واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مشکلات توليد نظريه ادبي در ايران داد و ستد بين نقد ادبي و نظريه ادبي چگونه است؟ اين پرسشي است که همواره خود را باز مي تاباند و نقاد را به انديشه وا مي دارد. نظريه ادبي در جست وجوي نظرگاه ها و ديدگاه هاي جهانشمول تري است که بتواند با بهره گيري از اين نظر گاه ها و ديدگاه ها درباره بسياري از متن هايي که در يک دوره زماني يا در يک گستره ژنريک نوشته شده اند، سخن بگويد. نظريه ادبي در جست وجوي اين نظرگاه ها و ديدگاه ها به ديدار علوم سياسي، جامعه شناسي، روان شناسي، تاريخ، زبان شناسي، زيبايي شناسي، فلسفه و... مي رود و در يک برآيند نظري، مفهوم(concept) هايي را توليد مي کند تا با آنها بتواند پاره اي از متن ها را ارزيابي و سنجش کند. در واقع نظريه ادبي با ياري جستن از اين مفهوم ها، متن هاي ادبي را فهم مي کند و اين مفهوم ها چارچوبي براي فهم ادبيات فراهم مي سازند. اما نقد به ميانجي نظريه ادبي به سوي متن هاي ادبي رهسپار مي شود و با بهره گيري از مفهوم ها و چارچوب هاي فهمي که نظريه ادبي براي آن فراهم ساخته است، متن ها را بازمي شناسد، بازمي خواند و ارزيابي مي کند. اکنون در ايران، براي نقادان ادبي اي چون من، مشکل اين است که چرا طي تمام سال هاي گذشته نتوانسته ايم يک نظريه ادبي درخور در ايران توليد کنيم؟ چون هر طور که موقعيت نقد ادبي در ايران بر انداز مي شود، ملاحظه مي گردد آسيب شناسي نقادي ادبي در ايران بيش و پيش از هرچيز به نوعي نيازمند جستجوي موانع يا علل پاي نگرفتن گونه يا گونه هايي از نظريه ادبي در ايران است. همان طور که گفته شد پيدايش و گسترش نظريه ادبي، در گرو ديداروري با گستره هاي علوم سياسي، جامعه شناسي، روان شناسي، تاريخ، زبان شناسي، زيبايي شناسي، فلسفه و... است. بنابراين کم مايگي دستاوردهاي پژوهشي در اين گستره ها (و به طور کل در گستره علوم انساني) در قرن گذشته، سبب شده است نظريه ادبي در ايران پاي نگيرد. بايد پرسيد در گستره هاي مذکور، چند مفهوم ارزشمند در ايران ساخته و پرداخته شدند تا نظريه ادبي بتواند با برخورداري از اين مفهوم ها، مفهوم هاي خود را در گستره اي ادبي توليد کند. هر چند دستاوردهاي پژوهشي ژرفي از هيچ يک از اين گستره ها فراچنگ نيامده است اما مي توان گفت آسيبناکي نقادي ادبي در ايران، از آن رو است که نتوانسته است از خرده مفهوم ها، مفهوم هاي حداقلي و حتي گاه سطحي نيز بهره برداري کند تا بتواند بر پايه آنها گونه هر چند سستي از نظريه ادبي را برپا سازد. براي نمونه بايد پرسيد هنگامي که جلال آل احمد غربزدگي را نوشت، چرا خود او يا ديگران از ديدگاه و نظرگاه نظريه ادبي و سنجش ادبي به ديدار مفهومي که او ساخته بود، نرفتند و سعي نکردند در اين باره گونه اي از نظريه ادبي برپا کنند و با بهره گيري از مفهوم غربزدگي جلال آل احمد، متن هاي ادبي را ارزيابي و بازخواني کنند و پيامدهاي زيبايي شناسانه و زبان شناسانه اين غرب زدگي را بسنجند. همين طور هوشنگ گلشيري که از رمان ايراني سخن مي گفت، هيچ گاه نتوانست سخن خود را به موقعيت نظريه ادبي پرتاب کند؛ چون گلشيري آنچه را که مي گفت، به ديدار گستره هاي مذکور نبرد. براي نمونه او هيچگاه درباره غربزدگي فرم رمان فارسي سخن نگفت. يا همين طور وقتي داريوش شايگان بت هاي ازلي و خاطره ابدي را مي نويسد، کسي آن را به ديدار يک امر ادبي و زيبايي شناسانه نمي برد و براي نمونه درباره ساخت هاي ازلي و ادبي موجود در ذهن نويسنده ايراني، چيزي نمي نويسد. درباره فرديد و يا سيدحسين نصر و همين طور آرامش دوستدار، سيدجواد طباطبايي، نيکبخت، علي ميرسپاسي، ماشاءالله آجوداني، بهمن بازرگاني و... نيز چنين است اين آسيب از آن رو است که بخش بزرگي از دست اندرکاران نوشتن نقد ادبي در ايران، آثار افراد مذکور را به خوبي مطالعه و مورد مداقه قرار نداده اند و يا اگر خوانده اند، در برابر آن کم حافظه و بي دغدغه بوده اند. طبعا با چنين اهتمامي نمي توان مدعي روشنفکري و نقادي شد. البته آنچه گفته شد، تمام کاستي هاي موجود و منتهي به عدم توليد نظريه ادبي ايراني را پوشش نمي دهد بلکه يکي ديگر از علل عمده و اساسي شکل نگرفتن نظريه ادبي در ايران را بايد در اهتمام اندک يا بي اهتمامي فعالان گستره هاي غير از نظريه ادبي به ادبيات دانست که کمتر نظرگاه و ديدگاه خود را درباره ادبيات ابراز داشته اند. توليد نظريه ادبي در ايران مستلزم تحقق نياز بزرگ تري به نام انديشه ادبي است و ظهور اين انديشه، نيازمند افرادي است که تاريخ انديشه ايران و به ويژه تاريخ انديشه مدرن ايران را از يک ديدگاه و نظرگاه ادبي بازخواني و بازنويسي کنند. منبع:http://korsi.ir ارسالي از طرف کاربر محترم : amirpetrucci0261 /ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 541]