واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: دو قورت و نيم آبگوشت
نویسنده : اولاد آدم
اولاد آدم چي كمتر از پسر نانواي آزادپز سر گذر دارد كه نميتواند شبها برود و در خيابان با ماشين آخرين سيستم خود دور دور كند و بعدش بيايد خانه يا اصلاً نيايد خانه يا هر چي؟
ميگوييد حالا چرا پسر نانوا؟
خب بنويسي پسر فلان وكيل و وزير و مقام كه يقهام را ميگيرند كه چرا به اين پاكدستان تنه زدهاي يا كنارشان ويراژ دادهاي! اگر بنويسم فوتباليست و هنرمند هم كه ميگويند كار غيرفرهنگي كردهاي؟ اگر بنويسم بانكدار و كارخانهدار هم كه ميگويند به اقتصاد مملكت خيانت نكن!
ميگوييد حالا چرا ماشين آخرين سيستم؟ مگر نسل ماشينهاي آخرين سيستم منقرض نشده و در جهت تحقق عدالت از واردات ماشينهايي كه به خيابانهاي شهر فخر ميفروشند و كارشان شده بوق زدن براي زن و بچه مردم جلوگيري نشده و...
اولاد آدم نميداند چه بگويد. دم خروس را سازمان توسعه تجارت زده است لاي پوشه واردات. اصلاً پوشه چرا؟ پورشه واردات! بله! واردات خودروهاي بالاي 2500 سي سي در فاصله سالهاي 88تا 92 در مجموع 95 هزار و 673 دستگاه بوده كه باعث خروج بيش از 2 ميليارد و 510 ميليون دلار ارز از كشور شده است.
لابد ميگوييد باز جاي شكرش باقيست كه سال گذشته از قحطي و خشكسالي و واردات بيرويه خودروي لوكس خدا اين مملكت را حفظ كرده است. بله كرده است. كمتر از نيم درصد (2/0 درصد) از كل واردات خودرو در سال 1393 به خودروهايي با حجم موتور بيش از 2500 سي سي اختصاص داشته. بنابراين عدد را سرراست ميكنيم 96 هزارتا و خيرش را ببينيد. البته ميشد همان 100 هزار هم نوشت.
حالا لابد ميپرسيد كه چرا ميگويند آن دولت وارد كرد و اين دولت وارد نكرد؟ چرا هي دولت دولت ميكنند؟ خب به خاطر اينكه نگويند چه كساني سوار اين خودروها ميشوند! به خاطر اينكه.... آخ! اين گوش من اين روزها براي سردبير خوشدست شده است....
اصولاً ما بايد كمك كنيم كه آنهايي كه ميتوانند سوار خودروي لوكس شوند و ولع دنيا را دارند هم در اين ميان تضرر نكنند و تكدر نيابند و ما هم متهم به سياهنمايي نشويم. آنها هر چه خودروي لوكس وارد كنند دو قورت و نيمشان باقي است و بايد بهشان آبگوشت را بدهيم آخر سر! (در چهار سال 100 هزار خودروي لوكس! يعني سالي 25 هزار نفر داريم كه استطاعت دارند از اين كارها بكنند) نوش جانشان.
حالا ميگوييد چرا دو قورت و نيم و آبگوشت! قصهاش چيست اولاد جان؟ ميگويند حضرت سليمان زبان همه جانداران را ميدانست، روزي از خدا خواست تا يك روز تمام مخلوقات خدا را دعوت كند. از خدا پيغام رسيد، مهماني خوب است ولي هيچ كس نميتواند از همه مخلوقات خدا يك وعده پذيرايي كند. حضرت سليمان به همه آنها كه در فرمانش بودند دستور داد تا براي جمعآوري غذا بكوشند و قرارگذاشت كه فلان روز در ساحل دريا وعده مهماني است. روزي كه مهماني بود به اندازه يك كوه خوراكي جمع شده بود. در شروع مهماني يك ماهي بزرگ سرش را از آب بيرون آورد و گفت: خوراك مرا بدهيد. يك گوسفند در دهان ماهي انداختند. ماهي گفت: من سير نشدم. بعد يك شتر آوردند ولي ماهي سير نشده بود. حضرت سليمان گفت: او يك وعده غذا مهمان است آنقدر به او غذا بدهيد تا سير شود. كم كم هر چه خوراكي در ساحل بود به ماهي دادند ولي ماهي سير نشده بود. خدمتكاران از ماهي پرسيدند: مگر يك وعده غذاي تو چقدر است؟ ماهي گفت: خوراك من در هر وعده سه قورت است و اين چيزهايي كه من خوردهام فقط به انداره نيم قورت بود و هنوز دوقورت و نيمش باقي مانده است. ماجرا را براي سليمان تعريف كردند و پرسيدند چه كار كنيم هنوز مهمانها نيامدهاند و غذاها تمام شده و اين ماهي هنوز سير نشده. حضرت سليمان در فكر بود كه مورچه پيري به او گفت: ران يك ملخ را به دريا بيندازيد و اسمش را بگذاريد آبگوشت و به ماهي بگوييد دوقورت ونيمش را آبگوشت بخورد.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۳ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۶:۳۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 130]