واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فارس گزارش میدهد
بزرگترین سفره افطار جهان اسلام در حرم مطهر رضوی/ مرا به صحن بهشتت نمیبری آقا؟
حرم مطهر رضوی در ماه مبارک رمضان میزبان نظرشدگان حرم دوست در بزرگترین سفره افطار جهان اسلام هستند و در هر افطار از 12 هزار نفر میزبانی میکنند.
به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، در هر کجا هستی و در هر لباسی هستی و در هر منزلتی... هیچ باش، چیزی نگو و فقط عاشق شو، بگذار تا نای درونت از نوای دلت بگوید و این را بدان و به همه بگو که ارزش هر انسانی به اندازه نوریست که خدا در درونش متجلی ساخته، هر چند یک وقتهایی هم میشود که حتی کورسویی از امید در دلت نیست و حس میکنی هر چه نور بوده در وجودت ظلمات شده و راه برگشتی نمیبینی و آنجاست که آقا میهمانت میکند... امام فرا میخواندت و اینجا حرم عشق و من که در برابرش دیوار دلم فرو میریزد و اعترافهای دلم به گناهکار بودنش که اشک چشمم را در میآورد و در این باران میان چشم و دلم چقدر دعا میکنم که... آقا مرا شهید ره خویش میکنی؟ دلم در برابر این عظمت نورانی اعتراف میکند که هر آنگاه حرم نبوده و امام رضا(ع) نبوده و نیایش و خدا نبوده، لحظههایم سرد و پر از ابتذال و خاموشی است و این میهمانی و دعوت به ضیافت افطار جوششی در دلم به پا کرده بسان همان طوفانی که موجهای خروشان و ویرانگر را به سمت ساحل روانه میکند، در خودم مچاله شدهام و فقط زیر لب زمزمه میکنم یا مونسی فی وحدتی... چند دقیقهای طول میکشد تا خودم را جمع و جور کنم، به کارت دعوت حرم نگاه کرده و روانه صحن هدایت میشوم، عقربههای ساعت حرم 18:30 را نمایش میدهد و صدای قرآنخوانی که زائران و مجاوران را سهیم سبزترین لحظات در بهشتیترین قطعه این دیار میکند. راستش این جمعیت را که میبینم این فکر در ذهنم تداعی میشود که هستند خیل عاشقانی که هیچگاه امام را تنها نمیگذارند، ازدحام جمعیت در مسیر مشخص شده برای ضیافت افطار و من که در میان این شلوغی در دلم با مولا حرف میزنم و حس میکنم در لحظات ناب پیش از افطار قدمهایم سبک شده و میتوان در پناه زیارت اوج گرفت. اطرافم را نگاه میکنم، کودک هست، پیرزنهایی هستند که از شدت پا درد قدم از قدم نمیتوانند بردارند و جوان هم زیاد هست و خدا میداند که در دلشان چه حاجتها را مرور میکنند، در نگاه همهشان اشتیاق موج میزند، اصلا میدانی! میهمان این حرم شدن یعنی تو نظر شدهای، یعنی هنوز بر تو امیدی هست و یعنی هنوز نگاهت میکند...
میهمان ضیافت آقا شدن یعنی برگرد، شروع کن و ققنوسوار آتش بگیر و خاکستر شو و پس از تولدی دوباره با امام خود عهد ببند تا در این عاشقی عهد شکنی در میان نباشد... خادمانی که در مسیر، هدایتت میکنند و حالا به جایگاه نماز روزهداران میرسیم، صفوف طویلی برای اقامه نماز و بانگ اذان در دلتنگترین مغرب سال که در حرم طنین انداز میشود و من و همه فراخوانده شدگان به این ضیافت که نماز را به مهربانی و خضوع مولایمان اقتدا میکنیم و در همین حوالی آسمانی همراه با پرواز کبوتران حرم، عشق و ارادت را به عروج دعا میکشانیم. نماز تمام میشود و خادمان حریم رضوی با تبسمی که التماس دعا در نگاهشان موج میزند، روزه داران را بر سر سفره کرامت علی ابن موسی الرضا(ع) هدایت میکنند، خوب میدانم که اینجا کانون دل های معتقد و عاشقیست که ایمان به این میهمان شدن و آسمانی شدن دارند. اصلا آمدهاند بر سر این سفرهها نه برای اینکه روزههاشان را باز کنند، نه... اینکار را به دور از سختیها میان این همه شلوغی و ازدحام جمعیت و در خلوتی دنج هم میشد انجام داد، اینجا آمدهاند تا بگویند آقا آمدهایم نمکت را بخوریم و هیچگاه نمکدان نشکنیم... آمدهاند بگویند که دل به این صحن و سرا دادهاند و در تمامی لحظات زیارت، با زیارت عاشقی میکنند. قطعهای از بهشت در صحن هدایت حرم مطهر رضوی با مائدههایی آسمانی، سفرههای طویل که انتهای آن را به سختی میشود دید و نور و نور و نور... بر سر سفره این ضیافت مینشینیم، راستش من همیشه عاشق این گلدانهای بر روی سفرههای افطار حرم بودهام، حس خوبی دارد، عاشق و آسمانیت میکند، آنقدر که از کنار همین گلدانهای آسمانی و اساطیری میتوانی بهار و تولد دوباره زندگیات را جشن بگیری و عهد ببندی که آسمانی شوی و با پاهایی بیرمق که نه با بالهای نیایش اوج بگیری... بستههای مرتب و منظم یک نفره افطار... همه چیز هست، آب و نان و خرما تا چای پنیر و غذای حضرت... خرما را برمیدارم، چشمهایم را میبندم و به یاد یار نخلستانهای غریب کوفه افطار میکنم...
دختر جوانی در کنار نشسته و میگوید روزهات قبول و من با لبخندی پاسخش را میدهم، با من حرف میزند...گاهی در هوای حرم ریههایش را به تنفسی عمیق میهمان میکند، گاهی بغض میکند و من از بغضهایش میفهمم که هر چه هست حکایت توسل و درد و صبرهای یک جوان است... کم حرف میزند...انگار عادت به گلایه ندارد فقط گاهی به گنبد خیره میشود و من در آن لحظه عشق را در چشمان عاشقش میبینم، راستش حرفهایی میزند که تا به حال نشنیدهام و در دلم میگویم آقا مرا فراخواندهای و سفیرت را کنارم نشاندهای تا آرامم کند یا آدم؟ به من میگوید زندگیات چقدر شیرین است؟ و من نگاه میکنم و فقط میگویم...میشکنم ...همین را لازم بود اعتراف کنم تا بگوید نیازی نیست بلند شوی و قرار نیست زیر بار سختیها کمر راست کنی..همه ما آدمها آمدهایم که بمانیم و نشکنیم...میگوید روحمان آنقدر باید بلندتر و وسیعتر شود که هر لحظه پذیرای دردی بزرگتر و مشکلاتی سنگین تر باشد تا رکوع عاشقانهمان به سجود تبدیل شود...باید دردها برایت صبر شوند...صبری لذت بخش نه جبر... در کنار این سفره و این صحن و سرا چقدر این حرفها میچسبد...انگار آقا خودش میداند دقیقا روحم چه نیازی دارد و من در این همصحبتی میفهمم که عبادت در تحمل همین دردها نهفته است...خودش میگوید از دردها و سختیها شکایت نمیکند که هیچ دوستشان هم دارد و فقط هر گاه کم میآورد و یادش میرود که قرار است این دردها متعالیش کنند به امام رضا(ع) پناه میآورد... افطار تمام میشود، برمیخیزیم...به من میگوید صبر را از ازل در جام وجودت ریختهاند و چرا تو جهانی را به دنبال آنی؟ راستش بیقرار میشوم و حال آن لحظهام مصداق همان بیت شعر امام راحل است که میفرماید: عمری گذشت در غم هجران روی دوست/ مرغم درون آتش و ماهی برون آب راهمان از هم جدا میشود، خدام حرم همچنان در حال ارائه خدمات...یکی فلاسکهای چای را جمع میکند، یکی ظرفها را و یکی میهمانان را هدایت میکند و خوشا به حال...حال خوبشان که در این آستان اینگونه عاشقانه و از این راه دلدادگی میکنند. دقایق پایانی این میهمانیست....دوباره صحنه نخست تکرار میشود، من و در برابرم حرم...نگاهم را ملتمسانه به ضریح گره میزنم و در دلم زمزمه میکنم... آن که عمری در پی او میدویدم کو به کو ناگهانش یافتم با دل نشسته روبرو السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)
.................................
گزارش از فائزه حمزهای
................................
انتهای پیام/3138/ر20
94/04/20 - 12:01
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 72]