تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  حضرت مهدی (عج):علم ما به شما احاطه دارد و چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نیست
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798460636




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سلفی با تفنگ، مرگ در کنار کباب!


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
سلفی با تفنگ، مرگ در کنار کباب! سلفی با تفنگ، مرگ در کنار کباب!

حادثه اتفاقی در دل طبیعت؛
سلفی با تفنگ، مرگ در کنار کباب!
من و جلال و فرهاد دوستان قدیمی بودیم و با هم زیاد به تفریح و گشت و گذار می‌رفتیم. اغلب آخر هفته‌ها را به گشت و گذارهایمان اختصاص می‌دادیم. چهارم تیر هم یکی از همان آخر هفته‌هایی بود که برایش نقشه کشیده بودیم...



به گزارش سرویس حوادث جام نیوز، من و جلال و فرهاد دوستان قدیمی بودیم و با هم زیاد به تفریح و گشت و گذار می‌رفتیم. اغلب آخر هفته‌ها را به گشت و گذارهایمان اختصاص می‌دادیم. چهارم تیر هم یکی از همان آخر هفته‌هایی بود که برایش نقشه کشیده بودیم. با هم قرار گذاشتیم جمعه بعدازظهر به کوه قله افوس در شهرستان فریدن استان اصفهان برویم. همه چیز خیلی خوب شروع شد. مثل همیشه همه پر انرژی به طرف مقصد رفتیم و در زمانی که در مسیر بودیم به شوخی و خنده گذشت. با وجود این شروع فوق‌العاده، فکر می‌کردیم که این سفر از همیشه بهتر است اما حیف که نشد.   به کوه افسون رسیدیم و بساط را پهن کردیم. هرکدام به کاری مشغول شدیم. یکی فرش را روی زمین پهن می کرد و وسایل را از ماشین بیرون می آورد، یکی مشغول درست کردن آتش برای کباب کردن گوشت بود و دیگری هم گوشت ها را آماده کباب شدن می کرد. جلال و فرهاد در همان حال که مشغول انجام وظایفشان بودند، مدام با هم شوخی می کردند و سربه سر هم می گذاشتند. صدای خنده هایمان خیلی بالا رفته بود و خیالمان راحت بود که در نزدیکمان کسی نیست که صدایمان اذیتش کند.   بعد از دقایقی کباب ها درست شده بود و جلال سفره را پهن کرد و فرهاد هم غذا را داخل سفره گذاشت. هر سه نفرمان سرخوش از درست کردن غذایی خوشبو و شاید خوش طعم بودیم که جلال پیشنهاد کرد که یک عکس دسته جمعی بگیریم و وقتی به خانه برگشتیم آن را در فضای مجازی بگذاریم. دوربین گوشی تلفن همراه را طوری تنظیم کردم که هر سه نفرمان در کادر عکس جا شویم. تا خواستم دکمه را فشار دهم جلال از جایش بلند شد و گفت: اینجوری اصلا معلوم نیست که به کوه آمدیم برای شکار. صبر کنید تفنگ را بیاورم که یک عکس با تفنگ بگیریم که حداقل معلوم باشد برای چی و به کجا آمدیم.   ما از حرفش استقبال کردیم و او هم تفنگ را برداشت و همراه خودش آورد. قنداق تفنگ را به حالت عمود رو زمین گذاشت و لوله تفنگ هم به سمت بالا تقریبا نزدیک قلبش بود. دوباره گوشی را در دستم گرفتم و دوربین جلو را تنظیم کردم و جمله تکراری، «همه آماده! یک، دو، سه» را به زبان آوردم. با اتمام جمله به جای پخش شدن صدای فلشر در محیط، صدای مهیب شلیک گلوله پخش شد و جلال به زمین افتاد. من و فرهاد تا چند ثانیه بعد از شنیدن صدا هنوز نمی دانستیم چه اتفاقی افتاده است. همچنان شک زده بودیم. درک این موضوع آن هم آن قدر غیرمنتظره و ناگهانی برایمان سخت بود. وقتی به خودمان آمدیم متوجه شدیم که جلال اشتباهی دستش را روی ماشه تفنگ حرکت داده و قلب خودش را نشانه رفته است.   هنوز هم باورم نمی شود که چگونه این اتفاق افتاد و روز خوبمان با چنین حادثه وحشتناکی به پایان رسید. کاش هیچ وقت تفنگ با خودمان نمی بردیم، کاش جلال نمی خواست که با تفنگ عکس بندازد، کاش تفنگ پر نبود و کاش...   جام جم/ 2009



۲۸/۰۴/۱۳۹۴ - ۲۳:۰۱




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


حوادث

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن