واضح آرشیو وب فارسی:آخرین نیوز: قلقل قلیان فاجعهبارتر از یک پک سیگار
اصلاً مهم نیست که آینه فروشی سر بنبست ما به لطایف الحیلی جایش را به سیگار و قلیان فروشی میدهد و «کوچه دهقان» میشود «کوچهای که سرش سیگارفروشی هست»؛
روزنامه ایران نوشت؛ ایضا اصلاً مهم نیست که وقتی به پارک میروی تا لحظهای از دود و دم شهر خلاصی پیدا کنی، میبینی دود قلیانها و چرخش آتشگردانها تو را در بر میگیرند تا جایی که به صرافت این میافتی به شهرداری پیشنهاد کنی بوستانهای شهری را میان دودیها و غیر دودیها تقسیم کند و علامت بگذارد؛
این هم مهم نیست که میبینی بیشتر قلیانیها جوانان و دختران و پسران کم سن و سالاند؛
اصلاً چه اهمیت دارد که گلفروشی دم اداره هم میشود قلیان فروشی و ذغالکده! تو خودت اصلاً هیچ وقت از این مغازه گل خریده بودی؟ خوب معلوم است دیگر، نه! حالا هم بگذار ذغال بفروشد! مگر برای تو فرقی هم میکند؟ تازه دیگر از آن صحنه چندش آور ساخت تاج گل برای مراسم عزا و ردیف گلهای عزادار که تو را به یاد مرگ خودت یا عزیزانت میانداختند هم خبری نیست و همه چیز در خلسهای خاموش قل قل میکند.
تو هم یاد بگیر دودی بگیری و فراموش کنی. تو هم یاد بگیر به این هنجار اجتماعی تازه عادت کنی و به آن تن بدهی و طعم میوههای دوداندود را مزمزه کنی.
- مشتریات بیشتر چه جور آدمایی هستن؟
- همه جور، بزرگ، کوچیک، پیر، جوون.
این را صاحب جوان سیگار فروشی سر کوچهمان میگوید.
- دخترا و زنها هم برای خرید میان؟
- حدوداً پنجاه درصد مشتریام خانومان.
- چی میخرن؟
- زنا و دخترای جوون بیشتر ذغال و تنباکو میخرن، پیرترا سیگار. البته بعضی از مشتریام برای خرید شارژ (تلفن همراه) میان، چون من شارژ هم دارم!
به ردیف سیگارها نگاه میکنم که چه خوب چیده شدهاند و گرافیک به کار رفته در آنها هنوز چشمگیر است. به یاد مطلبی میافتم که
به تازگی خواندهام و در آن از تلاش شماری از کشورها نوشته بود که میخواهند، بستههای سیگار در پاکتهایی بدون نوشته و گرافیک عرضه شوند.
- بابا، این دوست عمو اصلاً سیگارو از دهنش برنمی داره، همین طور که سیگار تو دهنشه، دودشو از توی دماغش میده بیرون!
این را پسر هشت سالهام میگوید؛ درباره دوست صاحب همین مغازه، که اورا عمو صدا میزند.
به صورت و چشمهای پسر خردسالم نگاه میکنم که با چه حظی این را تعریف میکند.
یاد تبلیغی دور از سیگاری معروف میافتم که بیننده را شیفته نوع درآوردن سیگار از بستهاش و کبریت کشیدن و روشن کردنش میکرد، در حالی که مرد سیگاری سوار بر اسب بود.
سالها پیش این را از کسی شنیده بودم و امروز همان شیوه حظ بردن را که از چهره او در خاطرم مانده، در صورت کودک خود میبینم.
در آن تبلیغ میگفت: به سرزمین گلها خوش آمدید، در حالی که دشتی پرگل را نشان میداد و سواری که هوس انگیز سیگارش را چاق میکرد.
چه اهمیت دارد؟
- خودت هم سیگار میکشی؟
از سیگار فروش میپرسم.
- نه، اصلاً، لب به سیگار نمیزنم.
- قلیون چی؟
- قلیون گاهی میکشم؛ توی سفری، یه جای خوش آب و هوایی، جنگلی.
- فکر میکنی چرا مردم سیگار رو بد میدونن، اما انگار قلیون براشون همچین بگی نگی پذیرفته شده است؟
- سیگار بده، مردم این طور فکر میکنن، چون کشیدنش ساده است. اما قلیون بساط میخواد. باید بساط کنی. کشیدنش هرجا و در هر موقعیتی ممکن نیست.
- یعنی ضرر قلیون کمتر از سیگاره؟
- آره، چون استفاده کردنش راحت نیست. اینارو برای چی میپرسی؟
- دارم یه مطلب مینویسم برای روزنامه.
- بنویس! هرچی شما بیشتر بنویسین، کاسبی ما بهتر میشه!
- ببین، هر قلیون معادل هفتاد نخ سیگاره.
می خندد و به جمع کوچک از آدمهایی ملحق میشود که همیشه دم مغازه پلاسند. سر همهشان توی تلفن همراه است و میخندند، انگار نشستهاند سر منقل.
پنج شنبه, 29 مرداد 1394 ساعت 10:36
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آخرین نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]