تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 25 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815808997




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اقتصاد اسلامي لازمه رونق و پيشرفت حکومت اسلامي


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری موج:


۱۷ خرداد ۱۳۹۴ (۱۳:۴۱ب.ظ)
اقتصاد اسلامي لازمه رونق و پيشرفت حکومت اسلامي دفتر مطالعات رسانه اي اقتصاد اسلامي
يکي از مهم‌ترين اهداف حکومت ديني فراهم کردن زمينه رسيدن انسان به مقام خلافت الهي يعني همان «إني جاعل في الأرض خليفة» است که اين خليفه خدا نيز خود مهتدي بوده و ديگران را وارد نور ايمان مي کند، از ظلمت شرک مي رهاند و اين خود غرض اصلي نزول قرآن و بعثت پيامبران(ع) است.

هدف متوسط حکومت اسلامي همان رسيدن جامعه به عدل است؛ جامعه‌اي که اين اهداف در آن محقق باشد را مي‌توان مدينه فاضله دانست. البته پس از تبيين اين اهداف بايد به مهمترين اوصاف مدينه فاضله يعني رشد فرهنگي و اقتصادي نيز پرداخته شود.


هدف عالي و متوسط حکومت اسلامي
لازمه خلافت الهي آن است که انسان کامل يعني خليفة الله همه کمال‌هاي مُستخلفٌ عنه را که خداوند جهان است، به اندازه سعه هستي خود فراهم کند و در همه آن کمال‌هاي وجود، مظهر خداوند سبحان شود، بنابراين آنچه به نام قسط، عدل و نظاير آن به اسم «اهداف حکومت اسلامي» ياد مي‏شود، همه کمال به شمار مي‏آيند؛ ولي تمام آنها جزء فروعات کمال اصلي‏اند، زيرا انسان متعالي که خليفه خداست مصدر همه آن کمال‌هاست، چون خلافت خدا مستلزم آن است که خليفه او مظهر آن چيزهايي باشد که در تأمين سعادت ابدي سهيم است و در تدبير جوامع بشري نقش سازنده دارد.

رهانيدن انسان ازتاريکي به نور، هدف نزول قرآن، رسالت پيامبران و غرض حکومت اسلامي است. قرآن کريم در آغاز سوره ابراهيم(ع)، هدف نزول قرآن را که همان هدف والاي رسالت و غرض اصيل حکومت اسلامي است، چنين ترسيم مي‌کند: «الر کتاب أنزلناه إليک لتخرج الناس من الظلمات إلي النور بإذن ربهم إلي صراط العزيز الحميد»(1)؛ «قرآن کتابي است که ما آن را به سوي تو فرو فرستاديم تا مردم را از هر تيرگي و تاريکي برهاني و آنان را به نور برساني» البته اين رهانيدن از ظلمت‏ها و رساندن به نور، به دستور و اجازه پروردگار آنها است و راه نوراني شدن مردم، پيمودن راه راست خداوندِ عزيز، نفوذناپذير و پيروز بر هر چيز است.

دوري از خداوند که «هستي محض» و «کمال صرف» است، تيرگي بوده و جدايي از او که نور تام است، جز تاريکي نيست و تنها مبدأيي که توان بيرون آوردن انسان از تيرگي و رهاندن او از تاريکي را دارد، همانا «نور بالذات» و خداوندي است که نور آسمان‏ها و زمين بوده و از اين رو، در آيةالکرسي، ولايت اين امر را فقط به خود نسبت مي دهد، چنين مي فرمايد: «اللهُ ولِيّ الذين امنوا يخْرجهمْ من الظلمات إلي النّور»(2) و اگر در آيه مورد بحث، نوراني ساختن مردم را به رسول اکرم(ص) اسناد داد، براي اين است که انسان کامل، خليفه خداست و خليفه، کار مستخلف عنه را انجام مي‏دهد و چون انجام اين کار بوسيله آن حضرت از راه خلافت و نيابت است نه اصالت، لذا در آيه‌اي که پيش از اين ذکر آن رفت اخراج از ظلمت‏ها به سوي نور، به اذن خدا مقيد شده است.

هدف والاي رسالت و نزول وحي که همان حکومت الهي است، نوراني نمودن جامعه انساني است و انسانِ نوراني، از گزند تيرگي هوا و آسيب تاريکي هوس مصون، و از وسوسه، دسيسه و مغالطه، محفوظ خواهد بود و چنين انساني که از جهت انديشه، از تباهي توهم، تخيّل و هر گونه مغالطه آزاد است و از جهت عمل، از آلودگي هر گونه شهوت و غضب پاک مي‏باشد، شايسته خلافت خداست.

بنابراين، هدف مهم تأسيس نظام اسلاميِ مبتني بر وحي و نبوت، همانا خليفة الله شدن انسان است و در چنين جامعه‏اي، خط مشي انسان نوراني بسيار روشن است و او با نور الهي که بهره وي گشته حرکت مي‏کند و زندگي مي‏نمايد؛ چنانکه خداوند فرمود: «وجعلنا له نوراً يمشي به في النّاس»(3)؛ «ويجعل لکم نوراً تمشون به».(4)

سيره آموزنده انسان نوراني آن است که در عين رعايت ادب و پاسداري از حرمت انسانيتِ ديگران، هيچ انساني را شايسته ستايش و پرستش نمي‏داند و نيز در عين زيبا ديدن نظام کيهاني و تحسين سراسر گيتي، هيچ موجود سپهري يا زميني را شايسته تکريم عبادي ندانسته، براي آن قداست پرستش قائل نيست و بلکه تمام عالم و آدم را نشانه خداي بي‏نشان دانسته، براي آنها ارزشي بيش از نشانه بودن معتقد نيست؛ چنانکه انسان کامل يعني حضرت علي‏بن ابي‏طالب(ع) در معرفي اين گونه از انسان‏هاي نوراني چنين مي‏فرمايد: «عظم الخالق فى أنفسهم فصغر ما دونه فى أعينهم».(5)




خاصيت «نور» آن است که هر چيز را آن گونه که هست ارائه مي‏کند و نورِ توحيد، انسان کامل را چنان بينا مي‏نمايد که خداوند عظيم را به عظمت مي‏نگرد و قهراً همه اشياء که مخلوق خدايند، در ساحَت جلال الهي کوچک خواهند بود. از اين رو، هر چيزي غير از خدا، از ديدگاه عارف کوچک شمرده مي‏شود.

حضرت علي‏بن ابي‏طالب(ع) در اين باره فرموده‏اند: «عظم الْخالق عندک يصَغر المخلوق فى عينک»(6)؛ يعني بزرگي خالق در نزد تو، کوچک مي‏سازد مخلوق را در چشم تو، و اين بينش صائب نيز به نور خداوند است که بهره پرهيزگاران مي‏گردد: «من يتق الله يَجْعلْ له مخرجا من الفتن ونوراً من الظلم».(7)

نکته ديگري که توجه به آن لازم مي‏باشد اين است که نه تنها قرآن کريم عامل نوراني شدن انسان‏هاست، بلکه تنها مبدأ نوربخش، حکومت اسلامي در پرتو قرآن است و کسي که از آن محروم باشد، هيچ نوري نخواهد داشت؛ چه اينکه خداوند فرمود: «ومنْ لمْ يجعل الله له نورا فما له منْ نوْر»(8)؛ زيرا «بر اهرمن نتابد اسرار اسم اعظم».

عدل وقسط، هدف متوسطِ حکومت اسلامي

چون «اسلام» تنها دين الهي است «إن الدين عند الله الإسلام»(9) و هيچ ديني غير از آن مرضي و مقبول خداوند نيست «ومن يبتغ غير الإسلام دينا فلن يقبل منه وهو في الآخرة منَ الخاسريْن»(10)، بنابراين، تنها ره‏آورد همه پيامبران الهي اسلام بوده و حکومت آنان نيز اسلامي بوده و مي‏باشد و اهداف فراوان آن، در جاي جاي قرآن کريم آمده است.

در سوره «حديد» که هدف «نبوت عامه» را بازگو مي‏کند، خداوند چنين مي‏فرمايد: «لقد أرسلْنا رسلنا بِالبينات وانزلنا معهم الْکتاب وَالميزان ليقوم الناس بالقسط وانزلنا الحديد فيه بَاس شدِيد»(11)؛ يعني ما پيامبران را با معجزه و ادله قاطع و گويا فرستاديم و با آنان کتاب آسماني را که دربردارنده مجموعه عقايد، اخلاق، و قوانين عملي است، نازل کرديم تا مردم به عدل و داد قيام نموده، به جور و ستم قصور نکنند و آهن را که در رأس نيروي شديد و عامل هراس بيگانگان است، فرو فرستاديم که طاغيان و رهزنان به آن دفع شوند و از حريم قسط و عدل و قانون الهي دفاع گردد.

در اين آيه، هدف عمومي همه پيام‏آوران و زمامداران حکومت اسلامي در طول تاريخ، همان قسط و عدل جامعه شمرده شد، اما همان گونه که قبلا اشاره شد، رعايت حقوق فرد و جامعه و تأمين همه مظاهر تمدن، از فروعات نوراني شدن افراد آن جامعه مي‏باشد؛ زيرا «خليفة الله» که انسان نوراني است، به يقين حقوق ديگران را رعايت مي‏کند و از آنان حمايت مي‏نمايد.

پس آنچه در اين آيه به عنوان هدف حکومت رهبران الهي ياد شده، يک «هدف متوسط» است نه هدف نهايي. «هدف نهايي» همان است که قبلا بيان شد و آن، خليفة الله شدن انسان کامل است که نه تنها معلم انسان‏ها است و آنان را از کتاب و حکمت خدا آگاه مي کند و نفوس آنان را تهذيب مي‏کند، فرشتگان را نيز از اسرار اسماء الهي آگاه کرده، حقايق آنها را به ملائکه تعليم مي‏دهد و قلمرو خلافت او، فقط موجودهاي زميني نيستند، بلکه موجودهاي آسماني نيز از فيض خلافت او بهره مي‏برند؛ اگر چه جسم وي در زمين به سر ‏برد.


خلافت و حکومت حضرت داوود(ع)
گرچه برهان عقلي و تحليل قرآني، دليل کافي بر آن است که هدف اصيل حکومت اسلامي خليفةالله شدن انسان و در پرتو آن به قسط و عدل قيام کردن است، اما ارائه برخي از شواهد قرآني مايه طمأنينه بيشتر خواهد شد. قرآن کريم حضرت داود(ع) را به عنوان مجاهد نستوه، رهبر انقلاب و زمامدار عصر خويش معرفي کرده «... و قتل داودُ جالُوتَ...»(12) و او را از کتابي به نام زبور برخوردار مي‌داند «... و اتينا داود زَبُوراً»(13) و وي را نيز پيشواي اهل تسبيح دانسته، کوهها و پرنده‌ها را با او تسبيح‌گوي خدا مي‌شمارد «و سخّرنا مع داود الجبال يسبّحن و الطّير»(14) و او را همچون پسرش حضرت سليمان(ع) از علم خاص الهي متنعم مي‌داند «و لقد اتينا داوُد و سليمان علماً»(15) و از منطق پرندگان آگاه مي‌شمارد «وَوَرِثَ سليمان داود و قال يا ايّها النّاس عُلِّمنا مَنْطِق الطير»(16) و او را صاحب قدرت معنوي دانسته، اهل أوْب و رجوع مکرر به درگاه خدا مي‌داند «... و اذکر عبدنا داود ذا الأيد إنّه أوّابٌ».(17)

آن‌گاه که او را به اوصاف راستين خليفةاللهي ستود و کمال‌هاي انسان نوراني را بر او اثبات کرد، فرمود: «يا داود إنّا جعلناک خليفة في الأرض فاحکم بين النّاس بالحقّ...»(18)؛ يعني رهبر جامعه انساني که نمونه سالکان کوي کمال مي‌باشد، خليفه خداست و خود به مقام منيع خلافت الهي نائل آمد، آنگاه حکومت اسلامي را تشکيل داد و حاکميت قانون خدا را تحقق بخشيد و از فروع آن مقام، به عدل و داد حکم کردن، حقوق متقابل انسانها را رعايت کردن و از آنها حمايت نمودن است.

تاکنون بيان کوتاهي پيرامون هدف اوّل حکومت اسلامي ارائه شد و امّا در بيان هدف دومِ آن که تأسيس مدينه فاضله باشد، نکاتي خواهد آمد.

اوصاف مدينه فاضله

مدينه فاضله داراي اوصاف و شرايطي است که بخشي از آن به محيط زيست بر مي‌گردد و بخش ديگر آن به ساکنان آن؛ گرچه همه اوصاف در سايه رشد علمي و ترقي عملي ساکنان هر مرز و بوم فراهم مي‌گردد. البته اوصاف و شرايط مدينه فاضله فراوان است، ولي به برخي از آنها به صورت اجمال اشاره مي‌شود:

الف)رشد فرهنگي

زمامدار حکومت اسلامي، عهده‏دار تأمين علم و دانش شهروندان قلمرو حکومت خود مي‏باشد و آياتي مانند «هو الّذي بعث في الأُميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته ويزکِّيهم ويعلِّمهم الکتاب والحکمة وإن کانوا من قبل لفي ضلالٍ مبين»(19)، بيانگر آن است.

مشکل اساسي جامعه در جاهليت جديد يا کهن، ندانستن اصول «تمدن ناب» و يا عمل نکردن به آن در فرض دانستن است؛ يعني جهالت و ضلالت، دو عامل قطعي انحطاط جامعه جاهلي است و مهمترين هدف حکومت اسلامي در بخش فرهنگ به معناي جامع، جهالت‏زدايي و ضلالت‏روبي است تا با برطرف شدن جهل و ناداني، علم، کتاب و حکمت جايگزين آن گردد و با برطرف گشتن ضلالت، گمراهي اخلاقي و انحرافِ عملي، تزکيه و تهذيب روح، جانشين شود و لذا در آيه مزبور و مانند آن که اهداف و برنامه‏هاي زمامداران اسلامي مطرح مي‏شود، جهل زدايي توسط تعليم و ضلالت‏روبي توسط تزکيه، از شاخصه‏هاي اصلي آن قرار گرفته است.

آيه مذکور، جامعه اُمّي، نادان و بي‏سواد را به فراگيري دانش تشويق مي‏کند تا از امّي بودن برهند و به عالِم و آگاه شدن برسند و نيز جامعه گمراه و تبهکار را به طهارت روح فرا مي‏خواند تا از بزهکاري برهد و به پرهيزکاري و وارستگي بار يابد؛ البته مردم آگاه و وارسته، توان تأسيس مدينه فاضله و حفظ آن را خواهند داشت.


ب) رشد اقتصادي
رهبران اسلامي، تبيين خطوط کلي مال در نظام اسلامي را به عهده دارند و قوانين الهي، گذشته از آنکه مردم را به کاشت، داشت، و برداشت در همه شؤون اقتصادي دعوت مي‏نمايد و حلال بودن آن را در همه مراحل تحصيل مال، نگهداري مال، توزيع مال، و صرف و هزينه آن، رکن لازم يک اقتصاد سالم مي‏داند، به مسائل اساسي ديگر آن نيز مي‏پردازد که به برخي از آنها اشاره مي‏شود.

اسلام، اصل مالکيت خصوصي را پذيرفته و آن را امضا کرده و معناي آن اين است که هر فردي در قياس با ديگر افراد، مالک دسترنج خود بوده و هيچ کس حق تصرف در آن را بدون اذن و رضاي او ندارد؛ ولي اين نکته را نيز تصريح مي‏نمايد که در قياس با خداوند، هيچ کس مالک نيست، بلکه به منزله امين در نگهداري و نائب در تصرف مي‏باشد و آياتي نظير «واتوهم من مال الله الّذي اتاکم»(20) و «وأنفقوا ممّا جعلکم مستخلفين فيه»(21)، گواه بر آن است و از اينرو، هيچ فردي حق ندارد بدون اذن و رضاي خداوند، در مال به دست آورده خويش تصرف نمايد.

اسلام، مجموع مال‏ها را براي اداره شؤون مجموع انسان‏ها مي‏داند؛ يعني اصل مالکيت خصوصي نبايد مايه حرمان جامعه باشد و امت اسلامي را به دو گروهِ مالمندِ زراندوز و نيازمند تقسيم کند. اسلام، مال را به مثابه ستون فقرات جامعه انساني و سبب قيام مردم مي‏داند. فرد و يا گروهي که فاقد مالند، از آن جهت فقيرند که ستون فقرات اقتصادي آنان شکسته شده و توان قيام را از دست داده‏اند؛ زيرا «فقير» يعني کسي که مهره کمرش شکسته است و قدرت ايستادن و ايستادگي ندارد.

از آنجا که مال به منزله خون در عروق جامعه و ستون فقرات ملت محسوب مي‏گردد، نبايد آن را در اختيار سفيه و بي‏خرد قرار داد که مبادا در آن مسرفانه يا مترفانه تصرف کند و عامل قيام امت را به هدر دهد.

بيان قرآن درباره سه مطلب اخير چنين است: «ولا تؤتوا السُّفهاء أموالکم الّتي جعل الله لکم قياماً»(22)، در اين آيه کريمه، خداوند سبحان، هم مال را به عموم جامعه نسبت مي‏دهد "أموالکم" و هم آن را سبب قيام مي‏داند "الّتي جعل الله لکم قياما" و هم از قرار دادن آن در اختيار سفيه مانند کودک يا بالغ بي‏خرد، نهي مي‏فرمايد "ولا تؤتوا السُّفهاء".

اسلام، احتکار ثروت و ذخيره کردن آن را ممنوع مي‏داند و اين عمل را به منزله ضبط خون در رگ بدن که سبب فلج شدن ساير اعضاء مي‏گردد، تلقّي مي‏کند؛ بنابراين جريان و حرکت آن را لازم مي‏شمرد. آياتي از قبيلِ «الّذين يکنزون الذَّهب والفضَّة ولا ينفقونها في سبيل الله فبشِّرهم بعذابٍ أليم»(23)، دليل بر منع رکود مال و گواه بر لزوم جريان آن در تمام اعضاء جامعه است.

اسلام جريان ناتمام مال و منحنيِ ناقص مسير آن را ممنوع و جريان کامل و منحني تام آن را لازم مي‏داند، يعني اجازه نمي‏دهد که ثروت مملکت در دست گروهي خاص جاري باشد و هرگز به دست ديگران نرسد و بلکه فتوا مي‏دهد که لازم است دور آن کامل باشد تا به دست همگان برسد. آياتي مانندِ «کي لا يکون دولةً بين الأغنياء منکم»(24)، گواه بر اين سخن است.





گردش و تداول ثروت در دست گروهي خاص و حِرمان توده جامعه از آن، به دو صورت ترسيم مي‏شود که هر يک از آن دو نارواست؛ يکي بر اساس نظام کاپيتال و سرمايه‏داري غرب، و ديگري بر پايه نظام دولت‏سالاري و مکتب مارکسيسم فروريخته شرق.

به هر تقدير، مال نبايد در اختيار اشخاص حقيقي خاص يا شخصيت‏هاي حقوقي مخصوص محصور باشد، بلکه بايد در تمام قشرهاي جامعه جاري گردد و اين ره‏آورد اسلام، پايه و اساس «برين اقتصادِ سالم» است که از بين «فَرْثِ» سرمايه‏داري و «دَمِ» دولت سالاري و مارکسيسم، «لَبَنِ» خالص و شير شفاف اقتصاد ديني را استنباط مي‏کند تا از افراط اوّل و تفريط دوم رهائي يابيم و به هسته مرکزي عدل اسلامي نائل شويم.

اسلام، جريان تام و منحني کامل مال در دست توده مردم را که از راه مشروع مانند تجارت با رضايت صورت گيرد مي‏پسندد؛ يعني راه اصلي انتقال مال و جريان عمومي آن، غير از راه ارث و بخشش و...، همانا راه تجارت با رضايت است و بنابراين، «تجارت بدون رضايت» يا «رضايت بدون تجارت» (مانند قمار و...)، راه مشروع تلقي نمي‏شود و آياتي نظير «يا أيّها الّذين امنوا لا تأکلوا أموالکم بينکم بالباطل إلاّ أن تکون تجارةً عن تراضٍ منکم»(25)، دليل بر آن است.

آنچه از نظر اسلام درباره رشد اقتصادي بيان شد، در چند بند ذيل خلاصه مي‏گردد:

1 ـ اصل مالکيت انسان‏ها نسبت به يکديگر پذيرفته است، ولي تمام انسان‏ها نسبت به خداوند، امين و نائبند نه مالک.
2 ـ مجموع اموال، متعلق به مجموع انسان‏هاست.
3 ـ مال، به منزله خون بدن و به مثابه ستون فقرات جامعه انساني است.
4 ـ قرار دادن مال در اختيار سفيه ممنوع است و صرف آن به نحو اسراف يا اتراف نارواست.
5 ـ احتکار ثروت و اکتناز مال، ممنوع است و جريان آن لازم مي‏باشد.
6 ـ جريان ناقصِ مال، ممنوع مي‏باشد و دَوْر کامل آن لازم است.
7 ـ جريان عمومي مال، گذشته از راه‏هاي پيش‏بيني شده در شرع مانند ارث و بخشش، همانا بر اساس تجارت با رضايت است.


منابع:
1ـ سوره ابراهيم (عليه‏السلام)، آيه 1.
2ـ سوره بقره، آيه 257.
3ـ سوره أنعام، آيه 122.
4ـ سوره حديد، آيه 28.
5ـ نهج‏البلاغه، خطبه 193، بند 5.
6ـ نهج‏البلاغه، حکمت 129.
7ـ نهج‏البلاغه، خطبه 183، بند 11.
8ـ سوره نور، آيه 40.
9ـ سوره آل عمران، آيه 19.
10ـ همان، آيه 85.
11ـ سوره حديد، آيه 25.
12ـ سوره بقره، آيه 251.
13ـ سوره نساء، آيه 163.
14ـ سوره انبياء، آيه 79.
15ـ سوره نمل، آيه 15.
16ـ سوره نمل، آيه 16.
17ـ سوره ص، آيه 17.
18ـ سوره ص، آيه26.
19ـ سوره جمعه، آيه 2.
20ـ سوره نور، آيه 33.
21ـ سوره حديد، آيه 7.
22ـ سوره نساء، آيه 5.
23ـ سوره توبه، آيه 34.
24ـ سوره حشر، آيه 7.
25ـ سوره نساء، آيه 59.
* بنيان مرصوص، صفحه 342-232.
* ولايت فقيه صفحه104-99.
* سرچشمه انديشه 352-345.
* نسبت دين و دنيا 29-19.

محمد ساکي مالحي














این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاری موج]
[مشاهده در: www.mojnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 175]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن