واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
ماجرای واقعی با همکاری نیروی انتظامی؛
گفتگو با زن عاشق "هیولای سفید"
همه زندگيمان را در قمارخانه وحشتناک «هيولاي سفيد» باخته ايم. ديگر چيزي برايمان باقي نمانده است تا به اميد آن ، براي بازگشت به زندگي تلاش کنيم اما سرنوشت فرزندي که قرار است به زودي پا به دنياي تاريک ما بگذارد همواره نگرانم مي کند چرا که گويي سريال زندگي من از صحنه اول تکرار مي شود...
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز، همه زندگيمان را در قمارخانه وحشتناک «هيولاي سفيد» باخته ايم. ديگر چيزي برايمان باقي نمانده است تا به اميد آن ، براي بازگشت به زندگي تلاش کنيم اما سرنوشت فرزندي که قرار است به زودي پا به دنياي تاريک ما بگذارد همواره نگرانم مي کند چرا که گويي سريال زندگي من از صحنه اول تکرار مي شود... اين ها بخشي از اظهارات زن 22ساله اي است که به همراه همسر 27ساله اش ، به اتهام سرقت دستگير شده است. آن ها که شب ها را داخل خودروي پرايدي در اطراف طرقبه به صبح مي رساندند در پي تماس هاي مردمي مورد ظن ماموران انتظامي قرار گرفتند و در حالي که لوازم سرقتي از آنان کشف شده بود به مقر انتظامي منتقل شدند. زن جوان که از شدت خماري به سختي سخن مي گفت، نگاهي به دستبندهاي آهنين گره خورده بر دستانش افکند و گذشته تلخ خود را مروري دوباره کرد. او به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري طرقبه گفت: مادرم اعتياد شديدي به مواد مخدر داشت به طوري که من هم با بيماري اعتياد به دنيا آمدم و به عنوان موجودي وابسته به مواد افيوني زندگي فلاکت بارم را از همان روزهاي آغازين تولد شروع کردم. مادرم با خوراندن ترياک و شيره مرا بزرگ کرد تا اين که وقتي به سن نوجواني رسيدم عاشق «هيولاي سفيد» شدم و مصرف شيشه و کريستال را ادامه دادم. 19 ساله بودم که روزي براي ديدن خواهرم به تهران رفتم و در آن جا با پسرمعتادي آشنا شدم که در همسايگي خانواده خواهرم زندگي مي کرد. من چند بار کنار قاسم مواد مصرف کردم ولي زماني به خود آمدم که دلبستگي شديدي به او پيدا کرده بودم. اين گونه بود که با جواني بيکار، بي پول و سابقه دار ازدواج کردم و به زندگي با او در حاشيه شهر تهران ادامه دادم اگرچه به سختي و از راه هاي خلاف هزينه اعتيادمان را تامين مي کرديم اما هيچ کدام نمي توانستيم از يکديگر جدا شويم. قاسم از خانه طرد شده بود و من هم به خاطر ازدواج با او جايي نزد خانواده ام نداشتم. در عين حال پدر شوهرم پرايد مدل پاييني را براي قاسم خريد تا با مسافرکشي مخارج زندگي را تامين کند، اما او تا بعدازظهر خواب بود و بعد از آن هم تا نيمه هاي شب مشغول استعمال شيشه مي شد. مدتي به همين ترتيب سپري شد تا اين که صاحبخانه به خاطر عقب افتادن چند ماه اجاره خانه و به حکم قانون وسايلمان را بيرون ريخت. اگرچه ديگر لوازمي هم برايمان باقي نمانده بود چرا که همه اشياء و لوازم زندگيمان را براي تامين مواد مخدر فروخته بوديم. اين گونه بود که به اميد حمايت خانواده من سوار بر پرايد شديم و به مشهد آمديم اما هيچ کس ما را به خانه اش راه نداد و ما ناچار شديم شب ها را داخل خودرو سپري کنيم اين درحالي بود که من باردار بودم و همسرم با سرقت لوازم خودروهاي ديگر مخارجمان را تامين مي کرد حالا که دستگير شده ايم تنها به اين مي انديشم که سريال زندگي من دوباره از صحنه اول تکرار مي شود و من هم مانند مادرم، فرزند معتادي را به دنيا مي آورم اگرچه من و همسرم ديگر چيزي براي باختن در اين قمارخانه وحشتناک نداريم اما ... ماجراي واقعي با همکاري فرماندهي انتظامي طرقبه و شانديز خراسان/ 2009
۰۸/۰۵/۱۳۹۴ - ۱۹:۲۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 79]