تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 11 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (ص) کمال نماز ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836335574




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

من طبیب حیوانات بی‌پناه روی زمینـم


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:

من طبیب حیوانات بی‌پناه روی زمینـم درست است که سقف واقعیت‌ها از بتن و آهن و سیمان است و بخواهی از آن بالاتر بروی سرت می‌شکند و درد دارد اما من حاضر نیستم تن به کف آن بدهم، معتقدم چشم را می‌شود
 

روی کمبودها و حتی نبودها بست، اما روی بی شرافتی ها و رذالت ها نه. ترجیح می دهم راننده مردم در کوچه و خیابان باشم، اما ظلم به حیوانات و حتی انسان ها را نبینم. علیرضا رونقی ها هستم، 41 سال پیش در هفتمین روز گرم تیرماه در بندرعباس به عنوان پنجمین فرزند خانواده به دنیا آمدم. پدرم مرد دریا بود؛ یک لنج داشت که با آن به دل خلیج فارس می زد و نان سفره مان را با فروش ماهی تهیه می کرد، خیلی اخمو و به قول مادرم گوشت تلخ بود و به غیر از دریا با کسی دمخور نمی شد. رهایش می کردی شب ها هم روی لنجش و کنار دریا می خوابید، حالا که از آن سال ها گذشته و خوب به رفتارهایش فکر می کنم می بینم که دریا تاثیر مستقیم بر روحیه پدرم گذاشته بود و از او مرد سرد خاموشی ساخته بود که جز پاسخ کوتاه به سوال اطرافیان حرفی نمی زد و البته توفان عصبانیت های دیرهنگامش هم غرشی عجیب داشت. من کمتر مورد توجه پدر و مادرم بودم و اغلب مرکز توقعات و انتظاراتشان حول محور سه برادر و خواهر بزرگ ترم می چرخید، به من که جثه کوچک و لاغری هم داشتم همیشه به چشم فرزند آخری که کاری از دستش برنمی آمد، نگاه می کردند که در دوره نوجوانی خیلی به غرورم آسیب زد، اما بعدها متوجه شدم خیلی هم برایم بد نشد چون که توانستم خوب درس بخوانم و دنیای درونم را پرورش دهم. برادرهایم همراه پدر به دریا می رفتند و خسته و نالان به خانه برمی گشتند، پدر نقش یک ناخدای تمام عیار را برایشان بازی می کرد و حسابی آنها را به کار وامی داشت، خواهرم هم در خانه کمک مادر بود و گاهی در کنار من درس می خواند؛ تنها کاری که من بلد بودم و خیلی خوب از پسش برمی آمدم. آنقدر درسم خوب بود که معلم بچه های محل شدم، دم غروب می رفتیم کنار بندر و با آنها ریاضی، زبان، فیزیک و... کار می کردم. یک دانش آموزی بود در بندر به اسم مجید که پدرش مهندس اکتشاف نفت بود، درسش خیلی ضعیف بود در حد معدل پانزده، اما پشتکار خوبی داشت، من هر روز او را می بردم کنار دریا و با هم درس می خواندیم، آن سال امتحانات ثلث سوم معدلش 19 شد، پدرش به پاس تلاش ها برایم یک دوچرخه خرید، در پوست خودم نمی گنجیدم، تا آن روز کسی به من هدیه نداده بود، خیلی لذت بخش بود، هنوز هم که به آن فکر می کنم تنم خنک می شود. پدرم می گفت علیرضا اولین دستمزد زندگی ات را دوچرخه گرفتی، آفرین! مرحبا! برادرهایم با افتخار به من نگاه می کردند.
دیدی کاری را بی چشمداشت انجام می دهی و اصلا توقع نداری، اما یک باره پاداش خوبی بین هوا و زمین و دقیقا از جایی که انتظارش را نداشتی می رسد؟ دیدی چقدر لذت بخش است؟ داستان دوچرخه هم همین طور بود. آن دوچرخه انگیزه ای شد برای شغل معلمی، به نظرم گاهی تشویق های کوچک انگیزه ای بزرگ می سازند، شب ها زیر پشه بندی که در حیاط بسته بودیم، همان طور که طاق باز به آسمان نگاه می کردم، در رویاهای بی پایان و نفسگیر علیرضایی که معلم شده عرق می کردم و بی خواب می شدم. در مدرسه دائم نگاهم به صورت و دهان معلمانم بود و تلاش می کردم سیر و سلوکشان را مو به مو تقلید کنم، یک شب در رویا مثل آقای میرزاخانی، معلم ریاضی مان می شدم و شب بعد اقدسی، معلم انشا و فارسی بودم، گاهی اوقات زیست شناسی درس می دادم و بعضی شب ها هم معلم خوشنویسی زبردست و چیره ای بودم که قلم نستعلیق را آنچنان روی ورق می کشید که دوات رنگ از رخسارش می پرید. اما من دامپزشک شدم، در کمال ناباوری و در حالی که اصلا در تصورم نبود که یک روز به جای تربیت آدم ها، مسئول نجات حیوانات شوم. چطور؟! این طور که معلم مدرسه برای من انتخاب رشته کرد و دامپزشکی را به عنوان گزینه 44ام برایم نوشت تا فرم خالی نماند و از شانس ام تنها در همین رشته پذیرفته شدم؛ تا روزنامه را دیدم به قطع و یقین گفتم نمی روم، دامپزشکی در هیچ کجای تصورم نبود، اصلا ذهنیتی نداشتم، مرغم یک پا داشت، باید می خواندم برای دو سال دیگر، اما معلم هایم و بعد پدرم من را وادار کردند که برای یک ترم هم که شده سر کلاس بنشینم و بعد تصمیم بگیرم، راهی اهواز شدم و برای پنج سال این رشته را خواندم. واقعیت های دوره جوانی از خیال و رویابافی نوجوانی فاصله معناداری دارد، واقعیت ها می گویند تو نیاز به پول، رفاه، ارتقای شغلی، زن و زندگی داری، اما رویاها مانع و اما و اگر ندارد، شما یک بار دقت کنید، رویای امشب تان قطعا بلندتر از شب قبل پرواز می کند، خیال ها همیشه در اوج اند. واقعیت یقه من را محکم گرفت و درگیرش شدم، درس خواندم، فارغ التحصیل شدم، رفتم در دامداری های مختلف کار کردن، زن گرفتم، بچه دار شدم و ادامه تحصیل دادم و خلاصه اش این می شود که زندگی کردم. سال چهارم دانشکده که بودم رفتم سراغ کار، یکی از اقوام به یک دامدار بزرگ اطراف بوشهر معرفی ام کرد، آنها نیاز به یک دامپزشک داشتند و من هم نیاز به پول؛ مشغول کار شدم، بررسی امراض گاوها و طیور دیگری که مثل شترمرغ داشت را به عهده گرفتم، اما آنها از من کار نمی خواستند. می گفتند دکتر علی یک امضا بزن پای این برگه، این مهر تائیدت را بکوب پای این گوشت، نیازی هم نیست هر دقیقه بین سالن ها بگردی و گاودرمانی کنی! اوایل خیلی مقاومت می کردم و دائم با سرمایه دار آنجا دعوا و بحث داشتم که شما گاوهای مریض را می کشید و لاشه آن را به قیمتی گزاف می فروشید، اما زیر بار نمی رفت و حتی تهدید به اخراجم کرد که خودم پول حرام را به شرف فروختم و زدم بیرون. چند سالی بین دامداری های مختلف و شیلات سرگردان بودم، بلااستثنا کار غیرقانونی، همه غیربهداشتی، اقدامات ضدحیوانی و حتی مخاطره انگیز انسانی، تنها چیزی که برایشان مهم نبود سلامت حیوان و به تبع انسان بود، تلاش برای اصلاح هم فایده ای نداشت، درآمد بیشتر و سود سرشار جلوی چشمشان را گرفته بود، اما من نمی توانستم تحمل کنم و بالاخره برای همیشه از دنیای بزرگ دامداری خداحافظی کردم. دو سه سالی بیکار بودم، با حقوق معلمی همسرم و مسافرکشی و ترجمه متون درسی روزگار سپری کردم تا یکی از دوستان گفت که برای باغ وحش ارم پزشک نیاز است، زن و بچه را رها کردم و آمدم تهران تا اول شرایط را بسنجم و بعد آنها را بیاورم. آنجا شرایط خیلی بد بود، خیلی، حیوانات مریض و پیری که اسیر قفس بودند. نه واکسیناسیونی نه رسیدگی تنها یک نمایش بلیتی بود که نه چیزی عاید تماشاچی می کرد و نه درآمدی برای مجموعه داشت، پنج سال در آنجا ماندم و همه تلاشم را برای بهبود سلامت جسمانی حیوانات به کار گرفتم، مجموعه هم در حد توان خود همکاری زیادی کرد، اما واقعیت این است که حیوانات در کشور ما از پایین ترین حقوق برخوردارند و بهتر است بگویم از هیچ حقوقی بهره مند نیستند. در همین تهران شما، به حریم زندگی سگ ها و تمام چارپایان تجاوز شده، به جای لانه آنها ویلا و برج و آپارتمان ساختند، بعد ماموران شهرداری تفنگ به دست می روند سراغ این حیوانات نجیب که چه؟ زیاد زاد و ولد می کنند. این چه منطقی است و از کدام متد علمی سرچشمه می گیرد؟ مگر در گذشته سگ ها زاد و ولد نمی کردند؟ من این روزها دوباره بیکار شده ام، همسرم گلایه می کند که تو ایده آل گرا هستی و زندگی را فدای یک سری ارزش بی ارزش خودت کردی، درست است که سقف واقعیت ها از بتن و آهن و سیمان است و بخواهی از آن بالاتر بروی سرت می شکند و درد دارد، اما من حاضر نیستم تن به کف آن بدهم، معتقدم چشم را می شود روی کمبودها و حتی نبودها بست، اما روی بی شرافتی ها و رذالت ها نه. ترجیح می دهم راننده مردم در کوچه و خیابان باشم، اما ظلم به حیوانات و حتی انسان ها را نبینم، آخر من طبیب حیوانات بی پنا هستم نه سلاخ آنها. راوی: فهیمه سادات طباطبایی درباره علیرضا ...
آستین همت را بالابزن
همه ما برای اصلاح امور جهان فکرهایی درسر داریم و اگر بگذارند کارهایی هم بلدیم. قلب مان برای محیط زیست می تپد، دغدغه حفظ حقوق حیوانات را داریم و از نقض حقوق شهروندی خودمان و دیگران ناراحت می شویم. ما که می گویم منظورم صرفا شهروند ها نیست، دولتمردان مان هم در همین زمره اند.



همه دغدغه حل مشکلات کشور را دارند و به دنبال اصلاح امورند، هیچ سیاستمداری در طول تاریخ و عرض جغرافیا پیدا نمی شود که بگوید بیکاری خوب است یا مثلا تورم بدردبخور. همه هم در مقام نظر ایده هایی برای ریشه کن کردن مشکلات دارند. منتهی مشکلی که در هر دوسطح وجود دارد، این است که این اراده ها و دغدغه ها معمولا در همان سطح ذهنیات می مانند و به عرصه عمل نمی رسند. همیشه هم بهانه زیاداست؛ وقتی همه سطح خیابان ها زباله است، زباله نریختن من چه فایده ای دارد؟ این همه آدم تخلف می کنند، یک نفر هم رویش. با مراقبت های من وانفسای حقوق حیوانات در این کشور درست نمی شود و... . در سطح کلان هم همین است. زندگی علیرضاخان رونقی ها یک درس بزرگ برای همه ما دارد. این که برای انجام اقدامی، منتظر دیگران نمانیم. آستین همت را بالا بزنیم و فارغ از عملکرد دیگران هر آنچه از دستمان بر می آید و وظیفه مان است را برای بهبود اوضاع انجام بدهیم. درست مثل علیرضا، که دغدغه طبابت حیوانات بی پناه او را از آن سر دنیا به نزدیکی پایتخت کشانده و منتظر نمانده دیگران برای حیوانات کاری بکنند. راز اصلاح امور همین است، منتظر دیگران نباش، حتی شده به تنهایی حمله کن به نابه سامانی هایی که در اطرافت می بینی و هر چه در توان داری را انجام بده. در راه هدف جدی باش، کار خودت را تمام و کمال انجام بده و منتظر معجزه نباش، معجزه در آستین همت و بازوی پرتوان خود توست، نه عملکرد دیگران. عرفان پارسایی فر / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام​جم)





 


جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 07:30





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 90]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن