واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: doncorleone11th March 2007, 02:22 AMمعرفی شاعر آیت الله حاج شیخ عبدالکریم محرابی ایروانی متخلص به "نجلی" رضوان الله علیه , در 7 خرداد 1310 در روستایی چشم به جهان گشود . وی پس از اتمام تحصیلات ابتدایی , به فراگیری علوم دینی روی آورد و جهت نیل به این مقصود , در مدرسه طالبیه تبریز ساکن گردید و پس از گذراندن دوره سطح , برای ادامه تحصیل به قم مهاجرت و تا زمان وفات یعنی 53 سال در قم زندگی نمود . نجلی (رحمه الله علیه ) فقه و اصول و تفسیر را نزد علمای بزرگ حوزه فرا گرفت و از محضر مراجع و علمای به نام بهره ها برد و پیوسته به تکمیل آموخته های خود پرداخت .همت و تلاش وی در کسب علم , و اعتماد به نفسی وافر که بر شخصیت او حاکم بود , تا بدانجا راه برد که وی را به درجه اجتهاد نایل آورد . از نجلی در عرصه های مختلف , تالیفات گران قیمتی در زمینه های فقه , کلام , اصول و حدیث بر جای مانده است . نجلی علاوه بر تسلط به فقه و اصول , و به ویژه فقه استدلالی و اشراف بر تفسیر آیات و روایات , به شعر نیز توجه خاصی نشان می داد به گونه ای که در حوزه شعر , اشعاری به سه زبان از وی بر جای مانده است . وی با دلبستگی به شعر گذشته , اشعار فارسی اش را بیشتر در قالب غزل سروده و با تجربه و قدرتی که در ادبیات فارسی , عربی و آذری داشت , نمونه برجسته ای از یک شاعر چند زبانه معاصر است . سروده های وی بیش از سیزده هزار بیت به زبان فارسی , عربی و آذری است . وی عالمی بی تکلف و بی تکبر و معشوق واقعی علم بود , که از وثاقت و اعتبار لازم نیز برخوردار بود و علیرغم دانش فراوانی که در زمینه های مختلف داشت , پیوسته در انزوای خاص خود زیست و پس از 72 سال حیات زاهدانه در 14 خرداد 1382 در خطبه های قبل از نماز مغرب و عشا با حال و هوایی خاص , حلالیت می طلبد و پس از اقامه نماز در محراب مسجدی که امامت آن را بر عهده داشت چشم از جهان فرو میبندد . روح پاکش شاد باد . در حال حاضر دو کتاب از ایشان با نامهای " دیوان غزلیات نجلی " و " محبت نامه " منتشر و به یادگار مانده است . است این اشعار , ز پدر بزرگ خوبم doncorleone11th March 2007, 03:53 AMچون گلی در بوستان حسن و من , خارم تورا باعث بی رونقی در روز بازارم تورا بر نمی دارم به هجران دستم از دامان عشق یوسف حسنی و من یعقوب غم خوارم تورا بنده سرگشته کوی گشتم سال ها چون مرا دیدی نگفتی که خریدارم تورا گر رقیبان , دوستان سست پیمانند , من در میان دوستانت تا ابد یارم تورا روز و شب در انتظار وصل بنشینم چنان تا شبی در خواب بیند چشم بیدارم تورا بی من ای شوخ پری رخ , گر ترا باشد خوشی باش , اما من به هر حالی وفا دارم تورا خفتم اندر بستر بیماری و دیدم به خواب تو طبیب عشقی و من طرفه بیمارم تورا جلوه ها کردی و در هر جلوه دیدم پرتوی آفتابی یا مهی یا زهره پندارم تورا هر چه می اندیشم اندر سیرت سیمای تو باز می بینم که آخر صید سیارم تورا دلبرا از هجر می نالد چو نجلی پیش تو غایبی , یا درحضور غیر انگارم تورا doncorleone11th March 2007, 03:58 AMدلم چو مرغ زند پر برای تو ای دوست خوش آن دمی که شوم خاک پای تو ای دوست من ار ز خاک سیه پست تر شدم باشد زیاده باد ز گوهر بهای تو ای دوست خوش آن دمی که زهر سوی بشنوم به عیان به گوش هوش طنین صدای تو ای دوست به بام خانه این خاطر پریشانم مبارک است لوای همای تو ای دوست به دوزخم ببری گر , نرنجم از کرمت که در دلم چو بهشت است جای تو ای دوست مرا بنام تو بشناخت حلقه گوشم چو ساخت طرفه غلام ولای تو ای دوست طواف کعبه حسنت نصیب باد مرا شوم فدای تو گر در منای تو ای دوست زدولتی که به شاهان نداده ای هرگز چرا دریغ شود از گدای تو ای دوست به نجلی ات نتوان گفت صبر پیشه بکن چو سایه اوفتد ار در قفای تو ای دوست doncorleone12th March 2007, 01:16 AMتا مرا لیلایم از گردون خرید از جنونم جامه بر مجنون خرید من که خود را بر جنان نفروختم در شگفتم دلستانم چون خرید ؟ در فراق دیده میگون یار دیده ام سیلابی از جیحون خرید گنج قارون بود اگر عشق نگار سینه هامونم از قارون خرید دل ز دستم آن رخ زیبا ربود صبرم از دل آن قد موزون خرید عمرم از کف , هستی ام از دست رفت تا مرا این طالع وارون خرید بر لبش گر لب نهادم باک نیست کو مرا با این لب پر خون خرید شکر لله , طور قلبم از نگار تحفه و التین و الزیتون خرید تا دل نجلی شکست از سنگ هجر این دل ویرانه را بی چون خرید doncorleone12th March 2007, 01:32 AMبوسه یار به اغیار , شفا می بخشد تا ابد جلوه دلدار , صفا میبخشد آن که با من نکند از نظر لطف نگاه به رقیبان ز سر مهر , عطا میبخشد آشنا را ز در خویش همی راند , لیک به مریضان هوس باز , دوا می بخشد کاش می داد حریفی خبری از پنهان یار هر جایی ما خود ز کجا می بخشد نیست امیدم از آن عارض گلگون , بوسی زانکه آن یار به نجلی به بها می بخشد doncorleone13th March 2007, 01:23 AMدرد خود را ز چه با وصل تو درمان نکنم یا چرا جان و دلم را به تو قربان نکنم یوسف ار حسن تو را بیند و عاشق نشود از چه او را نفروشم ز چه زندان نکنم با خودم عهد چنین بسته ام ای محرم دل بعد از این راز خودم را ز تو پنهان نکنم گفته بودم چو به دامان تو دستم برسد دست خود کوته از آن دامن احسان نکنم گر شبی کلبه تاریک مرا شمع شوی خویش را از چه به آغوش تو مهمان نکنم هوس کعبه دیدار تو را کرده دلم غم هجران تو را بهر چه عنوان نکنم لب لعل تو , به از آب حیات است مرا از چه لب را تر از این چشمه حیوان نکنم من از آن واهمه دارم که بمیرم چو شمع در شب وصل تو را شاد و خرامان نکنم پرده بردار ز رخسار و بیا در بازار تا دگر یاد ز گمگشته کنعان نکنم نجلیا از سر اخلاص بیا بر در یار تا تو را از در آن شاه گریزان نکنم doncorleone13th March 2007, 02:00 AMیارم چو مرا بار دهد کام همان است ننگی که ز لیلی رسدم نام همان است آن شب که به پایت رسدم دست , چو روز است روزی که به وصلت نرسم , شام همان است جوشانم اگر , هجر توام کرده خروشان هر پخته که جوشان نشود خام همان است در باغ چو بادم بزند شاخه رعنا گویم مگر آن زلف دلارام همان است گر غنچه خندان تو دولت دهدم باز ای یار , مرا دانه همین دام همان است من ساحت ظلماتم و تو آیت نوری به فام همین است و سیه فام همان است نجلی که وصال از تو طلب کرده مرانش در عشق تو وارسته ترین نام همان است doncorleone15th March 2007, 06:15 PMمن علاج درد قلب خویش آسان کردم این دل بیمار خود را وقف جانان کردم مدتی افتاده ام درگیر کوته دامنان تا از این ره دست بر دامان خوبان کرده ام تا حسودانم مرا در چاه قهر انداختند صد ثنا بر همت گرگ بیابان کرده ام از بهشت وصل جانان چون که گشتم ناپدید صحن گیتی را به خود چون چاه کنعان کرده ام داستان طالعم را تا قضا خواندی گریست خاطر طالع نویسان را پریشان کرده ام کهکشان را نیست تاب حمل بار عشق و هجر لیک من یک عمر حمل بار هجران کرده ام شب چو مور افتاده ام از روی دیوار نگار روز خود را بر در دلدار دربان کرده ام تیره بختم کرد و ان که گشت هجر دلستان خویشتن را در عزای خویش گریان کرده ام هندوی خالت چنان بر آتشم افکند و رفت کز شرارش التماس صد گلستان کرده ام doncorleone16th March 2007, 11:17 PMساخته ام به دل تو را , خانه یکی خیام دو مرغ دلم کجا پرد , بال یکی و بام دو باد صبا ز سوی من , چون برسی به کوی او گوی به ماهروی من , عرض یکی سلام دو طره ی مشک سای تو , گر بنوازدم چو گل چین و چمن نمایدم , مشک یکی مشام دو قلب نگار گردمی , نرم شود چو مر همی عرضه کند به عالمی , وصل یکی و کام دو هست نماز عارفان , سجده دو و قیام یک من به تو کرده ام ولی سجده یکی قیام دو کاش کمان ابرویت , تا که نشانه می گرفت یکسره می زدی مرا , سهم یکی سهام دو هم من و هم لبان من , بوسه همی طلب کنیم از دو لب نگار خود , صبح یکی و شام دو کاش کنند نجلیا , باز تفقدی ز ما طالع خفته کام یک , یار فرشته فام دو doncorleone16th March 2007, 11:19 PMبیا ای گل اندر بر من نشین طبیبانه در بستر من نشین مرا گر برای خودت خواستی بیا در دل مضطر من نشین چو پروانه ام ساز و چون شمع هم بسوزان و در محضر من نشین در آن دم که عودت شدم سوختم تو بر روی خاکستر من نشین بیا ای گل بوستان وصال به دامان بی شهپر من نشین تو ای شیشه ی وصل فرهاد دل بیا بر سر خاطر من نشین بیا آب حیوان من باش و خود چو خضرم به چشم تر من نشین به تسخیر ملک دل نجلی ات چو آصف تو در سنگر من نشین مافیا30th June 2008, 11:59 AMخیلی خوب بود IRAN PARAST24th January 2009, 09:10 AMدر رثاي پدر افسوس رسمِ جور فلک بي ملال نيست بر يوسف کمال پس از او جمال نيست از چه غروب کرده ، غروبش چرا بُدي هر حادثي که رو بدهـد پايمـال نيست آن حجتي که شمس جهان تابِ ما بُدي جاويد عالمي است که بُعدش محال نيست پيـدا شود چو او ؟ گذرد ماه و سال ها اين عمر را تحمل اين ماه و سال نيست «نَجلي» است شاعري که چو وي در جهان نظم مِثلش به حال و مدالـش به قال نيست جاويـد تربتـش که دهـد توتياي عشق فرخنده عاشقي که مثالش به حال نيست سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 510]