تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 27 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):همه خوبى‏ها و بدى‏ها در مقابل توست و هرگز خوبى و بدى واقعى را جز در آخرت نمى‏بينى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816163529




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بیشتر عاشق شدم


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بیشتر عاشق شدم
عشق و ازدواج
دیدم کلاه برای اون واجب تره "نوجوانی شهید ابراهیم امیرعباسی"  مادر بهش گفت:ابراهیم،سرما اذیتت نمیکنه؟گفت:نه مادر، هواخیلی سرد نیست. هواخیلی سرد بود، ولی نمی خواست ما را توی خرج بیندازد. دلم نیامد؛همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم. صبح فردا، کلاه را سرش کشید و رفت. ظهرکه برگشت، بدون کلاه بود! گفتم:کلاهت کو؟گفت:اگه بگم دعوام نمیکنی؟گفتم:نه مادر؛ مگه چیکارش کردی؟گفت:یکی از بچه های مدرسه مون با دمپایی میاد؛ امروز سرماخورده بود؛ دیدم کلاه برای اون واجب تره. همه ی مسیر را دویده بود "نوجوانی شهیدعباس بابایی" یک روز با عباس سوار موتورسیکلت بودیم. تامقصد، چندکیلو متری مانده بود. یکدفعه عباس گفت: "دایی نگه دار!" متوجه پیرمردی شدم که با پای پیاده تو مسیر میرفت. عباس پیاده شد، ازپیرمرد خواست که پشت سر من سوار موتور شود. بعدازسوار شدن پیرمرد، به من گفت:دایی جان،شما ایشان را برسون؛ من خودم پیاده بقیه راه رو میام. پیرمرد را گذاشتم جایی که می خواست بره. هنوز چند متری دور نشده بودم که دیدم عباس دوان دوان رسید؛ نگو برای آنکه من به زحمت نیفتم،همه مسیررا دویده بود. نمی خورم چون نمیدونم صاحبش راضی هست یا نه "نوجوانی شهیدمسعودکریمی مجد"   زیرسایه درخت مشغول بازی بودیم. یکی ازبچه ها، چشمش به سیب سرخی افتاد که توی جوی آب افتاده بود و داشت می گذشت. دست کردسیب رو برداشت و بین بچه ها تقسیم کرد. مسعود سهمش را نگرفت و گفت: "چون نمی دونم صاحبش راضی هست   یانه، نمی خورم"  کجای اسلام گفته همه ی کار خانه را مادر انجام دهد؟"نوجوانی شهیدمحمدمعماریان" خیلی از کارهای خانه راکه بلد بود، خودش انجام میداد. وقتی هم مانع می شدیم، می گفت: "کجای اسلام آمده که همه کارهای منزل را باید مادر انجام بده؟!" چندماهی رفت کلاس خیاطی؛ زود یادگرفت. باباشم براش یه چرخ خیاطی گرفت؛ لباس های مردانه می دوخت. کم کم مشتری هم پیدا کرده بود. درآمد هم داشت. پولش رو با مشورت و حساب شده خرج میکرد. (ماهنامه امتداد،شماره34،ص33) دوستان خوبم با خواندن این خاطرات زیبا بیشتر عاشق شهدای عزیزمان شدم .برای خواندن خاطرات بیشتر به تاپیک مجموعه خاطرات دوران نوجوانی شهدا مراجعه کنیدباشگاه کاربران تبیان - انجمن های تخصصی - ارسالی از sardarane_eshgh





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 352]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن