واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
تاثیرات عقل و عشق بر زندگی افراد عشق یکی از مهمترین نقاط عطف زندگی هر انسانی است. اغلب مردم وقتی میخواهند بخشهای با اهمیت زندگی خود را تعریف کنند یکی از اصلیترین بخشهایی که روی آن تکیه میکنند تجربه عاشقانهای است که با دیگری داشتهاند. برای یک زن و شوهر سالخورده که عمری را با تحمل سختیهای بسیار زندگی ـ اعم از مشکلات اقتصادی و معیشتی و... ـ در کنار یکدیگر زندگی کردهاند، بزرگترین سرمایه، یادآوری خاطراتی است که از نگاه آنها، بهترین دلیل بر عشق دوجانبه آنها به یکدیگر است.
در هر دوره از زندگی، اعم از دوره جوانی تا میانسالی و پیری، آدم های زیادی احساسی نزدیک به عشق را تجربه می کنند و با شادی ها و عذاب های آن آشنا می شوند. حتی در کشور خودمان آدم هایی بوده و هستند که به سبب تعلقی که به احساس عشق پیدا کرده اند، مانند عرفا و صوفیان و به تقلید از شعرای کهن فارسی، دلیل خلقت جهان و جوهره زندگی را عشق دانسته اند، اینها در واقع آنقدر از عشق ایده آل سازی می کنند که آن را تبدیل می کنند به همه چیز و هیچ احساس یا علتی عقلانی و معنوی را فراتر از عشق نمی بینند که در مرکز جهان قرار گیرد. از نگاه آنها، عشق بهترین بهانه برای پیدایش جهان است. عشق قلمرویی فتح نشدنی با این همه عزت و احترامی که بشر برای عشق قائل است؛ با این همه تجربه و خاطره ای که عشق از وجود خود برای انسان ها به جا می گذارد؛ با این همه تخیلی که عشق در تولیدات هنری، ادبی و فکری بشر جاری کرده است؛ با این همه حرفی که هر کس در گوشه ای درباره عشق می گوید و چون تجربه ای به دیگران منتقل می کند، باید گفت که عشق همچنان احساسی تسخیرناپذیر در زندگی بشر است؛ احساسی فتح نشده و غیرقابل تسلط که گاه با گذر عمر و تجربه های هر چه بیشتر، انسان احساس می کند کمتر و کمتر درباره آن می فهمد و بسیار اندک توان کنترل آن را دارد. عشق احساسی است که در رابطه شکل می گیرد، رابطه بین عاشق و معشوق و قابل دیدن و نشان دادن نیست، تصویری ندارد، اما حضوری مؤثر و دگرگون کننده در دو طرف رابطه دارد، آنچه ما می بینیم علت به وجود آمدن عشق نیست، تا بتوانیم فرآیند عشق را دست کم درون خودمان به شکلی دقیق بفهیم، آنچه درک می کنیم در بهترین شرایط و خودآگاه ترین حالت، نتایجی است که به واسطه به وجود آمدن غریب و غیر قابل توصیف عشق، در درون و رفتار ما ایجاد می شود. عشق همچنان احساسی تسخیرناپذیر در زندگی بشر است. که گاه با گذر عمر انسان احساس می کند کمتر و کمتر درباره آن می فهمد و بسیار اندک توان کنترل آن را دارد
اما این تسخیرناپذیری سبب نشده است فیلسوفان و متفکران بزرگ جهان در باب ماهیت و چیستی عشق، به عنوان امری پر اهمیت و پیچیده به تأمل نپردازند. پس از این که عشق برای قرن ها در تسخیر ادیبان، نویسندگان و هنرمندان بود و در رمان ها، فیلم ها و سریال ها، خواندنی و دیدنی شده بود، امروز بسیار بیشتر از گذشته فیلسوفان با روایت هایی ملموس و نزدیک به زندگی هر روزه و تجربه همگانی عشق، در پی یافتن معنا و چیستی عشق هستند. برای بشر قرن بیست و یکم با دو انقلاب صنعتی و زندگی در جهانی پیشرفته و توسعه یافته، تحقیر آمیز است که تا این حد نسبت به یکی از همیشگی ترین و مهم ترین احساسات خود و یکی از مهم ترین روابطی که می تواند تجربه کند، ناآگاه و جاهل باشد. شاید همین جهل تاریخی و کهنه است که تا این حد فیلسوفان را به تکاپو انداخته تا عشق را از حاشیه تفکر خود بیرون بیاورند و به متن فلسفه ورزی معاصر بکشانند. آلن بدیو، مارتا نوسبام، رابرت نوزیک، لارنس تامس و... فیلسوفان بزرگی در زمانه ما هستند که تامل درباره عشق را از اصلی ترین پروژه ها و دغدغه های کاری و تحقیقی خود قرار داده اند، تا به پرسش های دقیق تر و پاسخ های بیشتری درباره این احساس دست پیدا کنند. حفظ گوهر عشق آلن دوباتن یکی از همین فلاسفه است که تلاش کرده با نزدیک شدن به زندگی روزمره، تجربیات ملموس و واقعی افراد را از عشق و فرآیندی که بیشتر آدم ها در رابطه ای عاشقانه سپری می کنند، مورد تأمل قرار دهد و به حقایقی مهم در مقاطع مختلف این رابطه دست یابد؛ حقایقی که ضمن آشکار شدن در بیان و تأمل دوباتن، به نوعی راه و رسم عشق ورزیدن را هم می آموزانند. کتاب جستارهایی درباب عشق نوشته دوباتن، با ترجمه خوب گلی امامی که توسط انتشارات نیلوفر بتازگی به چاپ رسیده است، تنها احساسات و لحظات به ظاهر ناشناخته و مخفی عشق را شناسایی و آشکار نکرده، بلکه کمکی است به این که رفتار بهتری برای حفظ و نگهداری عشق داشته باشیم و از مخاطرات و ناملایمات عشق بیشتر محفوظ بمانیم. کتاب دوباتن نه رمان است، نه فلسفه محض، نه روان شناسی است و نه راهنمایی عملی برای عاشقیت، اما در واقع همه اینها هست. چرا عقل مقدم بر عشق است؟ عشق برای برخی یک خاطره است، خاطره ای که یک بار در زندگی فرد اتفاق می افتد، اتفاقی که یا به وصل می رسد یا خیر. اما برای برخی دیگر، عشق یک سبک زندگی است. این دست افراد، که البته تعدادشان متاسفانه زیاد نیست، با عشق زندگی می کنند، معشوق آنها، آنقدر برایشان عزیز است که نه با وصال و نه با فراق از دل آنها بیرون نمی رود. عشق به زندگی این دسته افراد، رنگ خاصی می بخشد. اما چرا امروز با این که افراد بیش از نسل های قبل دارای تجربه های عاشقانه هستند، کمتر از قبل شاهد زندگی عاشقانه هستیم؟ شاید این پدیده به این علت است که امروز افراد از روی عشق و احساس تصمیم می گیرند، ولی بعدها می خواهند با عقل با شریک زندگی خود، زندگی کنند. به عبارت دیگر اگر پیشتر افراد با معیارهای عقلانی همسر خود را انتخاب می کردند و بعدها با عشق و علاقه و احساس یک عمر در کنار یکدیگر زندگی می کردند، امروز شاهد عکس این فرآیند هستیم. متاسفانه در بسیاری از موارد، زوج های امروزی بدون در نظر گرفتن تفاوت طبقاتی و ظاهری و سن و سال و تناسب میزان تدین و... و از روی احساسات عاشق یکدیگر شده و تصمیم به ازدواج می گیرند، ولی بعدها به جای این که یک عمر با عشق و علاقه در کنار یکدیگر زندگی کنند، همواره به این می اندیشند که آیا تصمیم من برای ازدواج با همسرم، عاقلانه بود؟! علیرضا نراقی اندیشه
 
چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 02:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 76]