محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845180485
نگاهي به زندگينامه امام علي بن موسي الرضا (عليه السلام)
واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری موج:
۴ شهريور ۱۳۹۴ (۱۰:۵۲ق.ظ)
نگاهي به زندگينامه امام علي بن موسي الرضا (عليه السلام) موج - به مناسبت روز ميلاد هشتمين اختر تابناک علي بن موسي الرضا (عليه السلام) نگاهي به سير زندگي اين امام همام مي اندازيم.
به گزارش خبرگزاري موج،امام علي بن موسيالرضا (عليه السلام) هشتمين امام شيعيان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمين جانشين پيامبر مکرم اسلام ميباشند.
ايشان در سن 35 سالگي عهدهدار مسئوليت امامت و رهبري شيعيان گرديدند و حيات ايشان مقارن بود با خلافت خلفاي عباسي که سختيها و رنج بسياري را بر امام رواداشتاند و سر انجام مأمون عباسي ايشان را در سن 55 سالگي به شهادت رساند. در اين نوشته به طور خلاصه، بعضي از ابعاد زندگاني آن حضرت را بررسي مينماييم.
نام، لقب و کنيه امام:
نام مبارک ايشان علي و کنيه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترين لقب ايشان "رضا" به معناي "خشنودي" ميباشد. امام محمد تقي (عليه السلام) امام نهم و فرزند ايشان سبب ناميده شدن آن حضرت به اين لقب را اينگونه نقل ميفرمايند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زيرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمين از او خشنود بودهاند و ايشان را براي امامت پسنديدهاند و همينطور (به خاطر خلق و خوي نيکوي امام) هم دوستان و نزديکان و هم دشمنان از ايشان راضي و خشنود بودند."
يکي از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. اين لقب نشانگر ظهور علم و دانش ايشان ميباشد. جلسات مناظره متعددي که امام با دانشمندان بزرگ عصر خويش، بويژه علماي اديان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندي تمام بيرون آمد دليل کوچکي بر اين سخن است، که قسمتي از اين مناظرات در بخش "جنبه علمي امام" آمده است. اين توانايي و برتري امام، در تسلط بر علوم يکي از دلايل امامت ايشان ميباشد و با تأمل در سخنان امام در اين مناظرات، کاملاً اين مطلب روشن ميگردد که اين علوم جز از يک منبع وابسته به الهام و وحي نميتواند سرچشمه گرفته باشد.
پدر و مادر امام:
پدر بزرگوار ايشان امام موسي کاظم (عليه السلام) پيشواي هفتم شيعيان بودند که در سال 183 ه.ق. به دست هارون عباسي به شهادت رسيدند و مادر گراميشان "نجمه" نام داشت.
تولد امام:
حضرت رضا (عليه السلام) در يازدهم ذيقعدهٔ الحرام سال 148 هجري در مدينه منوره ديده به جهان گشودند. از قول مادر ايشان نقل شده است که: "هنگاميکه به حضرتش حامله شدم به هيچ وجه ثقل حمل را در خود حس نميکردم و وقتي به خواب ميرفتم، صداي تسبيح و تمجيد حق تعالي و ذکر "لاالهالاالله" را از شکم خود ميشنيدم، اما چون بيدار ميشدم ديگر صدايي به گوش نميرسيد. هنگاميکه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمين نهاد و سرش را به سوي آسمان بلند کرد و لبانش را تکان ميداد؛ گويي چيزي ميگفت."(2)
نظير اين واقعه، هنگام تولد ديگر ائمه و بعضي از پيامبران الهي نيز نقل شده است، از جمله حضرت عيسي که به اراده الهي در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح اين ماجرا در قرآن کريم آمده است. (3)
زندگي امام در مدينه:
حضرت رضا (عليه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدينه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرينشان به هدايت مردم و تبيين معارف ديني و سيره نبوي ميپرداختند. مردم مدينه نيز بسيار امام را دوست ميداشتند و به ايشان همچون پدري مهربان مينگريستند. تا قبل از اين سفر، با اينکه امام بيشتر سالهاي عمرش را در مدينه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامي پيروان بسياري داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.
امام در گفتگويي که با مأمون درباره ولايت عهدي داشتند، در اين باره اين گونه ميفرمايند: "همانا ولايت عهدي هيچ امتيازي را بر من نيفزود. هنگامي که من در مدينه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچههاي شهر مدينه عبور ميکردم، عزيرتر از من کسي نبود. مردم پيوسته حاجاتشان را نزد من ميآوردند و کسي نبود که بتوانم نياز او را برآورده سازم مگر اينکه اين کار را انجام ميدادم و مردم به چشم عزيز و بزرگ خويش، به من مينگريستند."
امامت حضرت رضا (عليه السلام):
امامت و وصايت حضرت رضا (عليه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرينشان و رسول اکرم (صلي الله و عليه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (عليه السلام) بارها در حضور مردم ايشان را به عنوان وصي و امام بعد از خويش معرفي کرده بودند که به نمونهاي از آنها اشاره مينماييم.
يکي از ياران امام موسي کاظم (عليه السلام) ميگويد: «ما شصت نفر بوديم که موسي بنجعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علي در دست او بود. فرمود: "آيا ميدانيد من کيستم؟" گفتم: "تو آقا و بزرگ ما هستي." فرمود: "نام و لقب من را بگوييد." گفتم: "شما موسي بن جعفر بن محمد هستيد." فرمود: "اين که با من است کيست؟" گفتم: "علي بن موسي بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهيد او در زندگاني من وکيل من است و بعد از مرگ من وصي من ميباشد."»(4) در حديث مشهوري نيز که جابر از قول نبي اکرم نقل ميکند امام رضا (عليه السلام) به عنوان هشتمين امام و وصي پيامبر معرفي شدهاند. امام صادق (عليه السلام) نيز مکرر به امام کاظم ميفرمودند که "عالم آل محمد از فرزندان تو است و او وصي بعد از تو ميباشد."
اوضاع سياسي:
مدت امامت امام هشتم در حدود بيست سال بود که ميتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسيم کرد:
ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداري هارون.
1-پنج سال بعد از آن که مقارن با خلافت امين بود.
2-پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامي آن روز بود.
مدتي از روزگار زندگاني امام رضا (عليه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشيد بود. در اين زمان است که مصيبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و ديگر مصيبتهاي اسفبار براي علويان (سادات و نوادگان اميرالمؤمنين) واقع شده است. در آن زمان کوششهاي فراواني در تحريک هارون براي کشتن امام رضا (عليه السلام) ميشد تا آنجا که در نهايت هارون تصميم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نيافت نقشه خود را عملي کند. بعد از وفات هارون فرزندش امين به خلافت رسيد. در اين زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سايه افکنده بود و اين تزلزل و غرق بودن امين در فساد و تباهي باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوي امام و پيگيري امر ايشان بازمانند. از اين رو ميتوانيم اين دوره را در زندگي امام دوران آرامش بناميم.
اما سرانجام مأمون عباسي توانست برادر خود امين را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نمايد و توانسته بود با سرکوب شورشيان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامي جاري کند. وي حکومت ايالت عراق را به يکي از عمال خويش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزيد و فضل بن سهل را که مردي بسيار سياستمدار بود، وزير و مشاور خويش قرار داد. اما خطري که حکومت او را تهديد ميکرد علويان بودند که بعد از قرني تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگي در خلافت، هر يک به عناوين مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازي حکومت عباسي بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومي مسلمين به سوي خود، و کسب حمايت آنها موفق گرديده بودند و دليل آشکار بر اين مدعا اين است که هر جا علويان بر ضد حکومت عباسيان قيام و شورش ميکردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به ياري آنها بر ميخواستند و اين، بر اثر ستمها و نارواييها و انواع شکنجههاي دردناکي بود که مردم و بخصوص علويان از دستگاه حکومت عباسي ديده بودند. از اين رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علويان را برطرف کند. بويژه که او تصميم داشت تشنجات و بحرانهايي را که موجب ضعف حکومت او شده بود از ميان بردارد و براي استقرار پايههاي قدرت خود، محيط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزير خود فضل بن سهل تصميم گرفت تا دست به خدعهاي بزند. او تصميم گرفت تا خلافت را به امام پيشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کنارهگيري کند، زيرا حساب ميکرد نتيجه از دو حال بيرون نيست، يا امام ميپذيرد و يا نميپذيرد و در هر دو حال براي خود او و خلافت عباسيان، پيروزي است. زيرا اگر بپذيرد ناگزير، بنابر شرطي که مأمون قرار ميداد ولايت عهدي آن حضرت را خواهد داشت و همين امر مشروعيت خلافت او را پس از امام نزد تمامي گروهها و فرقههاي مسلمانان تضمين ميکرد. بديهي است براي مأمون آسان بود در مقام ولايتعهدي بدون اين که کسي آگاه شود، امام را از ميان بردارد تا حکومت به صورت شرعي و قانوني به او بازگردد. در اين صورت علويان با خشنودي به حکومت مينگريستند و شيعيان خلافت او را شرعي تلقي ميکردند و او را به عنوان جانشين امام ميپذيرفتند. از طرف ديگر چون مردم حکومت را مورد تأييد امام ميدانستند لذا قيامهايي که بر ضد حکومت ميشد جاذبه و مشروعيت خود را از دست ميداد.
او ميانديشيد اگر امام خلافت را نپذيرد ايشان را به اجبار وليعهد خود ميکند که در اينصورت بازهم خلافت و حکومت او در ميان مردم و شيعيان توجيه ميگردد و ديگر اعتراضات و شورشهايي که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسيان انجام ميگرفت دليل و توجيه خود را از دست ميداد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نميشد. از طرفي او ميتوانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزديک مراقب رفتار امام و پيروانش باشد و هر حرکتي از سوي امام و شيعيان ايشان را سرکوب کند. همچنين او گمان ميکرد که از طرف ديگر شيعيان و پيروان امام، ايشان را به خاطر نپذيرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جايگاه خود را در ميان دوستدارانش از دست ميدهد.
سفر به سوي خراسان:
مأمون براي عملي کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدينه، خدمت حضرت رضا (عليه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوي خراسان روانه کنند. همچنين دستور داد حضرتش را از راهي که کمتر با شيعيان برخورد داشته باشد، بياورند. مسير اصلي در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شيعهنشين و مراکز قدرت شيعيان بود. مأمون احتمال ميداد که ممکن است شيعيان با مشاهده امام در ميان خود به شور و هيجان آيند و مانع حرکت ايشان شوند و بخواهند آن حضرت را در ميان خود نگه دارند که در اين صورت مشکلات حکومت چند برابر ميشد. لذا امام را از مسير بصره، اهواز و فارس به سوي مرو حرکت داد. ماموران او نيز پيوسته حضرت را زير نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش ميدادند.
حديث سلسلة الذهب:
در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف ميفرمودند، برکات زيادي شامل حال مردم آن منطقه ميشد. از جمله هنگاميکه امام در مسير حرکت خود وارد نيشابور شدند و در حالي که در محملي قرار داشتند از وسط شهر نيشابور عبور کردند. مردم زيادي که خبر ورود امام به نيشابور را شنيده بودند، همگي به استقبال حضرت آمدند. در اين هنگام دو تن از علما و حافظان حديث نبوي، به همراه گروههاي بشماري از طالبان علم و اهل حديث و درايت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: "اي امام بزرگ و اي فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند ميدهيم که رخسار فرخنده خويش را به ما نشان دهي و حديثي از پدران و جد بزرگوارتان، پيامبر خدا، براي ما بيان فرمايي تا يادگاري نزد ما باشد." امام دستور توقف مرکب را دادند و ديدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گرديد. مردم از مشاهده جمال حضرت بسيار شاد شدند به طوري که بعضي از شدت شوق ميگريستند و آنهايي که نزديک ايشان بودند، بر مرکب امام بوسه ميزدند. ولوله عظيمي در شهر طنين افکنده بود به طوري که بزرگان شهر با صداي بلند از مردم ميخواستند که سکوت نمايند تا حديثي از آن حضرت بشنوند. تا اينکه پس از مدتي مردم ساکت شدند و حضرت حديث ذيل را کلمه به کلمه از قول پدر گراميشان و از قول اجداد طاهرينشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائيل از سوي حضرت حق سبحانه و تعالي املاء فرمودند: "کلمه لاالهالاالله حصار من است پس هر کس آن را بگويد داخل حصار من شده و کسي که داخل حصار من گردد ايمن از عذاب من خواهد بود." سپس امام فرمودند: "اما اين شروطي دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم."
اين حديث بيانگر اين است که از شروط اقرار به کلمه لاالهالاالله که مقوم اصل توحيد در دين ميباشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذيرش گفتار و رفتار امام ميباشد که از جانب خداوند تعالي تعيين شده است. در حقيقت امام شرط رهايي از عذاب الهي را توحيد و شرط توحيد را قبول ولايت و امامت ميدانند.
ولايت عهدي:
باري، چون حضرت رضا (عليه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ايشان استقبال شاياني کرد و در مجلسي که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: "همه بدانند من در آل عباس و آل علي (عليه السلام) هيچ کس را بهتر و صاحب حقتر به امر خلافت از علي بن موسي رضا (عليه السلام) نديدم." پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: "تصميم گرفتهام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمايم." حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا براي تو قرار داده جايز نيست که به ديگري ببخشي و اگر خلافت از آن تو نيست، تو چه اختياري داري که به ديگري تفويض نمايي." مأمون بر خواسته خود پافشاري کرد و بر امام اصرار ورزيد. اما امام فرمودند: "هرگز قبول نخواهم کرد." وقتي مأمون مأيوس شد گفت: "پس ولايت عهدي را قبول کن تا بعد از من شما خليفه و جانشين من باشيد." اين اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشيد و حضرت قبول نميفرمودند و ميگفتند: "از پدرانم شنيدم، من قبل از تو از دنيا خواهم رفت و مرا با زهر شهيد خواهند کرد و بر من ملائک زمين و آسمان خواهند گريست و در وادي غربت در کنار هارون الرشيد دفن خواهم شد." اما مأمون بر اين امر پافشاري نمود تا آنجاکه مخفيانه و در مجلس خصوصي حضرت را تهديد به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: "اينک که مجبورم، قبول ميکنم به شرط آنکه کسي را نصب يا عزل نکنم و رسمي را تغيير ندهم و سنتي را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با اين شرط راضي شد. پس از آن حضرت، دست را به سوي آسمان بلند کردند و فرمودند: "خداوندا! تو ميداني که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار اين امر را اختيار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پيغمبر خود يوسف و دانيال را هنگام قبول ولايت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردي. خداوندا، عهدي نيست جز عهد تو و ولايتي نيست مگر از جانب تو، پس به من توفيق ده که دين تو را برپا دارم و سنت پيامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نيکو مولا و نيکو ياوري هستي."
جنبه علمي امام:
مأمون که پيوسته شور و اشتياق مردم نسبت به امام و اعتبار بيهمتاي امام را در ميان ايشان ميديد ميخواست تا اين قداست و اعتبار را خدشهدار سازد و از جمله کارهايي که براي رسيدن به اين هدف انجام داد تشکيل جلسات مناظرهاي بين امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنيا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شايد بتوانند امام را از نظر علمي شکست داده و وجهه علمي امام را زير سؤال ببرند که شرح يکي از اين مجالس را ميآوريم:
"براي يکي از اين مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتيد کلام و حکمت را از سراسر دنيا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشينند. فضل نيز اسقف اعظم نصاري، بزرگ علماي يهود، روساي صابئين (پيروان حضرت يحيي)، بزرگ موبدان زرتشتيان و ديگر متکلمين وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذيرفت و از آنها پذيرايي شاياني کرد و به آنان گفت: "دوست دارم که با پسر عموي من (مأمون از نوادگان عباس عموي پيامبر است که ناگزير پسر عموي امام ميباشد.) که از مدينه پيش من آمده مناظره کنيد." صبح روز بعد مجلس آراستهاي تشکيل داد و مردي را به خدمت حضرت رضا (عليه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نيز دعوت او را پذيرفتند و به او فرمودند: "آيا ميخواهي بداني که مأمون کي از اين کار خود پشيمان ميشود." او گفت: "بلي فدايت شوم." امام فرمودند: "وقتي مأمون دلايل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجيل از خود انجيل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئين بزبان ايشان و بر آتشپرستان بزبان فارسي و بر روميان به زبان روميشان بشنود و ببيند که سخنان تک تک اينان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذيرفتند آنوقت مأمون ميفهمد که توانايي کاري را که ميخواهد انجام دهد ندارد و پشيمان ميشود و لاحول و لا قوه الا بالله العلي العظيم." سپس حضرت به مجلس مأمون تشريف فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ايشان را براي جمع معرفي کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ايشان مناظره کنيد." حضرت رضا (عليه السلام) نيز با تمامي آنها از کتاب خودشان درباره دين و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: "اگر کسي در ميان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند." عمران صايي که يکي از متکلمين بود از حضرت سؤالات بسياري کرد و حضرت تمام سؤالات او را يک به يک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنيدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتين را بر زبان جاري کرد و اسلام آورد و با برتري مسلم امام، جلسه به پايان رسيد و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صايي را به حضور طلبيدند و او را بسيار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صايي خود يکي از مبلغين دين مبين اسلام گرديد.
رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مأمور حرکت دادن امام از مدينه به سوي مرو بود، ميگويد: «آن حضرت در هيچ شهري وارد نميشد مگر اينکه مردم از هر سو به او روي ميآوردند و مسائل ديني خود را از امام ميپرسيدند. ايشان نيز به آنها پاسخ ميگفت و احاديث بسياري از پيامبر خدا و حضرت علي (عليه السلام) بيان ميفرمود. هنگامي که از اين سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگي رفتار امام در طول سفر پرسيد و من نيز آنچه را در طول سفر از ايشان ديده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: "آري، اي پسر ضحاک! ايشان بهترين، داناترين و عابدترين مردم روي زمين است."»
اخلاق و منش امام:
خصوصيات اخلاقي و زهد و تقواي آن حضرت به گونهاي بود که حتي دشمنان خويش را نيز شيفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهايت ادب تواضع و مهرباني رفتار ميکرد و هيچ گاه خود را از مردم جدا نمينمود.
يکي از ياران امام ميگويد: "هيچ گاه نديدم که امام رضا (عليه السلام) در سخن بر کسي جفا ورزد و نيز نديدم که سخن کسي را پيش از تمام شدن قطع کند. هرگز نيازمندي را که ميتوانست نيازش را برآورده سازد رد نميکرد در حضور ديگري پايش را دراز نميفرمود. هرگز نديدم به کسي از خدمتکارانش بدگويي کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم ميفرمود. چون سفره غذا به ميان ميآمد، همه افراد خانه حتي دربان و مهتر را نيز بر سر سفره خويش مينشاند و آنان همراه با امام غذا ميخوردند. شبها کم ميخوابيد و بسياري از شبها را به عبادت ميگذراند. بسيار روزه ميگرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نميکرد. کار خير و انفاق پنهان بسيار داشت. بيشتر در شبهاي تاريک، مخفيانه به فقرا کمک ميکرد."(5) يکي ديگر از ياران ايشان ميگويد: "فرش آن حضرت در تابستان حصير و در زمستان پلاسي بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامي که در مجالس عمومي شرکت ميکرد، خود را ميآراست (لباسهاي خوب و متعارف ميپوشيد). (6) شبي امام ميهمان داشت، در ميان صحبت چراغ ايرادي پيدا کرد، ميهمان امام دست پيش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود اين کار را انجام داد و فرمود: "ما گروهي هستيم که ميهمانان خود را به کار نميگيريم."(7)
شخصي به امام عرض کرد: "به خدا سوگند هيچکس در روي زمين از جهت برتري و شرافت اجداد، به شما نميرسد." امام فرمودند:" تقوي به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت."(8)
مردي از اهالي بلخ ميگويد: "در سفر خراسان با امام رضا (عليه السلام) همراه بودم. روزي سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتي سياهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ايشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: "فدايت شوم بهتر است اينان بر سفرهاي جداگانه بنشينند." امام فرمود: "ساکت باش، پروردگار همه يکي است. پدر و مادر همه يکي است و پاداش هم به اعمال است."(9)
ياسر، خادم حضرت ميگويد: «امام رضا (عليه السلام) به ما فرموده بود: "اگر بالاي سرتان ايستادم (و شما را براي کاري طلبيدم) و شما مشغول غذا خوردن بوديد بر نخيزيد تا غذايتان تمام شود. به همين جهت بسيار اتفاق ميافتاد که امام ما را صدا ميکرد و در پاسخ او ميگفتند: "به غذا خوردن مشغولاند." و آن گرامي ميفرمود: "بگذاريد غذايشان تمام شود."»(10)
يکبار غريبي خدمت امام رسيد و سلام کرد و گفت: "من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشتهام و خرجي راه را تمام کردهام اگر مايليد مبلغي به من مرحمت کنيد تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زيرا من در شهر خويش فقير نيستم و اينک در سفر نيازمند ماندهام." امام برخاست و به اتاقي ديگر رفت و از پشت در دست خويش را بيرون آورد و فرمود: "اين دويست دينار را بگير و توشه راه کن و لازم نيست که از جانب من معادل آن صدقه دهي."
آن شخص نيز دينارها را گرفت و رفت. از امام پرسيدند: "چرا چنين کرديد که شما را هنگام گرفتن دينارها نبيند؟" فرمود: "تا شرمندگي نياز و سؤال را در او نبينم."(11)
امامان معصوم و گرامي ما در تربيت پيروان و راهنمايي ايشان تنها به گفتار اکتفا نميکردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ويژه اي مبذول ميداشتند.
يکي از ياران امام رضا (عليه السلام) ميگويد: «روزي همراه امام به خانه ايشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنايي بودند. امام در ميان آنها غريبهاي ديد و پرسيد: "اين کيست؟" عرض کردند: "به ما کمک ميکند و به او دستمزدي خواهيم داد." امام فرمود: "مزدش را تعيين کردهايد؟" گفتند: "نه هر چه بدهيم ميپذيرد." امام برآشفت و به من فرمود: "من بارها به اينها گفتهام که هيچکس را نياوريد مگر آنکه قبلاً مزدش را تعيين کنيد و قرارداد ببنديد. کسي که بدون قرارداد و تعيين مزد، کاري انجام ميدهد، اگر سه برابر مزدش را بدهي باز گمان ميکند مزدش را کم دادهاي ولي اگر قرارداد ببندي و به مقدار معين شده بپردازي از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کردهاي و در اين صورت اگر بيش از مقدار تعيين شده چيزي به او بدهي، هر چند کم و ناچيز باشد؛ ميفهمد که بيشتر پرداختهاي و سپاسگزار خواهد بود."»(12)
خادم حضرت ميگويد: «روزي خدمتکاران ميوهاي ميخوردند. آنها ميوه را به تمامي نخورده و باقي آنرا دور ريختند. حضرت رضا (عليه السلام) به آنها فرمود: "سبحان الله اگر شما از آن بينياز هستيد، آنرا به کساني که بدان نيازمندند بدهيد."»
مختصري از کلمات حکمتآميز امام:
امام فرمودند: "دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و ناداني و حماقت است."
امام فرمودند: "علم و دانش همانند گنجي ميماند که کليد آن سؤال است، پس بپرسيد. خداوند شما را رحمت کند زيرا در اين امر چهار طايفه داراي اجر ميباشند: 1- سؤال کننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده."
امام فرمودند: "مهرورزي و دوستي با مردم نصف عقل است."
امام فرمودند: "چيزي نيست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزي است."
امام فرمودند: "نظافت و پاکيزگي از اخلاق پيامبران است."
شهادت امام:
در نحوه به شهادت رسيدن امام نقل شده است که مأمون به يکي از خدمتکاران خويش دستور داده بود تا ناخنهاي دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصي آلوده کند و در بين ناخنهايش زهر قرار دهد و اناري را با دستان زهرآلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نيز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جايي که حضرت را تهديد به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدري از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گرديد و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجري قمري امام رضا (عليه السلام) به شهادت رسيدند.
تدفين امام:
به قدرت و اراده الهي امام جواد (عليه السلام) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ايشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پيکر پاک ايشان با مشايعت بسياري از شيعيان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گرديد و قرنهاست که مزار اين امام بزرگوار مايه برکت و مباهات ايرانيان است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری موج]
[مشاهده در: www.mojnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]
صفحات پیشنهادی
زيارت حرم مطهر حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام
۴ شهريور ۱۳۹۴ ۱۰ ۱۹ق ظ زيارت حرم مطهر حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام عکس پايگاه اطلاع رساني مقام معظم رهبري دانلود عکس دانلود عکس دانلود عکس دانلود عکس دانلود عکس دانلود عکس دانلود عکس دانلود عکس دانلود عکسویژه نامه به مناسبت ولادت امام رضا (ع) مختصری از زندگی نامه امام رضا علیه السلام چهل حدیث زیبا از امام رضا(ع)
وارث سلام بر تو اى امام هشتم اى فرزند پیامبر و على اى پاره تن فاطمه اى جگر گوشه حضرت موسى بن جعفر و اى امامى که هر لحظه دل هاى ما به شوق دیدار حرم مطهّرت مى تپد سلام بر تو اى على بن موسى الرضا و سلام بر پدارن بزرگوارت و فرزندان پاک و معصومت فرارسیدن یازدهم ذى القعده سالروشعر آیت الله مکارم برای امام رضا علیه السلام
شعر آیت الله مکارم برای امام رضا علیه السلام آیت الله مکارم شیرازی در مدح حضرت علی بن موسی الرضا ثامن الحجج علیه السلام شعری سروده است به گزارش فرهنگ نیوز شعر «بر در دوست به اميد پناه آمدهايم» سروده آیت الله مکارم شیرازی است در مدح حضرت علی بن موسی الرضا ثامن امزیت زیارت حضرت علی ابن موسی الرضا(علیه السلام) در قیامت
وارث پاداش زیارت حضرت رضا علیه السلام جناب شیخ طوسی از حضرت رضا ع نقل کرده است که آن حضرت فرمود در خراسان بقعه ای است و زمانی خواهد آمد که آن بقعه همواره محل رفت و آمد و مطاف فرشتگان می شود تا روز قیامت که در صور دمیده می شود و قیامت فرا می رسد پرسیدند ای پسر رسول خدا اینمراسم جشن ولادت حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) با نوای حاج منصور ارضی
وارث شب ولادت این مراسم در شب ولادت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مورخ سه شنبه 1394 5 3 از نماز جماعت مغرب و عشاء با مداحی حاج منصور ارضی و دیگر مداحان اهل بیت علیهم السلام در حسینیه بیت الزهرا سلام الله علیها واقع در خیابان ولیعصر عجل الله تعالی فرجه شریف - چهار راگلهای تبرک شده ضریح ،هدیه به نمازگزاران صبحگاهی آستان مقدس علی ابن موسی الرضا علیه السلام
گلهای تبرک شده ضریح هدیه به نمازگزاران صبحگاهی آستان مقدس علی ابن موسی الرضا علیه السلام زیارت دعوتی است از سوی آقای مهربانی ها خوشا آنانکه دعوت میشوند و با اذن دخول طلبیده میشوند به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از مشهد ماه ذی القعده ماه زیآداب و پاداش زیارت در کلام امام رضا علیه السلام
حجت الاسلام دکتر محمدرضا جواهریعضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهدزیارت امام رضا علیه السلام آداب ویژه و پاداش ویژه دارد کسب اجر وپاداش زیارت محصول آداب زیارت است نخست باید آداب زیارت را فرا گرفت وسپس راه افتاد تا پاداش زیارت جاری گردد بهره وری زیارت نیازمند کسب مهارت های زیادل نوشته های میلاد امام رضا علیه السلام
یازدهم ذیقعده مصادف با میلام امام رضا علیه السلام رستاخیز عشقبوی خوش کدام بهار است که شامه زمین را مینوازد هوای پیراهن کدام یوسف است که دنیا رابه سرمستی فرا خوانده است این همه پروانه شناور در هوای عشق زاده کدام لبخند است آری رستاخیز عشق است زمین به مهمانی آسمان میحدیثی ناب از امام على علیه السلام
امام على علیه السلام اَلسَّخاءُ یُکسِبُ المَحَبَّةَ و َیُزَیِّنُ الاخلاقَ سخاوت محبّت آور و زینت اخلاق است تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 378 ح 8523جمعه ۳۰مرداد۱۳۹۴چرا باید به زیارت امام رضا علیه السلام رفت؟
وارث پیامبر خدا ص می فرمایند زود باشد که پاره اى از تن من در خاک خراسان دفن شود هیچ مؤمنى آن را زیارت نکند مگر آن که خداوند عزّ و جلّ بهشت را بر او واجب و بدنش را بر آتش دوزخ حرام گرداند امیرمومنان علی ع فرموده اند زودا که مردى از فرزندان من در خاک خراسان به زهر ستم کشته-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها