تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد ، و نماز را برای دوری از تکبر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826723102




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روایت یک افغان از رد شدن قاچاقی از مرز ایران


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
روایت یک افغان از رد شدن قاچاقی از مرز ایران




یک‌ساعت قبل از اینکه به ایستگاه پلنگ چال درکه برسید، کافه‌ها و سفره‌خانه‌ها به پایان می‌رسند. سرآشپز یکی از این سفره‌خانه‌ها جوانی افغانی است که محمد صدایش می‌کنند.





خبرگزاری مهر: یک‌ ساعت قبل از اینکه به ایستگاه پلنگ چال درکه برسید، کافه‌ها و سفره‌خانه‌ها به پایان می‌رسند. سرآشپز یکی از این سفره‌خانه‌ها جوانی افغانی است که محمد صدایش می‌کنند.

او سال ۷۴ موقعی که ۲۰ سالش تمام شد تصمیم گرفت از ایالت بامیان به ایران بیاید: پاکستانی‌ها، افغان‌ها را آزار می‌دهند. ایران، کشوری شیعه و همزبان ما بود و به همین خاطر اکثر افغان‌ها، ایران را مقصد سفر خود انتخاب می‌کنند. سال ۷۴ به خاطر جنگ در کشورمان گذرنامه‌ام را گرفتم و از زاهدان به تهران آمدم.

اولین کار محمد گاوداری در شهریار بود، اما چند ماه بعد به پیشنهاد پسرعمویش به درکه آمد: آن سال‌ها تلفن همراه وجود نداشت. پسرعمویم سال‌ها در درکه کار می‌کرد. وقتی شنید به شهریار آمدم، یکروز سراغم آمد و گفت توی رستوران‌های کوهستان شرایط کاری مناسبی وجود دارد.

هوای درکه اسیرم کرد

محمد، بهار به درکه آمد. خودش می‌گوید من تخصص خاصی نداشتم و به دنبال کار مناسب بودم. وقتی به درکه رسیدم هوا آنقدر خوب و لطیف بود که وسوسه شدم همین‌جا بمانم. اولین مسئولیتم هم کار توی فدراسیون کوهنوردی پلنگ چال بود.

زمستان و احتمال بهمن باعث ترس محمد می‌شود، طوری که کارش را در فدراسیون رها می‌کند: به من گفتند زمستان درکه خیلی خطرناک و بهمن‌خیز است. تلفات هم داشته. این مساله من را ترساند طوری که به مسئولان فدراسیون گفتم می خواهم از اینجا بروم.

او ادامه می‌دهد: مسئولان فدراسیون ابتدا خیلی به من خندیدند، اما وقتی جدیت و نگرانی من را فهمیدند، کوتاه آمدند. البته من هم درکه را ترک نکردم بلکه کمی پایین‌تر در یکی از کافه‌ها مشغول به کار شدم.

برای سرآشپز شدن، محمد مسیری طولانی را طی کرد: اوایل بیشتر از پایین درکه، بار می‌آوردم؛ مواد غذایی، کپسول گاز و هر چه فکرش را بکنید، اما کم کم یکی از بچه‌های کُـرد که سرآشپز سفره‌خانه‌ بود، آشپزی را یادم داد.

با این حال محمد هنوز برای فراگیری حرفه دیگر مردد است: خیلی‌ها توصیه کردند که حرفه دیگری یاد بگیرم. می‌گفتند اگر صافکاری، نقاشی یا لوله‌کشی یاد بگیری، به نفعت است. می‌گفتند درآمدت بیشتر میش. شاید هم اشتباه کردم، اما هوای درکه اسیرم کرده بود.

به همسرم قول دادم سالی یکبار به او سر بزنم

محمد پس از هشت سال کار در درکه به افغانستان برمی‌گردد و ازدواج می‌کند. می‌گوید: همسرم راضی نشد که به ایران بیاید. می‌گفت پدر و مادرت تنها هستند و تو اولاد بزرگتری.

او به کشاورزی در افغانستان فکر می‌کند: اما هر چه حساب کردم دیدم خرجم در نمی‌آید، ناچار بودم به ایران بازگردم. همسرم از من قول گرفت که سالی یکبار به او سر بزنم.

محمد حالا ۱۱ سال است که ازدواج کرده، فقط ۶ بار به افغانستان رفته است و پنج فرزند دارد که بزرگترین آنها ۱۰ ساله است.

عدسی و کوبیده پرطرفدارترین غذای کوهستان

یکی از تفریحات مردم تهران در روزهای تعطیل این است که سری به دربند و درکه و‌ دیگر کوهستان‌های شمالی شهر بزنند. محمد هم از شلوغی پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها می‌گوید: ده‌ها هزار نفر به درکه می‌آیند، اما میزان کمی از این تعداد که کوهنوردند و قصد صعود دارند تا این بالاها می‌آیند. اگر صبح اول وقت اینجا برسند معمولا عدسی سفارش می‌دهند، اما املت و نیمرو هم مشتری‌های فراوانی دارد.

او از کوبیده به عنوان پرطرفدارترین وعده غذایی یاد می‌کند: حوالی ظهر هم آنهایی که از پلنگ چال می‌آیند بیش از همه کوبیده سفارش می‌دهند و بعد جوجه و دیزی.

محمد درباره ساعت کاری خود هم می‌گوید: روزهای تعطیل صبح‌ها یک‌ساعت زودتر کار شروع می‌شود و شب‌ها هم یکساعت دیرتر کافه را می‌بندیم یعنی ۵:۳۰ صبح تا ۱۲ شب.

سرآشپز این سفره‌خانه دیزی را باید شب بار بگذارد که تا صبح روی شعله آرام گاز کم‌کم جا بیفتد.

او همچنین قاطرها را نعمتی برای محله می‌خواند: برای این مسافت کپسول گاز و مواد غذایی آوردن واقعا دشوار است و به همین دلیل اکثر سفره خانه داران، قاطر هم دارند. اینجا به دلیل اهمیت قاطر، اجاره آن خیلی بالاست.

سه چهارم حقوقم را برای خانواده‌ام می‌فرستم

او برای این تعداد ساعت کار حدود یک‌میلیون تا یک‌میلیون و ۱۰۰ حقوق می‌گیرد: حدود ۸۰۰ تومان آن را می‌فرستم افغانستان و با بقیه آن گذران زندگی می‌کنم.

فرآیند ارسال پول هم ماجرای خاص خودش را دارد: از طریق افراد خاص و آنهایی که گذرنامه دارند پول را به افغانستان ارسال می‌کنیم و البته یک درصدی هم به فرستنده پول می‌دهیم.

خود محمد دوست دارد خانواده‌اش را به تهران بیاورد، حتی قدرت اجاره یک خانه کوچک را هم دارد، اما شرایط عوض شده است: در افغانستان جنگ تمام شده و به خاطر همین گرفتن گذرنامه برای افغان‌ها سخت شده است.

۱۴ نفری توی ۲۰۶ نشستیم

یکی از گلایه‌های محمد سفر طولانی و غیرقانونی است، سفری که حتی تصور آن علی‌رغم شیرینی، اندوهگینش می‌کند: قبلا که کارت داشتم قانونی می رفتم و می‌آمدم. تنها چیزی که آزارم می داد، هزینه سفر بود اما عبور غیرقانونی از مرز بسیار خطرناک است.

وی با اشاره به یکی از سفرهایش در سال ۹۲ از افغانستان به ایران می‌گوید: در آن سفر من و سه نفر دیگر را مجبور کردند که توی صندوق عقب ۲۰۶ خودمان را جا کنیم. هر چه فکر کردم دیدم قطعا این کار باعث مرگ من می‌شود به خاطر همین قبول نکردم. آنها هم کتکم زدند و من را به زور توی صندوق عقب ۲۰۶ جا دادند. در آن سفر ۱۴ نفری توی این ماشین جا شده بودیم.

قومیت‌های افغان باید متحد شوند

سرآشپز سفره‌خانه کوهستانی بغض می‌کند: مردم افغانستان مظلومند و در کشورهای مختلف به عنوان کارگرِ ارزان، کار می‌کنند.

محمد ادامه می‌دهد: قوم‌گرایی، بلا سر ما آورده است. کشورهای دیگر با ایجاد اختلاف میان قومیت‌ها باعث جنگ داخلی شده‌اند. باید قومیت‌ها دست برادری بدهند و متحد شوند تا زمینه برای بازگشت افغان‌ها فراهم شود.






تاریخ انتشار: ۲۰ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۷





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن