تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 16 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خوشى و آسايش، در رضايت و يقين است و غم و اندوه در شكّ و نارضايتى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805042101




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

چند خطی درباره شعر و شخصیت مجید سعدآبادی می‌خواهم برایت آواز بخوانم


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: چند خطی درباره شعر و شخصیت مجید سعدآبادی
می‌خواهم برایت آواز بخوانم
مجید شاعر هم‌روزگار و هم نسل است. در این بازار شلوغ با چاپ بیش از پنج مجموعه شعر در طی این سال‌ها نشان داده است که شعر برای او جدی است و توانسته خودش را به عنوان یک شاعر پا به جفت ثابت کند.

خبرگزاری فارس: می‌خواهم برایت آواز بخوانم



خبرگزاری فارس- گروه ادبیات انقلاب اسلامی:  «مجید سعدآبادی متولد1362 در تهران است. وی ازجمله شاعران جوان و موفق این روزهای شعر کشور است که تمام کارهایش در قالب سپید است. او تا امروز در جشنواره‌های مختلفی ازجمله جشنواره بین‌المللی شعر فجر، جشنواره گام اول، شب‌های شهریور، دفتر شعر جوان و دوسالانه دفاع مقدس، به عنوان برگزیده شناخته شده است. از سعدآبادی تا کنون پنج مجموعه شعر دالان حاج‌مختار پلاک9 (هنر رسانه اردیبهشت)، قزل‌آلای خال قرمز(دفتر شعر جوان)، سربازی با گلوله برفی (انتشارات فصل پنجم، سه چاپ و چاپ چهارم، انتشارات سوره مهر)، روزهای اول دنیا مجموعه شعرهای کوتاه به سه زبان فارسی، اسپانیایی و انگلیسی (انتشارات فصل پنجم)، گلفروش مسلمان (شهرستان ادب) منتشر شده است.» این چند خط سابقه‌ای بود که از مجید سعدآبادی سال 91 در صفحه ادب و هنر، روزنامه شهرآرا مشهد در پیشانی گفتگویی که از او 20 تیرماه 91 چاپ شد، نوشته بودم. گفتگویی که یک سال بعد از شروع رفاقت و آشنایی‌مان در کنگره‌ای صورت گرفته بود. مجید سعدآبادی یک شاعر پرانرژی بود که در روزهای کنگره در اکثر بحث‌ها میان شاعران جوان نقشی محوری داشت و تا ساعت‌ها می‌توانست با خاطرات حضورش در هند اطرافیان را جذب کند. اما این رفاقت بعد از آن مصاحبه و چند روز جشنواره، دوباره با تماسی که مجید به بهانه جمع‌آوری کتاب «روز هشتم» با من برای تهیه چند مجموعه شعر رضوی گرفت ادامه یافت. مجموعه شعرها را برایش از مشهد پست کردم و قرار شد بعد از چاپ کتاب‌ها را بازگرداند، کتاب روز هشتم چاپ شد، اما مجید هنوز کتاب‌ها را بازنگرداننده است! دوباره مدتی بعد مجید را در حوزه هنری مشهد دقایقی دیدم، روزهایی بود که او چند ماهی را را در مشهد می‌گذراند تا با قرار گرفتن در حال و هوای مشهد، مجموعه شعر رضویش را کامل کند، که نمی‌دانم چاپ شده است یا نه؟ اما حضور یک شاعر در یک شهر برای نوشتن شعر هم از آن کارهایی است که از شاعرانی برمی‌آید که جان شاعری دارند. باری؛ مجید شاعر هم‌روزگار و هم نسل است. شاعری در روزگار شلوغی بازار شعر که شاعر چندان ارج و قربی ندارد و شاعران بسیاری به لطف محیط‌های مجازی و ناشرانی با شمارگان 100 جلد در ادای شاعری روزگار می‌گذرانند. اما مجید در این بازار شلوغ با چاپ بیش از پنج مجموعه شعر در طی این سال‌ها و حضور در محیط‌های مختلفی که به شعر پرداخته‌اند، نشان داده است که شعر برای او جدی است و توانسته خودش را به عنوان یک شاعر پا به جفت ثابت کند. در این میان اگر از حضورش در جشنواره‌های مختلف هم با این تئوری که «برگزیده شدن در جشنواره‌ها خامه روی کیک» است بگذریم، اما می‌توانیم تجدید چاپ کتاب‌هایش را در این روزگار بی مخاطب جدی بگیریم و به عنوان یک موفقیت مهم در کارنامه ادبیش ثبت کنیم. «پنجره را به برق می‌زنم ابرها به حرکت درمی‌آیند سکه‌ای می‌اندازم باران می‌آید ما بی‌آن که حس کنیم وارد جهان دیگری شده‌ایم» اگر بخواهم چند خطی هم درباره شعر شاعر بنویسم، این شعر کوتاه که در کتاب «روزهای اول دنیا» چاپ شده است، شاید نمونه خوبی باشد از جهان شعری سعدآبادی، جهان فانتزی که در آن تخیل به شدت فعال است اما شاعر به دنبال پیچیده‌گویی نیست، هرچند که این خصیصه برخورد ساده با زبان می‌تواند از سویی ضعف شاعر هم به شمار بیاید. جهانی که در کتاب «غریبه‌ای به غریبه‌ی دیگر» هم یافت می‌شود و شاعر حتی در شعر آیینی هم آن را ادامه می‌دهد و دریا را کیف دستی‌اش می‌بیند و ادامه ماجرا که از زبان خود شاعر باید شنید:«باران به هق هق افتاد/ وقتی شنید به پابوس می‌آیم/ دریا کیف دستی‌ام شد/ با طرح ماهی و موج/ که دردهای نگفتنی‌ام را در آن ریخته بودم/ و دو رود/ دستگیره‌هایی بودند/ که آن‌ها را دستم می‌دادند...» البته این تکنیک در شعری که به حمیدرضا شکارسری هم تقدیم شده است، ادامه دارد هرچند که در انتهای شعر توجه به محتوا شاعر را از این مسیر دور می‌کند؛«سرم سینی گردیست/ که در آن/ به ناصرالدین شاه هندوانه تعارف می‌کنند/ دست‌هایم دو تندیس بلورین/ برای دو نفر/ که‌ همزمان در کشورگشایی‌ها اول شده بودند...» این فضا با موسی و نیل و هیتلر ادامه پیدا می‌کند اما شاعر بالاخره باید حرف خودش را بزند و در سطرهایی پایانی از این فضا رها می‌شود و به سادگی می‌نویسد:«شکست‌هایم را همه تجربه کرده‌اند/ پیروزی‌هایم را/ تنها/ آرزوهایم برای خودم مانده» با این همه مجید سعدآبادی را که کم‌کم پایش از روزگار جوانی خارج می‌شود، امروز می‌توان به عنوان یک شاعر سپیدسرای موفق دانست. امیدوارم که شعرهای متفاوت او ادامه پیدا کند و شاعر ما درگیر بازاریابی شعرهایش نشود و از گیر و دار جهان مجازی و راه‌اندازی سایت و... برای خودش رها شود و مخاطبانش را با شعر همچنان و همیشه غافلگیر کند. «فراموشت نمی کنم وطنم چون گور کنی سالخورده که خاک را فراموش نمی‌کند وطنم آن روز خواهد رسید که تو را با وسعتی چون گذشته در آغوش بگیرم و دیگر با مشت خاکی که مادرم در چمدانم گذاشت به یاد نیاورم خاکی که برای سلامتی‌ات مشت بالا آورده بود وطنم می‌خواهم برایت آواز بخوانم اما هیچ پرستویی در حال کوچ سرود ملی نمی‌خواند.» یادداشت:سلمان نظافت یزدی انتهای پیام/و

94/04/20 - 13:31





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن