تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 3 فروردین 1404    احادیث و روایات:  امام علی (ع):رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1868557769




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطرات خواندنی مردم از کشف حجاب رضاخانی


واضح آرشیو وب فارسی:الف: خاطرات خواندنی مردم از کشف حجاب رضاخانی

تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۱ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۹:۱۱
این آقا را به نام اکبر شمر می شناسند چون کشف حجاب می کرده است . به عنوان مامور رضاخان وقتی می خواستند بروند خانه اقوام و پدر و مادر خود برای صله رحم از ترس این فرد از روی پشت بام ها تردد می کردند...به گزارش فردا، خاطرات کشف حجاب رضاخانی هنوز در حافظه بسیاری از مردمان این سرزمین زنده است. خاطراتی از زمانی که به ضرب چماق و به اسم روشنفکری چادر از سر زنان این سرزمین می کشیدند. در یک سال گذشته دبیرخانه طرح ملی گوهرشاد نهضت جمع آوری خاطرات مردمی از وقایع مرتبط با این اتفاقات را در سایت گوهرشاد راه اندازی کرد و هنوز به کار خود ادامه می دهد. سایت فردا قبلا نیز در گزارشی با عنوان «خاکسترزدایی سایت گوهرشاد از یک حماسه مردمی» به معرفی بخشی از فعالیتهای این دبیرخانه پرداخته بود. به گزارش «فردا» امروز به مناسبت هشتادمین سالگرد واقعه مسجد گوهرشاد که مظهر مقاومت مردمی در برابر کشف حجاب است گزیده هایی این خاطرات را می خوانیم که از شهر های مختلف جمع آوری شده است:۱- آقایی در شهر ما بود به نام علی اکبر، این آقا را به نام اکبر شمر می شناسند چون کشف حجاب می کرده است . به عنوان مامور رضاخان وقتی می خواستند بروند خانه اقوام و پدر و مادر خود برای صله رحم از ترس این فرد از روی پشت بام ها تردد می کردند. یکی از خانم ها که از خانه می خواسته بیرون برود تا علی اکبر شمر را می بیند جا در جا از ترس می میرد و در فیروزآباد دفن هستند. برای حمام رفتن مردان خانه دور ما را حلقه می کردند تا به حمام برویم و تا تمام شدن استحمام زن ها دم در حمام می نشستند تا خانم ها را تا درب منزل همراهی کنند تا از دست علی اکبر شمر در امان باشند.(فارس)۲- رضا خان که می خواسته از تهران به تخت جمشید بیاید از شهرها و روستاهای بین راه هم بازدید می کرده که ببیند وضعیت طرح کشف حجاب به چه صورت پیش رفته. به روستای ما هم آمده بود و مردم روستا را جلوی روستا به صف می کردند و مردم هم با پالتو و کلاه برای احترام و بازدید می ایستادند با زور ماموران.(فارس)۳- پدربزرگ ام کارمند دادگاه بودند، آن زمان کارمندان جایگاه خاصی داشتند، نام ایشان حبیب بود، همکاران زن به منظور جلوگیری از کشف حجاب هرکدام به پاسبان‌ها می‌گفتند: "من زن حبیبم!". پاسبان‌ها می‌گفتند مگر حبیب چند زن دارد؟!(فارس)۴- مادر بزرگ مادرم خیلی مقید بوده و از خانه بیرون نمی رفتند. حدود ۴ ماه از خانه بیرون نمی رفتند. شوهرشون هم اجازه نمی دادند دخترها قرار می گذارند که مادر را ببرند حمام، از خانه خارج می شوند مامورها آن ها را دنبال می کنند. قزاق ها می ریزند و چادر را از سر زن و دخترانش می کشند. موهایش معلوم می شود و بیهوش می شود. او را به خانه می آورند و پس از مدتی فوت می کند و شوهرش هم مدتی پس از او فوت می کند.(کرمان)۵- از مادر بزرگ شنیدم حاکم شهر بابک آدم سالمی نبوده، اما زنش سالم بوده. قرار بوده در مراسمی، کدخداها و سران کشف حجاب کنند . قرار بوده به صورت نامحرم، یک در میان بنشینند. زنش در مسجد معتکف می شود و از خدا مرگ می خواهد تا به چنین ذلتی تن ندهد و فردای آن روز می میرد. از آن طرف هم مردم با مواجهه با این موضوع دست به اعتراض می زنند و این طرح برداشته می شود.(کرمان)۶- کارمند دادگستری سیرجان هستم. یک پرونده مال ۱۳۲۱ در بایگانی دیدم. به خاطر پوشش چادر یک خانم را محاکمه و مجازات کرده بودند.(کرمان)۷- ما سر پل ذهاب هستیم. دیدیم وزیر آموزش و پرورش که یک خانم بهایی بود برای مراسم آمد. تمام آموزش و پرورشی های شهر آن جا حضور داشتند. یک خانومی که سابقه کار بالایی داشت در آموزش و پرورش آن جا حضور داشت که سرش را با یک شال پوشانده بود. وزیر آموزش و پرورش وقتی از جلوی او رد می شد به او می گوید این چیه که سرت کردی .خجالت نمی کشی، تو باید مروج فرهنگ روشن فکری باشی بعد خودش با دستش شال را از سر زن می کشد. طوری که زن تعادلش به هم می خورد و زمین می افتد. تا مدت ها گریه می کرد و در شهر ناراحت بود که من و با این سابقه کار بی آبرو کردند.(کرمانشاه)۸- یکی از خانم ها چادری زیر چادر اصلیش پوشیده بود. پاسبان چادرش را می کشد و می بیند که یک چادر دیگر هم زیرش دارد. می گوید که پیاز درست کرده ای؟!(گیلان)۹- مادر بزرگ ام تعریف می کنند در زمان کشف حجاب خانمی به نام شاه پسند بوده ایشان برای جلوگیری از تعرض به ایشان به صورت خودش زغال می زند و صورتش را کامل سیاه می کند. حتی مامورین هم از کار ایشان تعجب می کنند.(لرستان)۱۰- در روستا به مدرسه می رفتیم. اون موقع من ۱۱ یا ۱۰ سالم بود. تمام دانش آموزان مدرسه بدون حجاب می آمدند مدرسه ولی من با حجاب بودم و روسری سر می کردم. آخر سال پس از امتحان می خواستیم عکس دسته جمعی بگیریم چون من حجاب داشتم اجازه ندادند من عکس بگیرم. من هم کلی گریه کردم و اون ها گفتند روسری ات را بردار و عکس بگیر. من هم قبول نکردم. چون در روستا بودم به حجاب ما خیلی گیر نمی دادند . البته بگویم ۳ تا معلم داشتیم دوتای اون ها محجبه بودند که روی من خیلی تاثیر گذاشتند.(مازندران)۱۱- پدر بزرگم که رئیس ۴۰ تا ۵۰ تا کدخدای روستا بود و کدخداهای روستاها زیر دست ایشان بودند. تعریف می کردند که زمانی که فرمان کشف حجاب صادر شد ایشان اجازه ی کشف حجاب به کدخداها نداده بودند و وقتی مامورین حکومتی اعتراض کردند که چرا حکم حکومتی را اجرا نمی کند یکی از ماموران را در وسط میدان شلاق زد. وقتی خبر به گوش رضا شاه می رسد او حمایتش را از این پدربزرگ ام بر می دارد و زمانی که خبر به روستا می رسد افرادی که با ایشان مشکل داشتند به خانه ی اش یورش می برند و تمام زندگیش را بهم می ریزند. ایشان کلاً متحول شده و زندگی شان عوض می شود و جزء مبارزین علیه حکومت می شود. (مازندران)۱۲- پدرم تعریف می کردند که در زمان کشف حجاب مادرم و خودشان با هم در یکی از جشن هایی که برگزار شده بود حضور داشتند که مکان این جشن ها در خیابان شهرداری آمل و دبیرستان پهلوی بوده است که هنگام برگزاری جشن به یک باره تمامی روشنایی های سالن خاموش می شود و در همین حین خاموشی ماموران حمله می کنند برای تعرض به حجاب خانم های داخل سالن و پدرم که متوجه این قضیه شد جلوی مادرم ایستاد که هر ماموری بیاید برای تعرض او را مورد حمله قرار بدهد و جلوگیری کند از تعرض به حجاب مادرم که بعداً مشخص شد که قضیه ی جشن هم ساختگی بوده است برای جمع کردن مردم در یک فضا و حمله یک باره به مردم داخل جشن و پدرم و مادرم به سختی از جشن خارج شده و به خانه بر می گردند. و بعد از این قضیه هم مادرم مدت های زیادی که این قانون اجرا می شد برای محافظت از حجابشان به بیرون از خانه نمی رفتند.(مازندران)۱۳- در ییلاق ما خانی زندگی می کرد که حدود ۱۰۰ سال سن داشت. زمان کشف حجاب از روستای آفن سر به روستای فیروز کلاه آمل برای دیدار با خواهرشان می رفتند، همراه ایشان مادرشان هم بوده است. نزدیکای آمل ماموران رضا خان با سر نیزه این ها را اجبار می کنند که روسری را از سرشان بر می دارند. و از پل رد می شوند. روسری را ماموران داخل رودخانه می اندازند. این هم به دلیل این که حجابشان رعایت شود کیسه ها و بقچه هایی که همراهشان بوده را خالی می کنند و به جای روسری استفاده می کنند.(مازندران)۱۴- پدر بزرگم یکی از روستاهای ساوه زمان آباد زندگی می کردند چند نفر جمع می شوند که برای زیارت حضرت معصومه به قم بروند. بعد از بازگشت به ساوه ورودیه شهر ساوه سربازهای رضاخان می ریزند سرشان که چادر و روسری های زنان را از سرشان می کشند. به مادر بزرگم که می رسند پدر بزرگ الاغی که مادر بزرگم سوار بده را فراری می دهد و دست ماموران رضا شاه به مادر بزرگم نمی رسد.(مرکزی)شما هم برای ثبت خاطرات مربوط به آشنایان خود می توانید به سایت گوهرشاد مراجعه نمایید.یا اگر کسانی که در بین خانواده و آشنایان خود از سراسر کشور افرادی را می‌شناسید که از دوران تغییر اجباری لباس و کلاه و کشف حجاب خاطراتی دارند یا از شهدای این دوره اطلاعاتی دارند، می‌توانند کلمه «حجاب» را به شماره ۳۰۰۰۳۳۰۰۰۳ پیامک کنید تا برای ثبت اطلاعات و خاطرات، با آنان تماس گرفته شود.







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 144]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن