واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
اظهارات عامل قتل خانوادگی در شهرک غرب
پسر جوان که در سناریویی جنون آمیر اعضای خانواده اش را با ضربات چاقو به کام مرگ کشانده است هنوز فکر می کند خانواده اش در بیمارستان تحت درمان قرار دارند.
روزنامه هفت صبح: پسر جوان که در سناریویی جنون آمیر اعضای خانواده اش را با ضربات چاقو به کام مرگ کشانده است هنوز فکر می کند خانواده اش در بیمارستان تحت درمان قرار دارند.
این پسر 25 ساله ساعت 7 و 30 دقیقه چهارشنبه 21 مرداد ماه سال جاری زمانی که دید خانواده اش میلی به خواستگاری رفتن دختر مورد علاقه اش ندارند، در تصمیمی جنون آمیز اعضای خانواده اش را هدف ضربات چاقویش قرار داد.
با اعلام این خبر به کلانتری 134 شهرک غرب تیمی از ماموران اداره 10 پلیس آگاهی تهران همراه با بازپرس شعبه هفتم دادسرای امور جنایی تهران به محل حادثه در خیابان گلستان جنوبی منطقه ایران زمین شهرک غرب حاضر شدند.
بررسی های ابتدایی نشان از آن داشت که حسین پدر خانواده در همان محل جنایت به کام مرگ فرو رفته و دختر خانواده و مادرش پس از انتقال به بیمارستان به کام مرگ فرو رفته اند.
عامل جنایت پس از پایان اقدام مرگبارش در گوشه ای از خانه به آرامی روی صندلی نشسته و در حالی که سیگار می کشید به بازپرس پرونده گفت: «عصبانی شدم و آنها را با چاقو زدم.»
حامد در همان محل جنایت دستگیر شد و این در حالی بود که شواهد نشان از آن داشت که پسر جوان از نظر روحی و روانی در وضعیت نامناسبی قرار دارد. متهم در حالی خودش را به عنوان عامل اصلی این جنایت وحشتناک خانوادگی معرفی می کرد که در حال کشیدن سیگار در کنار جسد پدرش بود.
تحقیقات ماموران پلیس از متهم جوان که بدون ترس ادعا می کرد با ضربات متعدد چاقو پدرش را از پا درآورده و بعد به سراغ مادر و خواهرش رفته ادامه داشت تا اینکه افسران اداره دهم پلیس آگاهی و تیم بررسی صحنه جرم در محل حادثه حاضر شدند.
یک ساعت بعد از انتقال جسد پدر از بیمارستان خبر رسید که مادر و خواهر جوان متهم به قتل خانوادگی که ادعا می کرد در جریان یک حادثه عشقی به وقوع پیوسته است نیز فوت کرده اند.
حالا با اقرار متهم به قتل سه عضو خانواده اش 24 ساعت بعد از وقوع جنایت وحشتناک در شهرک غرب متهم جزییات ماجرا را برایمان تعریف کرد.
عامل جنایت روز گذشته پیش روی بازپرس سعید احمدبیگی قرار گرفت و با چهره ای آرام طوری رفتار می کند که گویا هنوز خانواده اش زنده هستند.
شغل داری؟
- در چند شرکت خصوصی کار می کردم ولی همکارانم اذیتم می کردند و به همین خاطر تصمیم گرفتم توی خانه باشم تا کار مناسب برایم پیدا شود. زیاد اهل کار و بار نیستم اما پول را دوست دارم.
به مواد مخدر اعتیاد داری؟
- نه، من فقط و فقط سیگار می کشم. طرف دودی جات نمی روم. سیگار هم که اعتیاد نیست. الان همه سیگار و قلیون را استفاده می کنند.
زیاد یعنی روزی چند بسته سیگار می کشی؟
- قبلا روزی یک پاکت می کشیدم ولی بعد از اینکه از تیمارستان مرخص شدم روزی 3 تا 4 پاکت سیگار می کشم.
چرا تیمارستان رفته بودی؟
- نمی دانم، 4 بار در بیمارستان مهرگان، یک بار در بیمارستان روزبه و میمنت بستری شدم. خانواده ام من را دیوانه خطاب می کردند و قبولم نداشتند. دکترها هم تشخیص می دادند که باید بستری بشوم و من هم چاره ای جز گوش دادن به حرف شان نداشتم.
تا به حال با اعضای خانواده ات درگیر شده بودی؟
- دعوا کرده بودیم اما درگیر نشده بودیم. من یک مرد جوان هستم. بابام هم زیاد رابطه خوبی با من نداشت. با هم درگیر شده بودیم اما من اولین بار بود که با چاقو به آنها حمله کردم.
یعنی قبلا با آنها درگیر شده بودی؟
- فقط پدر و خواهرم که بیشتر با خواهرم خیلی مشکل داشتم. با مادرم زیاد درگیری نداشتم اما بابا و خواهرم خیلی من را اذیت می کردند.
چرا؟
- حال نمی کردیم با هم و همیشه مشکل داشتیم.
به نظرت اعضای خانواده ات زنده هستند؟
- پدر و مادرم باید زنده باشند و فقط به خواهرم چاقوی محکمی از پشت زدم که فکر نکنم او نیز مرده باشد. با یک ضربه که اتفاقی نمی افتد. بعد از یکی دو روز بستری شدن از بیمارستان مرخص می شوند. من هم که قاطی ام اعصاب درست و حسابی ندارم. بعد فکر می کنند که چقدر من را اذیت کرده اند، برای همین هم همه چیز تمام می شود. دعوای خانوادگی که بیخ پیدا نمی کند.
چرا با آنها درگیر شدی؟
- سال 86 به دختر جوانی علاقمند شدم و خانواده ام با اصرارهای من به خواستگاری اش رفتند اما بعد از 4 ماه از مراسم خواستگاری، برادرم در یک درگیری به قتل رسید و دیگر پیگیر دختر جوان نشدم تا اینکه چند روز پیش از خانواده ام خواستم دوباره به خواستگاری دختر مورد علاقه ام بروند که آنها بی تفاوت بودند.
(وی که به سختی و آرامی حرف می زند ادامه داد:) بعد از کلی پیگیری توانستم شماره خانه دختر جوان را به دست بیاورم و هر وقت به خانه شان زنگ می زدم می گفتند اشتباه است و قطع می کردند تا اینکه گفتم من همان خواستگار 8 سال پیش هستم. گفتند بی خود کردی زنگ زدی و دخترمان ازدواج کرده است که دیگر نفهمیدم چه شد.
چرا خانواده ات را با چاقو زدی؟
- پس از قطع شدن تلفن عصبانی شدم و زمانی که شروع به داد و فریاد کردم پدر گفت که دیوانه ام و باید مرا به تیمارستان ببرند که دیگر نفهمیدم چه کار کردم.
از زمان درگیری بگو؟
- چاقویی از آشپزخانه برداشتم و محکم به تلویزیون زدم که مادرم به سمتم آمد و چاقو را به پهلویش زدم. سپس پدرم برای نجات مادرم آمد که چاقو را در سینه چپ فرو کردم.
خواهرت را چطور با چاقو زدی؟
- در همان لحظه درگیری به سمتش رفتم و ضربه محکمی از پشت به او زدم ولی فکر نکنم کسی مرده باشد.
بعد از درگیری چه کار کردی؟
- سیگار کشیدم و دیدم ماموران پلیس وارد خانه مان شدند.
برادرت چرا کشته شد؟
- سر خیابان گلستان درگیر شد که با ضربات چاقو به قتل رسید و قاتلش نیز چند سال پیش قصاص شد.
اگر بفهمی همه اعضای خانواده ات را تو با چاقو کشته ای چه احساسی پیدا می کنی؟
- (سکوت تنها پاسخ پسر جوان)
بنا به این گزارش، تجسس ها برای تایید شرایط روحی و روانی این پسر جوان ادامه دارد.
تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 144]