تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 27 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):شيطان به سپاهيانش مى گويد: ميان مردم حسد و تجاوزگرى بياندازيد چون اين دو، نزد خدا بر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816184783




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تراوش بوی خوش زندگی از کرنون بی بی لیلا


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: تراوش بوی خوش زندگی از کرنون بی بی لیلا کرمان - ایرنا - زندگی را نفس کشیدم، زمانی که درِ کرنون بی بی لیلا به تایید بودنی دوباره گشوده شد و بوی خوش زندگی از لابلای درختان و گل های حیاط خانه ای قدیمی تا چند خانه آن طرف تر نوید جاری بودن زندگی را داد.


به گزارش ایرنا آفتاب کم کم سایه اش را از سر زمین بر می گرفت، حالا بی بی لیلا و مشتی صنم، کم کم آماده می شدند تا ماحصل کمتر از یک روز تلاش شان را از تنور کاه گلی کرنون در بیاورند و بر سر سفره ای ساده اما صمیمی و هنرمندانه مثل هر روزشان به نمایش بگذارند.
صدای زنگوله گوسفندان مشتی صنم، خبر بازگشت همسرش را به خانه می دهد، بوی شب بوها در حاشیه حیاطی آب و جارو شده و سماوری که حالا قوری بند زده چینی را بر سر نشانده و منتظر در گوشه ای از قالیچه پهن شده کنار حیاط ایستاده، خبر از حضور کدبانویی قابل را در این خانه می دهد.
بی بی لیلا زنی لاغراندام با کمری خمیده و دست هایی زمخت که حکایت از سال ها تلاش و زحمت دارند، پارچه های درِ تنور کرنون را که به عنوان دمکش بر آن نهاده شده با ذکر بسم الله الرحمان الرحیم برمی دارد. من که از لحظه اول شاهد زحمات بی لیلا و مشتی صنم بودم خیلی دلم می خواست منظره داخل تنور کرنون را ببینم.
دستم را به دیواره تنور کرنون که تنور مخصوص پختن نان بومی شهرستان شهربابک در 240 کیلومتری غرب کرمان است، تکیه کردم، اندکی سرم را جلوتر بردم تا داخل تنور کرنون را ببینم، بوی خوش نان مغزپخت شده در کنار بوی شبوها و خاک خیس خورده از آب پاشی مشتی صنم، مصمم با یکدیگر رقابت می کردند!
سرم را برای دیدن نان های داخل کرنون در راستای در تنور بالا آوردم، هُرم گرمای تنور، سختی پختن نان آن هم در تنوری مانند کرنون که دهانه ای دایره ای شکل به قطر 50 سانتیمتر درست در بالای این نیم کره تعبیه شده است را به من یادآور شد.
تنوری با قطر حدود 1.5 متر و ارتفاع 70 تا 80 سانتیمتر با دهانه ای مستطیل شکل به عنوان دری در پایین به ابعاد تقریبا 20 در 30 سانتیمتر، نمادی از یک تنور کرنون شهربابکی است.
بی بی لیلا یک دستش را بر سقف کرنون تکیه و به طور کامل سینه اش را مماس با سقف تنور قرار داد و دست دیگرش را داخل تنور برد و نان ها را از تنور بیرون آورد، صحنه بسیار زیبایی بود، نان های حجیم با رویه ای طلایی و پشتی با گودی هایی بزرگ یکی پس از دیگری بر روی هم چیده شدند.
این نان های کرنون حاصل تلاش نیمی از روز بی بی لیلا و مشتی صنم است.
بعد از ظهر بود که این دو پیرزن شهربابکی تصمیم گرفتند نان دو روز آینده خود را طبق برنامه همیشگی تامین کنند.
مشتی لیلا با کمک سکینه و فاطمه دخترهایش که هنرهای زیادی را از مادر در جان و دلشان با وجود تحصیلات دانشگاهی جای داده اند، آردها را برای خمیر کردن از صافی یا به قول خودشان کمو رد کردند.
دست های فاطمه و سکینه که حالا در درس و تحصیلات حرفی برای گفتن دارند غیر از نان پختن و خمیر کردن با هنرهای دیگر کدبانوگری و دار قالی هم آشناست.
بی بی لیلا با وسواسی که دارد گاه گاهی تذکراتی به دخترها می دهد و هر از گاهی هم لگن خمیر را زیر مشت های پیاپی می گیرد و نشان می دهد هنوز هم دود از کُنده بلند می شود.
خیلی دلم می خواست، ورز دادن خمیر را تجربه کنم از بی بی لیلا خواستم اجازه دهد کمی خمیر را ورز بدهم و او هم اجازه داد، برخلاف تصورم کار سخت و طاقت فرسایی بود برای ورز دادن خمیر باید بدن و بازوانی ورزیده و کار آزموده داشته باشی.
بی بی لیلا کمی بعد روی خمیرها را با گلیمی که دست بافته دخترانش بود پوشاند و هر کس دنبال کاری رفت چون باید تا ترش شدن و ورآمدن خمیر حدود دو ساعت منتظر می ماندیم و من در این فرصت از گذشته های دور بی بی لیلا سووال کردم.
پیرزن از زمان های خیلی دور از روزگار جوانی، زحمت و مشقت و بزرگ کردن 9 فرزند دختر و پسرش یاد کرد و گفت: آن روزها به خاطر کمبود امکانات، خیلی سخت؛ اما شیرین می گذشت، اما حالا خدا رو شکر همه چیز هست و زندگی راحت تر شده است.
وی می گوید: روزهایم به نان پختن، آب آوردن از چشمه، غذا درست کردن، دوشیدن شیر گوسفندها و درست کردن کره و کشک و غیره می گذشت و در کنار این کارها بزرگ کردن بچه ها و تربیت آنها هم به دوش من بود زیرا همسرم برای کار به مناطق و شهرهای اطراف می رفت.
دست های زخمت بی بی لیلا، حکایت از روزگاری سخت دارد. پیرزن؛ موهای حنایی رنگش را زیر چارقد سفید و بلندش پنهان می کند و می گوید: خدا را شکر، فرزندان خوبی دارم، درس خوانده اند و اکنون هر کدام در سمتی کار می کنند، من و پدرشان به آنها افتخار می کنیم.
بی بی لیلا با صدای مشتی صنم، صحبت هایش را قطع کرد و سراغ خمیرها رفت. حالا حدود دو ساعت از ورز دادن خمیرها گذشته و باید تنور کرنون را برای پخت نان سنتی شهربابک که اکنون به خاطر ثبت ملی شدنش مایه مباهات این دیار شده آماده می کرد.
در آوردن سنگ های گرد و صاف و تقریبا یک اندازه از تنور کرنون کاری است که سکینه دختر بی بی لیلا بر عهده می گیرد و بعد از آن مقداری هیزم با مشارکت همه داخل تنور ریخته شد و کمی بعد آتش بود که از دهانه تنور به بیرون زبانه می کشید.
بوی چوب سوخته و طبیعتی بکر در شریک آباد، روستایی چسبیده به شهر شهربابک، دل را راهی سفری زیبا می کند، این حس مرا هم در کنار بی بی لیلا، مشتی صنم و دخترها به تکاپو واداشته بود.
وقتی چوب های داخل تنور که باید به اندازه کافی باشند، خوب سوختند، دخترها سنگ هایی را که از تنور بیرون آورده بودند داخل تنور کرنون به تناسب پخش کردند. بی بی لیلا و مشتی صنم هم لگن خمیر را کنار کرنون روی زمین گذاشتند و مشغول چونه گرفتن خمیرها شدند. من هم با اجازه پیرزن ها، سعی کردم مانند آنها خمیرها را به چونه تبدیل کنم که البته اعتراف می کنم در این بخش کاملا ناموفق بودم.
کمی بعد سنگ های داخل تنور، داغ، گداخته و آماده بودند تا سفری بی نظیر را با چونه های خمیر آغاز کنند. بی بی لیلا یک به یک چونه ها را پهن می کرد و آنها را روی سنگ های داخل تنور کرنون می انداخت و بعد از آن سکینه، پارچه های دمکش درِ تنور را خیس کرد و دور بشقابک آهنی پیچید و بر در بالایی تنور کرنون گذاشت.
مشتی صنم و فاطمه هم درِ مستطیل شکل پایین تنور را با گل و آجر پوشاندند، به طوری که هیچ راهی برای در رفتن حرارت از تنور وجود نداشت به این ترتیب یک فر طبیعی و البته سالم درست شده بود!
حالا باید حدود 45 دقیقه به انتظار می ماندیم تا نان های حجیم کرنون کاملا مغز پخت شوند.
قالیچه پهن شده و متکاهای لوله ای گوشه حیاط، ماوای خوبی برای انتظاری 45 دقیقه ای تا زمان پختن نان های کرنون، البته برای من بود زیرا مشتی صنم خسته از یک روز کاری در این فاصله سراغ گوساله و گاوهایش رفت و بی بی لیلا ظرف های خمیر و پارچه ها را برای شستن، کنار جوی آب برد.
اینجا زندگی به شیوه ای زیبا و دلپذیر جریان دارد اینجا همه چیز بوی کار و تلاش و البته طبیعت و سلامت می دهد.
مقصدم را به جای تکیه زدن بر متکاهای مخملی به سمت دخترهای بی بی لیلا تغییر دادم و سعی کردم در این مدت باقی مانده از صحبت های آنها بهره بگیرم.
سکینه که کارشناس پرستاری است می گوید: با وجود اینکه می توانیم همه مایحتاج خانه هایمان را از بیرون تهیه کنیم اما آنها را با دست خودمان درست می کنیم.
وی گفت: ما رب گوجه، آب لیمو، مربا، آب غوره و سایر مواد غذایی مورد نیازمان را خودمان تهیه می کنیم و از سلامت آنها مطمئن هستیم.
کمی بعد حضور مشتی صنم و بی بی لیلا کنار تنور کرنون حکایت از آماده شدن نان ها دارد. بی بی لیلا باز هم بر سقف تنور کرنون تکیه زد و در حالی که آرام آرام زیر لب ذکر می گفت در تنور را گشود، بوی نان تازه از حصار در دایره ای شکل کرنون از ضیافتی زیبا خبر می داد.
پیرزن ها نان های کرنون را با کمک دخترها در پارچه ای گذاشتند و حالا با ورود مردها به خانه، سفره ای شکیل که شاکله اصلی آن نان داغ کرنون و اسپار که مایه کشک و چون ماست آبرفته غلیظ و ترش است بر عرصه سفره شام در کنار اشکنه ای که در این دیار آبگرمو می خوانندش، خودنمایی می کند.
حبیب الله همسر بی بی لیلا خسته از یک روز کاری، بر متکاهای لوله ای شکل کنار حیات تکیه می زند و همسرش چون کدبانویی قابل او را مورد تکریم و احترام قرار می دهد، رابطه ای که در بسیاری از خانه های امروزی مغفول مانده و تغییر کرده که البته جای بسی تامل دارد.
حالا منم و تجربه آبگرمویی با قرمه گوسفند، نان داغ کرنون و اسپار و البته هوایی خنک و تمیز که شمه ای از شهربابک، دیاری منتسب به روستای صخره ای میمند که بتازگی ثبت جهانی شده را به نمایش می گذارد.

شما هم بفرمایید...

گزارش از نجمه حسنی

3029/3028
























12/05/1394





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 161]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن