشسته» آن وقت چه ميشود؟ همه معناي اين جمله را ميدانيماما كدام وضع واقعي را اين جمله تصوير ميكند؟ فراموش نكنيد كه ميگوييم, تصويرميكند. تصوير واقعي نبودن گربه روي قاليچه چگونه چيزي است؟ آيا با تصوير نبودنيك سگ فرق دارد؟ ويتگنشتاين بر ايننظر بود كه واژههايي مانند «نه» و «و» و «با» و «اگر» كه به ثابتهاي منطقي معروفاند,در واقع جزيي از نسبت تصويري نيستند. ميگويد: «انديشة بنيادي من اين است كهثابتهاي منطقي نمايندة چيزي نيستند». او معتقد بود كه اين الفاظ منطقي صرفا وسايليبراي ريسه كردن تصاويراند, نه فينفسهبخشي از هيچگونه تصوير. اگر درست فكر كنيم, ميبينيم كه حرف او چندان دور ازواقعيت نيست. مثلا, فرض كنيد كه در يك پارك علامتي با تصوير يك سگ كه خط سرخي رويآن كشيدهاند نصب شده است. همه ما بدون زحمت چيزي از آن خط سرخ ميفهميم غير ازآنچه از تصوير سگ دستگيرمان ميشود. ميدانيم كه غرض, تصوير كردن سگهايي كه خط سرخيرويشان كشيده شده نيست, بلكه خط نشانة نفي است. كل آن تابلو به اين معناست كه«سگ, نه» و در حقيقت نوعي تصوير به سبك ويتگنشتاين است. دستكم به اين مفهوم كهنماد «نه» گرچه در تصوير براي اين به كار رفته كه عملي انجام بدهد, خودش بخشي ازتصويرنيست. بنابراين صورتبندياول مسئله را ميتوانيم به اين نحو گسترش دهيم كه بگوييم ويتگنشتاين در جواني براين نظر بود كه سخن بامعنا دربارة دنيا را ميشود به احكام يا قضايايي ابتداييتجزيه كرد كه اوضاع ممكنالوقوع را تصوير ميكنند و اين احكام ابتدايي به وسيلةثابتهاي منطقي كه خودشان تصويرگر نيستند يا به هم پيوند داده مي شوند, يا به عنواناين كه حكم به امكانهايي ميكنند مسلم گرفته ميشوند, يا در برابر يكديگر برايخبر دادن از شقوق مختلف قرار ميگيرند, يا نفي و رفع ميشوند, يا هر چيز ديگر. در مقدمه بحث گفتيمكه ويتگنشتاين همواره نگران مرزبندي بين حرفهاي بامعنا و بيمعنا بود. او در فلسفةاوليهاش اين خط مرزي را تعيين كرد. در «رساله» بر اين نظر بود كه تنها زباني كهبه مفهوم دقيق معنايي از آن حاصل ميشود, زبان واقعگويي است. ولي او برخلافپوزيتويستهاي منطقي, از رسيدن به اين نتيجه دلشاد نبود و فكر نميكرد, آنچنانثمرة گرانبهايي به دست آورده است. به عكس, معتقد بود كه تالي قضيه اين شده كه اموربه راستي مهم در زندگي قابل گفتن و اظهار نيستند. فكر ميكرد كه مثلا اخلاق و دينو زيباشناسي همه در قلمرو امور ناگفتني قرار ميگيرند, همانطور كه در جايي در«رساله» ميگويد كه بخش به راستي مهم كتاب حذف شده است. يعني همان بخشي كه اثري ازآن در كتاب نيست. مطابق شرحي كه در «رساله» دربارة معنا آمده است, بين زبان بامعنايا واقعگو و بخشهاي ديگر زبان كه براي خبر دادن از امور واقع موجود يا ممكن دردنيا مورد استفاده قرار نميگيرند و بنابراين، به مفهوم دقيق بيمعنا يا مهملاند,مرز محكمي وجود دارد. در اين بخشهاي زبان تلاش بر اين است كه چيزي دربارة مسايلمهم زندگي گفته شود, اما اين تلاش به جايي نميرسد چون آنچه سعي در گفتنش ميشودناگفتني است. اين رأي منطبق با نظر معمول مردم عادي غير فيلسوف است كه معتقدنداخلاق و دين و هنر در زندگي قدر و اهميت اساسي دارند ولي زبان يكسره قاصر از بياناين است كه اين امور چه چيز را ميرسانند يا راجع به چه هستند يا حتي چيستاند؟ اين گونه امور جنبهبنيادي دارند, اما دستكم مطابق نظريهاي كه در «رساله» دربارة معنا مطرح شدههرگونه تلاش ما براي بحث راجع به آنها بيمعناست. مسئله فقط اين نيست كه نميتوانيمحق اينگونه مطالب را ادا كنيم. مسئله اين است كه اساسا كوشش ما براي اين كه حقشانرا ادا كنيم بيمعناست و هيچ چيزي نميتوانيم در اين زمينهها بگوييم كه معناييداشته باشد. گفتيم كه كليد فهمآراي اولية ويتگنشتاين, نظرية تصويري معناست. اما عقايد بعدي او از جهاتي با ايننظريه مغايرت دارد. وينتگنشتاين, در آثار بعدي, نظرية تصويري معنا را رها كرد وتصور كاربردي يا ابزاري معنا[6] را بهجاي آن آورد. پيشنهاد او اين است كه واژهها را ابزار و جملات را وسايل تلقي كنيم.براي اين كه تصور درستي از زبان به دست آوريم, كافي است به كاركرد آن در زندگيواقعي نگاه كنيم و ببينيم مردم با زبان چه ميكنند. ميگويد: «در طبقة وسيعي ازموارد (هرچند نه در همگي) كه از واژه معنا استفاده ميكنيم, ميتوانيم آن را چنينتعريف كنيم: معناي هر واژه عبارت از كاربرد آن در زبان است.» نظريه قديم او بهاين نتيجه ميانجاميد كه ساخت جهان واقعي, ساخت زبان را تعيين ميكند. ولي در آثاربعدي او قضيه, به تعبيري, برعكس است. در «تحقيقات فلسفي», ساخت زبان ماست كهچگونگي تفكرمان را درباره جهان واقعي تعيين ميكند, تعيين ميكند كه آنچه را ما يكشئ يا دو شئ يا همان شئ به حساب ميآوريم؛تعيين ميكند كه چه چيزي را اصلا شئ محسوب نميكنيم. ممكن نيست بتوانيم راجع به جهان بحث كنيم و حتي درباره آنبينديشيم مستقل از دستگاهي از مفاهيم كه بايد به اين منظور به كار ببريم. ايندستگاه را البته زبان فراهم ميآورد. اين امر, تصوري بهكلي متفاوت از نقش زبان در زندگي به ويتگنشتاين ميدهد. در آثار اوليهاش يگانهسخن به راستي بامعنا, زبان واقعگويي است. ولي در آثار بعدي, معلوم ميشود زبانواقعگويي تنها يكي از انواع سخن در ميان بسياري انواع ديگر است. فقط يكي از انواع«بازي زباني[7]» استدر ميان تعداد نامحدودي از ساير انواع بازيهاي زباني. در آثار بعدي, ويتگنشتايندر نتيجة تأكيد بر كاربرد زبان, اتصالا ميخواهد توجه ما را به تعدد و تنوعي كه دركاربرد زبان پيدا ميشود, جلب كند. نكتة بسيار چشمگير,تغييري است كه در آن تشبيه كليدي به وجود آمده است: اول زبان به تصوير تشبيه شد وبعد به ابزار. تصوير به حكم ماهيتي كه دارد وضع خاصي را نمايش ميدهد, در حالي كهابزار ماهيتا ممكن است براي كارهاي مختلف به كار رود. اين تفاوت اهميت زيادي ازنظر ويتگنشتاين داشت. او هميشه در «تحقيقات فلسفي» تأكيد ميكند كه زبان به طورنامحدود گسترش پذير است و هيچ ماهيت يگانهاي نيست كه تمامي كاربردهاي زبان را بههم پيوستگي دهد. هيچ ويژگي يگانهاي نيست كه در سرتاسر زبان موجود باشد و مقومماهيت آن بشود. حتي در مورد هيچ واژه خاصي لازم نيست ماهيت خاصي مقوم تعريف آنوجود داشته باشد. او بسياري از واژهها را فقط داراي قسمي «شباهت خانوادگي» از جهتكاربردهاي مختلفشان ميداند. مثالي كه ميزند كلمة «بازي» است و ميپرسد آيا چيزيهست كه بين همة بازيها مشترك باشد؟ در اينجا هم, مانند هميشه آنچه بر آن تأكيددارد اين است كه: فكر نكنيد بازيها همه بايد در چيز واحدي شريك باشند؛ نگاه كنيدو ببينيد چه ميتوانيد پيدا كنيد. بعد ميگويد اگر انواع بيشمار بازيها را درنظر بگيريد (بازيهايي كه روي يك صفحه انجام ميشود مانند: شطرنج و نرد) بازيهايالمپيك, بازيهاي قماري, بازيهاي با توپ و ..., ميبينيد هيچ ماهيت واحدي برايبازيها وجود ندارد و هيچ چيزي به تنهايي نيست كه بين همة بازيها مشترك باشد؛ فقطيك سلسله شباهتهاي متداخل وجود دارد. او اسم اين پديده را «شباهت خانوادگي» ميگذارد. چيزي كه در موردويتگنشتاين اهميت دارد همين نكته است كه «هيچ چيز را مسلم نگيريد و فكر كنيد» درهمان مثال تعريف «بازي»، اولين واكنش ما اين است كه بگوييم, مطلب واضح است و همهبازيها نوعي تفريحاند. ولي بعد به اين فكر ميافتيم كه فوتبال آمريكايي كهبازيكنان در آن به خاطر پولهاي كلان جراحات دلخراش برميدارند، تفريح نيست. اين همكه بگوييد «ولي براي تماشاگران تفريح است» بيفايده است، چون بيشتربازيهاي دنيااصلا تماشاگر ندارد. تازه, اگر فوتبال آمريكايي بدون حضور تماشاگر هم بازي ميشد,بازي به حساب ميآمد. ممكن است بگوييد «ولي در همه بازيها رقابت هست» اما اين همدرست نيست، زيرا بازيهايي هست، مثل فال ورق، كه فقط يكنفر بازي ميكند. بعدممكن است بگوييد «به هرحال هر بازي فعاليتي براي اوقات فراغت و انصراف خاطر از كاراست» ولي اين هم حقيقت ندارد، چون هزاران آدم حرفهاي هستند كه همه براي امرارمعاش بازي ميكنند. و همينطور تا آخر. روش ويتگنشتاين نيازمند اين است كه شخص بادقت تمام هر مثالي را كه به فكرش رسيد زير و رو كند. اين كار گرچه ذاتا كاريتفصيلي و محتاج رسيدگي به جزييات است، به قوه تخيل و قدرت در نظر گرفتن امور غيرواضح هم نياز دارد. ويتگنشتاين خودش آنچنان هوش و ابتكاري در انتخاب مثالها نشانداده كه بسياري از آنها كاملا در فلسفه رايج شده است. تحليل مفصل مفهوم «بازي»،نشان خواهد دارد كه هيچ چيزي به تنهايي نيست كه همة بازيها در آن شريك باشند و ازحيث داشتن اين وجه مشترك، بازي محسوب شوند. البته از لحاظ بعضي ويژگيها بين بازيهاو بسياري از فعاليتهاي ديگر انسان مشتركاتي وجود دارد. مثلا در اين كه هر بازي را نوعا بايد كسي به ما ياد دهد و نوعاقواعدي بر بازيها حاكم است. ولي براي اين كه چيزي بازي محسوب شود, اين گونه ويژگيهاكافي نيست. پس هيچ چيز به تنهايي نيست كه واژة «بازي» دال بر آن باشد. البته ممكن استچنين بنمايد كه تنها كاري كه ويتگنشتاين ميكند يادآوري بعضي نكات بديهي به ماست وحرفهايي كه ميزند همه از مقوله احكام عقل سليم و شعور عادي است و تا اندازهاي هماين فكر درست است. ولي مهم است به ياد داشته باشيم كه او همچنين بر ضد سنت فلسفيبسيار نيرومندي مبارزه ميكند. بر ضد سنتي مبارزه ميكند كه ريشههايش به افلاطونو ارسطو ميرسد. اولا با نظريه اوليه خودش ميجنگد, مبني بر اين كه الفاظ چوننمايندة اشياءاند, كسب معنا ميكنند. ثانيا با سنتي قديميتر ميجنگد مشعر بر اينكه الفاظ به دليل تداعي يا پيوندي كه در ذهن با تصورات دارند معنا پيدا ميكنند.ثالثا با سنتي ميجنگد كه مطابق آن براي اين كه لفظ معنا پيدا كند، بايد ماهيتيوجود داشته باشد كه لفظ مبين آن باشد. به موجب اين نظر, تنها شرط اين كه بتوانيماسم انبوهي از امور مختلف را بازي بگذاريم اين است كه ويژگي ذاتي معيني بين همهآنها مشترك باشد. بنابراين اهميت سخناني كه ويتگنشتاين دربارة زبان ميگويد ناشياز تعرض بنيادي او به اين سنت فلسفي است. پيشتر گفتيم كه اواصطلاح «شباهت خانوادگي» را در مورد بازيها به كار ميبرد. چون او اين اصطلاح رادر مورد معناي همة مفهومها به كار ميبرد و ميخواهد به اين وسيله تصور معنا را فيحدذاته باز و روشن كند, ارزش دارد كه قدري در آن تأمل كنيم. معمولا وقتي ميگوييم كهبين افراد خانوادة معيني شباهت چشمگير وجود دارد، مقصودمان هيچ ويژگي واحدي نيستكه بين همه مشترك باشد. مانند اين كه چانه ي سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 469]
صفحات پیشنهادی
ويتگنشتاين منتشر شد
ويتگنشتاين منتشر شد ويتگنشتاين منتشر شد آراي لودويك ويتگنشتاين فيلسوف قرن بيستم در قالب كتابي توسط هانس ... در اين مجال آراي ويتگنشتاين در تراك.
ويتگنشتاين منتشر شد ويتگنشتاين منتشر شد آراي لودويك ويتگنشتاين فيلسوف قرن بيستم در قالب كتابي توسط هانس ... در اين مجال آراي ويتگنشتاين در تراك.
سه اثر از «ويتگنشتاين» در شهر كتاب
سه اثر از «ويتگنشتاين» در شهر كتاب-تاریخ انتشار شنبه 17 آذر 1386 تعداد مشاهده : 83 خبرگزاري فارس: «در باب يقين»، «كتاب آبي» و «برگهها»، سه اثر ترجمه شده ...
سه اثر از «ويتگنشتاين» در شهر كتاب-تاریخ انتشار شنبه 17 آذر 1386 تعداد مشاهده : 83 خبرگزاري فارس: «در باب يقين»، «كتاب آبي» و «برگهها»، سه اثر ترجمه شده ...
فلسفه از دیدگاه ویتگنشتاین اول و دوم
فلسفه از دیدگاه ویتگنشتاین اول و دوم لودویگ ویتگنشتاین در سال 1889 در وین چشم به جهان گشود. پدرش از صاحبان صنایع فولاد در اتریش بود. ویتگنشتاین از ...
فلسفه از دیدگاه ویتگنشتاین اول و دوم لودویگ ویتگنشتاین در سال 1889 در وین چشم به جهان گشود. پدرش از صاحبان صنایع فولاد در اتریش بود. ویتگنشتاین از ...
آراي ويتگنشتاين چشم اندازهاي فلسفي آينده را تغيير داد
آراي ويتگنشتاين چشم اندازهاي فلسفي آينده را تغيير داد آراي ويتگنشتاين چشم اندازهاي فلسفي آينده را تغيير داد آراي لودويك ويتگنشتاين در قالب كتابي توسط ...
آراي ويتگنشتاين چشم اندازهاي فلسفي آينده را تغيير داد آراي ويتگنشتاين چشم اندازهاي فلسفي آينده را تغيير داد آراي لودويك ويتگنشتاين در قالب كتابي توسط ...
كنكاشي در آراي ويتگنشتاين و مكتب تحليل زباني ...
كنكاشي در آراي ويتگنشتاين و مكتب تحليل زباني ويتگنشتاين و بازي با زبان رضا احمديان راد اشاره: فلسفه ويتگنشتاين، به مكتب تحليل زباني معروف است، او ...
كنكاشي در آراي ويتگنشتاين و مكتب تحليل زباني ويتگنشتاين و بازي با زبان رضا احمديان راد اشاره: فلسفه ويتگنشتاين، به مكتب تحليل زباني معروف است، او ...
«دين و باور ديني در انديشه ويتگنشتاين» منتشر شد
«دين و باور ديني در انديشه ويتگنشتاين» منتشر شد گروه انديشه: كتاب «دين و باور ديني در انديشه ويتگنشتاين»، تأليف «عطيه زنديه» به همت انتشارات نگاه معاصر ...
«دين و باور ديني در انديشه ويتگنشتاين» منتشر شد گروه انديشه: كتاب «دين و باور ديني در انديشه ويتگنشتاين»، تأليف «عطيه زنديه» به همت انتشارات نگاه معاصر ...
فلسفه دين ويتگنشتاين
فلسفه دين ويتگنشتاين نويسنده:جان هايمان ؛ خليل قنبرى بهترين معرّف مكتبِ ويتگنشتاين[1]، خود ويتگنشتاين است. در اين مقاله تنها به بررسى آثار خود ...
فلسفه دين ويتگنشتاين نويسنده:جان هايمان ؛ خليل قنبرى بهترين معرّف مكتبِ ويتگنشتاين[1]، خود ويتگنشتاين است. در اين مقاله تنها به بررسى آثار خود ...
سه اثر از «ويتگنشتاين» در شهر كتاب
سه اثر از «ويتگنشتاين» در شهر كتاب-خبرگزاري فارس: «در باب يقين»، «كتاب آبي» و «برگهها»، سه اثر ترجمه شده از «ويتگنشتاين» به فارسي است كه در نشست ...
سه اثر از «ويتگنشتاين» در شهر كتاب-خبرگزاري فارس: «در باب يقين»، «كتاب آبي» و «برگهها»، سه اثر ترجمه شده از «ويتگنشتاين» به فارسي است كه در نشست ...
ویتگنشتاین
ویتگنشتاین-SAMOEL16th September 2007, 09:45 AMمقدمه صدها تاريخ فلسفهبا دامنههاي گوناگون و از زواياي مختلف به بسياري از زبانها وجود دارد كه چندمجلد ...
ویتگنشتاین-SAMOEL16th September 2007, 09:45 AMمقدمه صدها تاريخ فلسفهبا دامنههاي گوناگون و از زواياي مختلف به بسياري از زبانها وجود دارد كه چندمجلد ...
لودویگ ویتگنشتاین
لودویگ ویتگنشتاین-لودویگ یوزف یوهان ویتگنشتاین (به آلمانی: Ludwig Josef Johann Wittgenstein) (تولد ۲۶ آوریل ۱۸۸۹ در وین اتریش و مرگ ۲۹ آوریل ۱۹۵۱ در ...
لودویگ ویتگنشتاین-لودویگ یوزف یوهان ویتگنشتاین (به آلمانی: Ludwig Josef Johann Wittgenstein) (تولد ۲۶ آوریل ۱۸۸۹ در وین اتریش و مرگ ۲۹ آوریل ۱۹۵۱ در ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها