تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):در عمل مؤمن يقين ديده مى‏شود و در عمل منافق شك.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846134347




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

«هيچ‌كس نبود بيدارمان كند» رجعت به گذشته براي درك حال است


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: «هيچ‌كس نبود بيدارمان كند» رجعت به گذشته براي درك حال است
«پيام دهكردي» بازيگر و كارگردان تئاتر، سينما و تلويزيون اين روزها با كارگرداني و بازي توأمان نمايش «هيچ‌كس نبود بيدارمان كند» در تماشاخانه باران حضور دارد
نویسنده : سپيده آماده 


«پيام دهكردي» بازيگر و كارگردان تئاتر، سينما و تلويزيون اين روزها با كارگرداني و بازي توأمان نمايش «هيچ‌كس نبود بيدارمان كند» در تماشاخانه باران حضور دارد؛ نمايشي با حضور الهام پاوه‌نژاد، فريبا متخصص و رضا مولايي كه داستان خانواده‌اي را در بستر التهابات سال 1332 روايت مي‌كند. به بهانه اجراي موفق و پرمخاطب نمايش «هيچ‌كس نبود بيدارمان كند» به سراغ «پيام دهكردي» رفته‌ايم تا از كارگرداني و بازي‌اش در اين نمايش بپرسيم. به عنوان اولين سؤال آقاي دهكردي! مي‌خواستم از تجربه متفاوت بازيگري و كارگرداني بپرسم. سوابق شما در زمينه بازيگري تئاتر بيشتر از كارگرداني است، اين تفاوت حضور در بازيگري به كارگرداني را چطور مي‌بينيد و همچنين تجربه توأمان كارگرداني و بازيگري كه در اين نمايش اتفاق افتاده است؟ بازيگري حرفه من است؛ حرفه‌اي كه به آن اشتغال دارم اما كارگرداني براي من مانند شعر گفتن است، زماني كه ضرورتش را احساس كردم به سمتش رفتم به همين دليل در حوزه كارگرداني چندان پر كار نبوده‌ام و هر زمان حس كردم پرسش‌هايي دارم كه در حوزه كارگرداني مي‌توانم پاسخي برايشان پيدا كنم، به سراغ كارگرداني رفته‌ام. طبيعتاً علاقه زيادي به كارگرداني دارم و زماني كه به اين انباشتگي برسم در قاموسي كارگردان كاري را روي صحنه مي‌برم اما در مورد توأمان شدن بازيگري و كارگرداني در نمايش «هيچ‌كس نبود بيدارمان كند» واقعيتش اين است كه اين مسئله خط قرمز من بود، من هيچ وقت دوست نداشتم همزمان هم كارگرداني كنم و هم بازيگري اما در اين نمايش تا لحظه آخر بازيگر براي ايفاي نقش عيسي خان پيدا نشده بود و عزيزاني هم كه مدنظر من بودند درگير پروژه‌هاي ديگري بودند، طبيعتاً من دو راه پيش رو داشتم يكي تعطيل كردن نمايش و موكول كردنش به زماني در آينده و ديگري بازي و كارگرداني همزمان. آقاي ياراحمدي نويسنده متن و ساير اعضاي گروه پيشنهاد دادند كه خودم نقش عيسي خان را بازي كنم و نگذارم اين تلاش گروهي به دليل نبود بازيگري براي ايفاي نقش عيسي خان بي‌نتيجه بماند. از طرف ديگر دوستان به من مي‌گفتند كه به متن اشراف دارم پيش از اين نيز نقشي شبيه اين نقش را در نمايش تير يا تيغ كهنه بازي كرده‌ و حال و هواي چنين نقشي را تجربه كرده‌ام و در نهايت پذيرفتم. البته در رهگذار تمرين‌هاي نمايش، از محمدرضا علي‌اكبري كه بازيگر نقش خسرو نمايش بودند خواستم در صحنه‌هايي كه من بازي دارم، به جاي من ايفاگر نقش عيسي خان باشند تا من بتوانم بازي ساير بازيگران را با دقت ببينم و تركيب بندي دقيق كارگرداني را بچينم و در نهايت تلاش كردم كمترين آسيب به اثر وارد شود اما نمي‌توانم كتمان كنم كه از اين تجربه توأمان بازيگري و كارگرداني راضي نيستم و تنها چيزي كه مرا به آرامش مي‌رساند اين است كه اين اتفاق حتماً خيري دارد و از آنجا كه با تمام قلبم اين كار را آغاز كردم. چه شد كه داستاني متعلق به 100 سال گذشته و در برهه تاريخ معاصر را انتخاب كرديد؟ من در تمام اين سال‌ها عبارتي را در مصاحبه‌هايم هم به كار برده‌ام كه هميشه دغدغه خودم هم بوده است اينكه به عنوان يك هنرمند بايد فرزند زمانه خودم باشم و همواره دغدغه معاصر بودن را داشته‌ام از طرف ديگر دغدغه نگاه اجتماعي همواره با من همراه بوده است و در حوزه مطالعات پژوهشي‌ام هم همواره مسائل اجتماعي را دنبال مي‌كردم. در مطالعاتي كه من داشته‌ام به اين نتيجه رسيده‌ام كه آسيب‌هايي كه در حوزه فرهنگي براي ما اتفاق مي‌افتد، در حال تكرار هستند و ربطي هم به امروز و ديروز ندارند و در طول 70 سال گذشته بارها آسيب‌هاي فرهنگي با اشكال مختلف اما با محتواي يكسان اتفاق افتاده‌اند، اين مسئله پيش از هر چيز يك نهيب جدي مي‌زند، اينكه ما تاريخ خودمان را در خاطر نداريم، ما از خطاهاي گذشته‌مان عبرت نمي‌گيريم، حافظه تاريخي فعالي نداريم و گاهي اوقات انگار كه خود را به فراموشي مي‌زنيم. به عنوان مثال بحث مديريت سليقه‌اي در حوزه فرهنگ بحثي است كه اگر واكاوي كنيم مشخص مي‌شود كه در طول دو دهه گذشته بيش از 30 بار از كلام هنرمندان صاحب جاي اين مملكت بيان شده است. من احساس كردم نياز داريم اين مسئله را براي مخاطبانمان روشن كنيم، رجعت به گذشته و مرور و عبرت‌گيري از آن باعث مي‌شود كه ما به اشتباهاتمان آگاه شويم و اكنونمان را درست طراحي كنيم و چشم‌انداز عالي‌تري را هم براي آينده متصور شويم. ديگر دغدغه من در استفاده از داستان در دل تاريخ معاصر مسائل هويتي است، به عنوان مثال زبان فارسي ما در حال نابودي است و واژه‌هاي انگليسي جاي واژه‌هاي معادل شكيل فارسي را گرفته است، از طرف ديگر موسيقي فاخر، مقامي و فولكلور ما در حال كمرنگ شدن است، آئين‌ها، مناسك و سنت‌هاي ما در حال نابودي هستند، حتي لهجه‌هاي اقوام هم در خطر زوال به سر مي‌برند. بسياري از اقوام هستند كه به فرزندان خود مي‌آموزند به گويش و زبان مادري سخن نگويند و دوست دارند فرزندانشان بدون لهجه سخن بگويند. همه اينها براي من موجب نگراني است. براي من غم‌انگيز است زماني كه مي‌بينم بقعه‌اي مانند امامزاده حمزه علي (ع) استان چهارمحال و بختياري مثل آب خوردن تخريب مي‌شود و دوستان تنها به يك عذرخواهي بسنده مي‌كنند. معماري تهران هم كه اين روزها معماري بي‌هويت شده است، اينها همه مولفه‌هاي تاريخ و هويت ملي ما هستند كه آسيب مي‌بيند. اينها همه دردهاي معاصر هستند. من همواره به خودم مي‌گويم اگر امروز اين آسيب‌ها اتفاق مي‌افتند، محصول يك روز و دو روز و پنج سال و 10 سال نيست و ماحصل عملكردي چندين و چند دهه‌اي است كه بايد به عقب بازگرديم و ريشه‌هايش را پيدا كنيم، عملكردي كه ما امروز خوشه‌چينش هستيم. به نظر من ما چاره و گريزي و گزير نداريم جز اينكه به سمت آثار معاصر حركت كنيم و به مردم نزديك شويم. اين باور من است كه من به عنوان يك تئاتري اگر كاري را انجام مي‌دهم بايد به مردم نزديك شوم و اين نزديكي از دل يك نگاه معاصر مي‌آيد ولاغير و مجموعه اينها من را بر آن داشت تا در برهه تاريخي معاصر كار كنم و نگاهي كاملاً امروزي به تاريخ داشته باشم. همزماني اين داستان با سال كودتاي سايه 28 مرداد 1332 به چه دليل بود؟ حجم زيادي از مجموعه پرسش‌هايي كه من داشتم به همان مقطع تاريخي باز مي‌گردد، همان مقطع تاريخي كه تصور كردم مي‌توانيم دراممان را به درستي در بستر آن متولد كنيم و به بالندگي برسانيم. طبيعتاً از نويسنده‌اي دعوت به همكاري كردم كه به آن مقطع تاريخي تسلط دارد و در عين حال خودش هم لر است و مناسك و آداب و رسوم اين قوم را به درستي مي‌شناسد و مي‌تواند تغزل و حماسه را به درستي در كنار هم روايت كند. وقتي با آقاي ياراحمدي صحبت كردم و مطمئن شدم كه سال 1332 بزنگاه خوبي است براي اينكه اين اتفاق دراماتيك را در بستر آن بپرورانيم. سال 1332 كشور ما آبستن بسياري از چالش‌ها بود، تأييد مي‌كنم بر چالش و از كلمه بحران استفاده نمي‌كنم چون چالش الزاماً مي‌تواند بحران نباشد و به بحران منجر شود و به هر حال زماني كه مي‌گوييم چالش اين واژه با معضل عجين مي‌شود و اساس شكل‌گيري درام هم همين معزل است. زماني كه حال بشر خوب باشد، درامي صورت نمي‌گيرد و زماني درام ايجاد مي‌شود كه بشر دچار درد و دغدغه مي‌شود. يكي از مشكلات اين روزهاي نمايش ما كمبود نمايشنامه‌هاي ايراني است و بسياري از كارگردانان هم ترجيح مي‌دهند به اجراهاي چند ده باره نمايش‌هاي خارجي اكتفا كنند، در چنين شرايطي چه عاملي باعث شد كه شما نمايشنامه‌اي ايراني را براي اجرا انتخاب كنيد؟ به طور كلي علاقه خاصي به اجراي نمايشنامه‌هاي ايراني دارم. در پروژه پيشنيم هم از سركار خانم ثميني خواهش كردم كه متني براي اداي دين به نسل دهه 60 بنويسند كه حاصلش شد نمايش متولد 61. در اين كار هم من از آقاي ياراحمدي خواستم كه متني را بنويسند و پس از جلسات و گفت‌وگو‌هايي كه داشتيم به كار سختي رسيديم و از ابتدا مي‌دانستيم كه متنمان سنگين و دشوار خواهد بود و با اينكه فكر كرده بوديم كه حتي اگر اين نمايشنامه به اجر هم نرسيد در بدترين حالت ما يك نمايشنامه ايراني به تاريخ نمايشنامه‌هاي كشورمان اضافه كنيم و اين به تنهايي هم اتفاق خوبي است و اين مسئله باعث شد كه در طول يك سال سعي كرديم كه اين متن را برسانيم و كار خدا بود كه متن بلافاصله به اجرا برسد. واقعيت اين است كه رفتن به سمت نوشتن و اجراي چنين نمايشنامه‌هايي، كار بسيار طاقت‌فرسايي است. در روزگاري كه تئاتر ما در يكي از تلخ‌ترين بزنگاه‌هاي خودش به سر مي‌برد. فرزند جوان تئاتر ما نياز به حمايت، برنامه‌ريزي و سياستگذاري دارد. در يك فضاي ناامن من كارگردان چطور بايد يك سال از عمرم را براي نگارش و توليد يك اثر نمايشي بگذارم با كدام سرمايه؟ شايد اگر من هم كارگرداني حرفه‌اي بودم اين كار برايم دشوار مي‌شد و به سمت اجراي يك نمايش كم پرسوناژ اقتباسي مي‌رفتم. اما من آنقدر كارگرداني را عاشقانه دوست دارم كه برايش هر كاري از دستم بر مي‌آيد انجام مي‌دهم. باور من اين است تا زماني كه به دنبال دردهاي خودمان نرويم ره به جايي نمي‌بريم. اين خوب است كه ما نمايشنامه‌هاي بزرگ دنيا را كار كنيم، اما اين هرگز كافي نيست و ما بايد به سمت توليد متن برويم. اما متأسفانه در طول سال‌هاي اخير توليد متون ايراني ما كاهش داشته و متون توليد شده هم چگالي تكان‌دهندگي و تأثيرگذاري كه در متون يك دهه پيش بود را ندارد. به همين دليل فكر كردم اين مسير سخت را بپيمايم اما اين دليل نمي‌شود كه همه اين كار را انجام دهند و حتماً كساني كه اجراي اقتباسي مي‌كنند دلايل خودشان را براي اين كار دارند. خيلي‌ها پيش از اين اجرا به من گفته بودند كه مخاطب ايراني اين روزها ديگر حوصله درام تلخ را ندارد، حوصله 90دقيقه تئاتر غمگين ندارد و شوخي و طنز و چهره مي‌خواهد اما در نهايت من گفتم كه مي‌خواهم تئاتري را كار كنم كه تماشاگر نداشته باشد اما لااقل مطمئن باشم كه از عمق جان و اعتقادات و باورهاي من خارج شده است. به همين دليل نمايش ما 90 دقيقه تلخ است و چهره ابزاري براي گيشه هم در آن حضور ندارد. اما به رغم اینکه کار به گفته خودتان 90 دقیقه تراژدی بود مخاطبان تا پایان نمایش میخکوب صحنه شده بودند. در حیطه نمایش نامه نویسی، کارگردانی، بازیگری و تک تک اجزای شکل دهنده یک نمایش زمانی که کارشان را در نهایت کمال انجام بدهند و در یک نظم ارگانیک کنار هم قرار بگیرند و این نظم به یک هارمونی برسد و ریتم صحیح برقرار شود و از نظر زیباشناسانه هم به حد لازم برسد، مخاطب کار را دنبال می کند. من این مسئله را در باره نمایش خودم نمی گویم و به طور کلی من معمولا هیچ وقت از کاری که انجام می دهم به نهایت رضایت نمی رسم. طبیعتا اگر برنامه ریزی منسجمی وجود داشته باشد در نمایش مخاطب پسندی از کار در خواهد آمد. آقای دهکردی! چه شد که قومیت لر را برای بستر روایت این داستان انتخاب کردید؟ من از همان روز اول هم بر وجود قومیت در نمایش نامه تاکید داشتم، اقوام ما هویت و پیشینه و پشتوانه فرهنگی ما هستند و هیچ کسی نیست که بخواهد این مسئله را کتمان بکند. قوم لر حجم تغزل و حماسه را توامان دارد با توجه به اینکه خود من فرزند چهارمحال و بختیاری هستم با این فرهنگ این منطقه عجین و همچنین اقای یاراحمدی. راحت ترین قومی که می توانستیم با محوریت آن داستان را روایت کنم قوم لر بود. از طرف دیگر قوم لر می توانست ویژگی شاعرانگی را که مورد تاکید من بود به درستی به نشان بدهد. از طرف دیگر خصوصیات این نمایش تنها در قوم لر نمی گنجد و می شود قوم کرد یا دشتستانی های استان بوشهر و حتی بانوان جنوبی را در اجرای کاراکترهای نمایش دید. ضمن اینکه من دوست دارم متن نگاهی فاخر به اقوام داشته باشد، همواره ما در بسیاری از آثار این اقوام را کمتر از بعد اندیشه ای شان می دیدیم و من می خواستم دست روی این مسئله بگذارم که همه این اقوام به رغم برخی از شوخی ها، صاحب جاه و نگره هستند. برخی از کاراکترهای نمایش لهجه غلیظ دارند در حالی که برخی از آنها فارسی سلیس صحبت می کنند و این تفاوت به چه دلیل است؟ من از ابتدا دوست داشتم که نمونه کاملی از لهجه داشته باشیم که دایه این نمونه را مدیریت می کند و سایر کاراکترها به ضرورت جایگاهی که دارند به سمت لهجه های حرکت می کند به عنوان مثال عمه فخرالزمان که گهگاه جملاتی را به لری می گفت و خود پروین که تک جمله ای را به زبان لری می گوید. تاکید ما بر این نبود که همه بازیگران به سمت لهجه های حرکت کنند در حالی که قصه به گونه ای روایت می شود که براساس آن خانواده عیسی خان مقیم تهران هستند اما برای سفر به خانه ویلایی شان می آیند. آقای دهکردی! چه شد که به این فرم از اجرای رسیدید و با انتخاب این فرم به دنبال تاکید چه مولفه هایی بودید؟ اینکه چه تاویل هایی از فرم وجود دارد، بابی است که بر روی همه مخاطبان گشوده شده است، در این مدت هم مخاطبان تآویل های متفاوتی داشته اند اما خود من فرمی را از جایی نمی آورم تا به کار الصاق کنم معمولا از خود محتوا به فرم می رسم، استاد سمندریان همیشه می فرمود خود نمایش نامه است که می گویند چگونه باید کارگردانی اش کنیم و طبیعتا هر نقشی هم می گویند که چگونه باید بازی شود، در خصوص این کار هم همین اتفاق افتاد، یعنی من به دست به واکاوی در اثر زدم و و آرام آرام فرم زاده شد، به این نتیجه رسدیم که در حوزه میزانسن70 تا 80 درصد از میزانسن های تکرای باشند اما چیزی نبود که از ابتدای جایی دیده با خوانده باشم. تکرار میزانس ها هم از همان تکرار اشتباه های زندگی آدمها می اید که در بطن نمایش نامه وجود دارد اینکه آدم ها اشتباهاتشان را تکرار می کند سایر عناصر هم از این خروجی تبعیت می کند و باید با این خروجی هارمونی داشته باشد و در همین طراحی صحنه و لباس هم در همین راستا قرار می گیرد. طراحی صحنه هم به هیچ عنوان دغدغه این را ندارد که ما یک عمارت بسازیم و همان طراحی صحنه با زبان فرم حرفش را می زند، طراحی لباس هم به همین ترتیب و با حفظ باورمندی سال 1332 به نتیجه خوبی می رسد. مخاطب ایرانی با داستان هایی که در دوره تاریخ معاصر روایت می شود، ارتباط عمیقی برقرار می کند، به نظر شما دلیل این اتفاق چیست؟ اساسا کشف درد مشترک برای تماشگر جذاب است. زمانی که ما با کسی صحبت می کنیم و در درد به اشتراک می رسیم گفتگو رنگ و بوی دیگه ای به خود می گیرد و هر دو طرف به آرامش دست پیدا می کنند. طبیعتا در حوزه تاریخ معاصر زمانی که تماشاگر ایرانی درام ایرانی را می بیند شروع به کشف کردن می کند و می بیند که مولفه های زندگی این روزها هم در آن روزگار هم کم و بیش وجود داشته است و همه این کشف و شهودها و رسیدن به نقاط و دردهای مشترک، مخاطب را به این التذاذ می رساند. ضمن اینکه قصه این نمایش با ضمیرناخوداگاه مخاطبان ارتباط برقرار می کند، مانند لذتی نوستالژیک که از بازگشت به یاد آوردن گذشته در انسان ایجاد می شود. شما نمايش را در سالن خصوصي و تازه تأسيس باران به اجر برديد؟ از تجربه اجرا در اين سالن رضايت داريد؟ من از آغاز علاقه‌مند بودم اين نمايش را در سالن استاد سمندريان تماشاخانه ايرانشهر؛ اجرا ببرم و در غير اين صورت تئاترشهر را براي اجرا در نظر داشتم. تئاتر شهر در حال بازسازي بود و سالن ايرانشهر هم با ترافيك شديد برنامه روبه‌رو بود و نشد و چون من دوست داشتم نمايش زودتر به سرانجامي برسد، تماشاخانه باران را ديدم و احساس كردم چه سالن خوش قواره‌اي است براي مني كه مي‌خواستم تماشاگر به اجرا نزديك باشد، ضمن اينكه تئاتر ايران به سمت خصوصي شدن حركت مي‌كند، احساس كردم كه با اين كار من هم سهم كوچكي در اين مسير داشته باشم، به رغم همه نقص‌‌هايي كه در اين مسير وجود دارد. حتي بعدتر هم كه چند جاي ديگر پيشنهادهايي براي اجرا داشتم ترجيح دادم كه نمايش را در باران اجرا ببرم و زير قولم نزنم. تجربه دوست داشتني بود و به رغم همه سختي‌هايي كه وجود دارد، اما اينكه اين اتفاق در يك تماشاخانه خصوصي رخ مي‌دهد، اتفاق مباركي است. اميدوارم هم گردانندگان اين تماشاخانه و هم ديگر تماشاخانه‌هاي خصوصي بتوانند از حمايت‌هاي سخت افزاري دولت بهره ببرند و همچنين فداكاري اين افرادي كه وقت و سرمايه و عمرشان را در مسير هنر تئاتر مي‌گذارند، تداوم داشته باشد. پس به باور ما تأسيس اين سالن‌هاي خصوصي در عرصه تئاتر اتفاق خوبي است كه مي‌تواند به داغي بازار هنر نمايش كشور و همه گير‌تر شدنش بينجامد؟ بدون ترديد اين اتفاق خيلي خوب است اما فراموش نكنيم كه در سياره ايران مسئله‌اي كه همواره باعث آسيب شده، نگاه بيلاني و آماري به پديده‌هاست. اگر در اين بُعد حركت كنيم مثل بسياري ديگر از رخدادهاي ديگر حتماً محكوم به شكست هستيم اما اگر اين اتفاق گسترش پيدا كند با يك برنامه‌ريزي صحيح به ارتقاي كيفي هم منتهي شود مي‌تواند در نهايت اتفاق بسيار بسيار مباركي باشد. اينكه مثلاً در 10 سال آينده در هر مجتمع 100 واحدي يك پلاتوي تئاتر هم وجود داشته باشد. تئاتر قرار نيست يك مقوله دور از دسترس باشد، تئاتر ساحتي است كه وظيفه‌اش توليد انديشه است. استقبال مخاطبان از اجرا چطور بود آقای دهکردی؟ خیلی خیلی خوب بود، با اینکه ما متاسفانه برایص این کار تبلغیات چندانی هم نداشتیم و خود من هم علاقمند بودم که کار از جنس خودش پیش برود و مخاطب خاص خودش را پیدا کند، اما خوشبختانه استقبال خیلی خوبی داشتیم و خیلی از تماشاگران کار را بارها تماشا کردند. به عنوان آخرین سوال آقای دهکردی، به نظر شما چطور می توان مخاطبان هنر نمایش در کشور را گسترش داد؟ به نظر من این اتفاق نیاز به جهاد دارد و این مسئله تنها در دست هنرمندان تئاتر نیست، حتی تنها در دست مدیریت تئاتر کشور هم نیست و همه باید به شکل کلان به این این امر اهتمام داشته باشند تا امیدوارم باشیم تئاتر در 15 و 20 سال آینده به یک ضرورتی به مثابه نان و آب تبدیل شود. شما ببیند تئاتر چه سهمی از تلویزیون ما دارد؟ میان این همه تبلیغ شوینده و چیپس، تئاتر نمی تواند سهمی از تلویزیون داشته باشد؟ تئاتری که کارش تولید اندیشه است. این همه تابلو و بیلبورد در سطح شهر وجود دارد چرا نباید سهمی از این همه محیط های تبلیغات شهری به هنر نمایش کشور ما اختصاص پیدا کند؟ چند درصد از ادارات و ارگان های ما به تئاتر اهتمام دارند که بگویند نه 7 هزار پرسنل ما که لااقل 100 مدیر ارشد موظف هستند که تئاتر حرفه ای که زاینده انیشه است، ببیند. یا الینکه جریان هایی که دارای تمکن مالی هستند از جریان تئاتر کشور دفاع کنند اما متاسفانه تئاتر ما این روزها به مدد جان فشانی خود هنرمندان تئاتر کشور است که به زندگی اش ادامه می دهد و هیچ حمایتی از تئاتر اتفاق نمی شود. الان جز حوزه رسانه و اهالی مطبوعات هیچ تلاشی در زمینه اشاعه تئاتر در سایر حوزه های اتفاق نمی افتد و آن هم به دلیل تعصب و علاقه شخصی دوستان رسانه ای به تئاتر است. الان چند درصد از مردم شهر تهران می دانند که تئاتر شهر کجاست؟ این فاجعه است که خیلی ها نشانی تئاتر شهر را ندانند. در این میان اما تئاتر آزاد به نظر من نظام و انسجام بیشتری در این سالها داشته است تا تئاتر حرفه ای اندیشه ساز. تئاتر جایگاه اصلی در سبد تولید خانواده ندارد و خانواده ها برای خرید یک پیتزا با قیمت های گزاف برنامه ریزی کند اما در بحث تئاتر چنین رفتاری را ندارد. باور من بر این است که همه در جریان تئاتر مقصر هستند و متاسفانه تئاتر آنطور که باید و شاید به اقتدار نرسیده است و هنوز به یک ضرورت تبدیل نشده است و هنوز هم ممکن است خیلی ها بگویند حالا اگر تئاتر نباشد مگر چه می شود، اینها نگاه های سطحی به این مقوله است که در این سالها شاهدش بوده ایم اما من همواره کوشش کرده ام که وظیفه خودم می دانم که امیدوار باشم.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۵ تير ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۱





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن