واضح آرشیو وب فارسی:الف: کودک خیابانی چقدر درآمد دارد؟
تاریخ انتشار : يکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۱۳
روزنامه ایران در بخشی از گزارش خود درباره کودکان خیابانی آورده است: مریم ۷ساله جزو کودکان خیابانی است. او را مدتی است سرچهارراه مطهری- سهروردی میبینم. گل میفروشد.صبح ساعت ۸ میآید و شب ساعت۱۰میرود. البته تنها نیست؛ مرد سن و سالداری با سبیلهای پت و پهن، پیراهن سفید آستین بلند و یقه باز و شلوار قهوهای و کفشهای پاشنه خوابانده او را میرساند و شبها هم دنبالش میآید و اول از همه پولها را میگیرد.چند روزی صبحها کمین میکنم تا ببینم ماجرا از چه قرار است. ساعت نزدیک ۸صبح است که سر و کله آقای سبیل کلفت پیدایش میشود. سرکی میکشد و میرود سراغ ماشیناش که ۵۰-۴۰ متری پایینتر پارک کرده. دست مریم کوچولو را میگیرد و سرچهارراه میآورد تا آدامس بفروشد. امروز دخترک جای گل باید آدامس بفروشد.میروم دوری میزنم و برمیگردم سرچهارراه. از دخترک چند آدامس میخرم تا با این خرید اعتمادش را جلب کرده باشم.شروع میکنم به سؤال پرسیدن که آیا درس میخواند. مریم که انگار چیزی نخورده و توانی ندارد با صورت کبودش که معلوم است آفتاب آن را سوزانده روسری گلگلیاش را جلو میکشد و میگوید نه.- چرا؟- آقا منوچهر نمیگذارد.- همونی که تو رو صبحها میرسونه؟- بله- مگه پدرو مادر نداری؟- چرا دارم ولی من پیش آقا منوچهر میمانم.- برای چی؟- خانوادهام وضعشان خوب نیست، پول ندارن، من کارمیکنم و آقا منوچهر آخر هفته ۱۵۰هزار تومان به پدرم پول میده.- به خودت هم پول میده؟- نه، فقط ناهار و شام.- چند وقته پیشش کار میکنی؟- یک سال، برادر بزرگترم هم با اون کار میکنه، پاتوقش میدان توحیده، داداشم عروسک میفروشه.- خونه تون کجاست؟-خونه بابام پاکدشته ولی من و داداشم هرندی هستیم توی یک خونه که چند تا دختر و پسر دیگه با ما زندگی میکنن.-پدرو مادرت رو چند وقت به چند وقت میبینی؟- ماهی یکبار- غذا چی میخورید؟-ماکارونی، استامبولی، عدسی، لوبیا از اینجور چیزا- لباس چی؟- آقا منوچهر لباس دسته دوم میخرهگرم صحبت با دخترک هستم که کسی از پشت یقهام را میگیرد، وقتی برمی گردم میبینم منوچهراست که زل زده به چشمانم و انگار که دزد گرفته باشد داد میزند که با دخترش چه کار دارم، با هزار بدبختی خودم را از او جدا میکنم و البته میگویم که خبرنگارم و حالا من دستش را میگیرم و با دست دیگرم شماره پلیس را میگیرم ولی نمیدانم که چطور میشود با داد و فریادها و شلوغ کاری منوچهر، دورمان پر از آدم میشود و او با مریم غیبش میزند. حالا چند روزی است که دخترک را آنجا نمیبینم، شاید منوچهر به من ناسزا میگوید که بازارمطهری – سهروردی را برایش تعطیل کرده ام.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]