واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: بهمن «من زندهام» در سلسله جبال فرهنگ عمومي
كتاب را منتشر كرده و تعداد زيادي از آن را در اختيار چهرههاي مختلف فرهنگي و ادبي قرار داده بود. در يكي از ديدارهايش با آيتالله خامنهاي آن را به ايشان هم هديه داده بود؛ رهبري اما گفته بود قبلاً كتاب را ديده و تقريظي هم بر آن به يادگار نوشتهاند
نویسنده : محمدصادق عليزاده
كتاب را منتشر كرده و تعداد زيادي از آن را در اختيار چهرههاي مختلف فرهنگي و ادبي قرار داده بود. در يكي از ديدارهايش با آيتالله خامنهاي آن را به ايشان هم هديه داده بود؛ رهبري اما گفته بود قبلاً كتاب را ديده و تقريظي هم بر آن به يادگار نوشتهاند؛ آباد جا خورده بود. نويسنده كتاب بود و هنوز از تقريظ نفر اول مملكت بر كتابش خبر نداشت. رهبر كه ديده بود معصومه آباد اطلاعي از كم و كيف قضيه ندارد، متذكر شده بود كه يحتمل برنامهاي براي آن دارند. رونمايي چند ماه بعد از تقريظ در فرهنگسراي انديشه، بمب «من زندهام» را منفجر كرد. موضوع بكر كتاب به اندازه كافي جذاب بود تا سلسله انفجارهاي بعدي آن ادامه يابد اما موازي با همه اينها داشت اتفاق ديگري هم ميافتاد. حدود 20 اداره و نهاد و سازمان فرهنگي و رسانهاي كنار هم جمع شده بودند تا يكي از بزرگترين اتفاقهاي فرهنگي مملكت را رقم بزنند:«برگزاري مسابقه كتابخواني در قواره ملي!» چيزي كه شايد بعد از سالهاي اول انقلاب، رؤيايي بيش نمينمود. قدم اول هم با صلابت و محكم برداشته شد با انتخاب «من زندهام» معصومه آباد! دبيرخانه مسابقه طي مذاكراتش با ناشر كتاب - كه از قضا ناشري خصوصي و متعلق به همسر آباد بود - او را راضي كرد به چاپ ارزان كتاب با كاغذ كاهي و جلد ارزانتر و اينچنين بود كه قيمت حدود 20 هزار توماني كتاب رسيد به 8500 تومان! سر خط كردن اصحاب رسانه و از همه مهمتر رسانه ملي و ايضاً شبكه كتابفروشيهاي سراسر كشور، اتفاق مهم بعدي بود. امري كه با همه دشواريها و سختي مسير البته تا حد قابل قبولي محقق شد. كارها داشت به گونهاي پيش ميرفت كه اتفاق خوبي را در عرصه فرهنگ رقم بزند. اين اتفاق اما قرار نبود فقط در لايه نخبگاني محدود شود. رسوب آن در عمق فرهنگ عمومي و كوچه و بازار از مهمترين اهداف اين حركت ملي بود؛ كاري سخت كه البته اگر مجال اجرا مييافت، اتفاق مباركي را رقم ميزد و زد!
بهمن «من زندهام» آرام آرام آغاز شد و با شروع زمستان 93 به تدريج دور برداشت و بر حجمش افزوده شد. حالا ديگر چندان غريب نبود كه در محيط تاكسي يا اتوبوس - بهعنوان درونيترين لايههاي فرهنگ عمومي - صحبت از «كتاب» باشد و «من زندهام!». ديگر غريب نبود كه راننده تاكسي در عصر جمعه خيابانهاي خلوت جنوب پايتخت در پاسخ مسافري كه از او دليل بيرون آمدن روز تعطيل را جويا شده، حرف را بكشاند به خواسته دختر دانشآموزش كه طالب كتابي شده كه رسانه ملي تبليغش را كرده و پدر هم احترام گذاشته به خواست دختر و زده بيرون!
حالا ديگر «من زندهام» فارغ از آنكه يك كتاب باشد، يك «تجربه» است؛ يك تجربه ملي! يك تجربه فرهنگي ملي! تجربهاي كه ثابت كرد با همه ادعاها هنوز هم ميتوان در عصر تلگرام و اينترنت و اينستاگرام و شبكههاي اجتماعي و وايفاي و تريجي، مردم را به خواندن و ورق زدن و استشمام خوش ورقهاي كاغذي يك كتاب دعوت كرد. دعوتي كه البته محتاج كمي همت است و هماهنگي و هنر و تلاش!
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]