واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
چرا نمی توانیم فیسبوک را ترک کنیم؟
پیشتر از فیسبوک واقعا خوشم می آمد، به آنجا می رفتم تا جک بگویم و بشنوم، لینک های جذاب را یافته و یا آنها را با دوستانم به اشتراک گذارم.
دیجیاتو: Matt Weinberger خبرنگاری با سابقه است که چند ماهی می شود کار خود را در Business Insider آغاز کرده. وی به شبکه اجتماعی فیسبوک و توئیتر علاقه زیادی داشته اما طی آزمایشی، خود را به چالشی دعوت می کند که برای مدتی، از فیسبوک استفاده نکرده و از آن کناره گیرد. آنچه در ادامه می خوانید، از زبان آقای Weinberger خواهد بود.
در زمستان گذشته، تصمیم گرفتم چند ماهی از فیسبوک استفاده نکنم. در فیسبوک نبودن این روزها سخت است اما اگر بتوانید مدتی دوام بیاورید، سپس چشمتان بر روی برخی حقایق روشن خواهد شد و می بینید که شبکه های اجتماعی، چگونه ذهن شما را درگیر خود کرده و با آن بازی می کنند.
پیشتر از فیسبوک واقعا خوشم می آمد، به آنجا می رفتم تا جک بگویم و بشنوم، لینک های جذاب را یافته و یا آنها را با دوستانم به اشتراک گذارم. در مجموع نیز احساس صمیمیت بسیار بیشتری با آشنایان خود در فیسبوک داشتم تا توئیتر.
مدتی به همین منوال گذشت و من نیز اوقات خوشی را سپری می کردم، اما یک مورد همواره باعث رنجشم می شد، در پست هایی که بر روی صفحه شخصی خود قرار می دادم، همواره نظراتی قرار می گرفت و در نهایت نیز بحث در میان دوستان و آشنایانم به بیراهه کشیده می شد. آنها می آمدند و گفتگوهای شخصی خود را در بخش کامنتهای مطالبم پیگیری می نمودند.
تصمیم گرفتم مدتی ساکت شوم، چیزی نگویم، حرفی نزنم. اما باز هم اضطراب دست از سرم بر نمی داشت. مدام پست های اخیرم را چک می کردم، آیا کسی دوباره در بخش کامنت ها حرفی بی مربوط زده؟ آیا در آینده و پس از شکست سکوتم، باز هم این اتفاقات تکرار خواهند شد؟ فیسبوک تبدیل به یکی از بزرگ ترین منابع اضطراب و تشویش در زندگی ام شده بود.
سکوتم، جهت آگاهی دیگران از تاثیر بد فیسبوک بر زندگیمان نبود، به شکل دراماتیک هم به دیگران اعلام نکردم که من قصد ترک فیسبوک را دارم، حتی اپلیکیشن این سرویس را نیز از موبایل حذف نکردم تا برای دیگران خود را فردی خاص جلو دهم که از فیسبوک دوری می کند. من صرفا متوجه این مورد شده بودم که دیگر از «در فیسبوک بودن» لذت نمی برم؛ سکوتم تبدیل به سر زدن های کمتر به آن شد، تا جایی که به طور کلی چک کردن آن را نیز قطع کردم.
زمانی که به خود آمدم و متوجه شدم که دیگر فیسبوک برایم اهمیتی ندارد، تصمیم گرفتم ادامه داده و ببینم تا کجا می توانم به همین شکل پیش روم. این رویه دو ماه طول کشید؛ در این زمان نیز صرفا از توئیتر استفاده نمودم.
اما، در فیسبوک نبودن سخت است.
این موضوع نیز چند دلیل دارد، اول اینکه همه اطرافیانمان از آن بهره می گیرند؛ زندگی اجتماعی من تا حد بسیار زیادی بستگی به دعوتنامه هایی داشت که از طریق این شبکه اجتماعی برایم ارسال می شد. اطمینان دارم که در این مدت دعوت به رویداد های بسیاری را از دست داده ام.
وارد زمانه ای شده ایم که به معنی واقعی کلمه در فیسبوک نبودن سخت است؛ حتی اپلیکیشن های روی اسمارت فون من نیز می خواهند به این سرویس متصل شوند. فروشگاه های مورد علاقه ام تخفیفات مقطعی خود را در فیسبوک اعلام می کنند و…
چالشی که خود را در آن گرفتار کرده بودم، هیچ قانونی نداشت اما گویا تمایلی نداشتم تا خود را مشمول عفو کنم. من علاقه ای نداشتم به سراغش روم، برعکس حتی از آن دوری می کردم اما این فیسبوک بود که هر بار در برابر من ظاهر می شد و از من می خواست «چکش» کنم. ناگهان، متوجه فراگیری ترسناکش شدم.
این چالش همچنین در مورد مقایسه فیسبوک و توئیتر درسهایی را به من آموخت؛ در فیسبوک شما در مرکز توجه آشناترین افراد زندگیتان و دوستان خود، دوستان ِدوستان خود و دوستانِ دوستان ِدوستان خود قرار دارید، در حالی که در توئیتر صرفا «یک» کاربرید.
اگرچه سیاست ها و فلسفه ی توئیتر به شکلی بنا شده که احتمال مورد سوءاستفاده قرار گرفتن اطلاعات شخصی که خود در آن قرار می دهید بسیار بیشتر است، اما در هر حال، فیسبوک مکانیست که برای نزدیک ترین افراد زندگیتان، همواره در معرض دید هستید و هر چه بگویید و انجام دهید، دقیقا در برابر چشمانشان قرار خواهد گرفت. از همین رو، من نتیجه گرفتم که با توئیتر راحت تر کنار می آیم.
اوایل مارس به فیسبوک برگشتم تا شروع به کار خود را در Business Insider به اطلاع دوستانم برسانم. هرچند من دو ماه به فیسبوک سر نزده بودم و این مدت، زمان زیادی محسوب نمی گردد، اما در هر حال به نظر می رسید که به طور کلی هیچ کس متوجه غیبت و عدم حضورم نشده بود؛ آنها صرفا پس از این که شنیدند من خود را به این چالش دعوت کرده بودم، از ماجرای عدم حضورم با اطلاع گشتند. هر چند این موضوع باعث دلسردی ام شد اما در نهایت منجر گشت تا درک کنم «من، پروفایل فیسبوکم نیستم.»
این وقفه ی کوتاه از فیسبوک به من این موضوع را یادآور شد که شبکه های اجتماعی، آمده بودند تا ما را به بهترین شکل به هم متصل کرده و کمک کنند تا سهمی در زندگی اطرافیانمان داشته باشیم، آن هم به شکلی ساده تر. اما در عوض صرفا باعث گیج شدن بیشترمان می شوند؛ باعث می شوند حس «از همیشه تنهاتر بودن» به ما دست دهد.
چه بخواهیم چه نخواهیم، فیسبوک بخش بزرگی از دنیای ما را تشکیل داده و قسمت های مختلف دنیای وب را به هم متصل ساخته است. این سرویس انقدر رشد کرده، بزرگ شده و زندگی ما را تحت تاثیر خود قرار داده که با وجود عدم سرگرم کننده بودن برای بسیاری از کاربران، باز هم توسط قشر زیادی از جامعه مورد استفاده قرار می گیرد.
تاریخ انتشار: ۲۶ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۳:۴۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]