تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 5 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):من ادب آموخته خدا هستم و على، ادب آموخته من است . پروردگارم مرا به سخاوت و نيكى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1844667290




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفتگو با آخوندی که رزمی کار است، برنامه طنز اجرا می‌کند، موسیقی می‌داند و دلش می‌خواهد به کنسرت برود


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


گفتگو با آخوندی که رزمی کار است، برنامه طنز اجرا می‌کند، موسیقی می‌داند و دلش می‌خواهد به کنسرت برود جامعه > شهری - سایت شبکه آفتاب نوشت:

در ساعت هشتِ شبی که با او قرار داریم، بارانکی زده و هوا تازه است. آدرسش ما را می‌کشاند ته یک کوچه‌‌ی فرعیِ بن‌بستِ دومتری. در که باز می‌شود، نور زرد رنگ لامپ حیاط از لای درز می‌دود توی کوچه‌ی باریک. عاقل‌مردی ترکه‌ای آن سوی در تعارف می‌کند. خانه نقلی است، شاید هفتادوپنج‌متری. رنگ پرده‌ و مبل گرم است، اما با کسی که در خانه‌ی خودش ملبس است، چگونه باید به گفت و شنود نشست؟ روی میز عسلی لپ‌تاپی روشن و در زمینه‌ی آن «صفری ‌تی‌وی»، سایتش، باز است؛ مردی با لباس روحانیت حرکتی رزمی زده، پاهایش را ۱۸۰ درجه باز کرده و روی عکس نوشته شده است: «استاد حسین صفری (دان چهار تکواندو) پیشگام برنامه‌های طنز شرعی در کشور (لطیفه، تقلید صدا و ...)». نگرانی از سردی این ملاقات را با حرف‌ و لبخند و یک لیوان چای، که می‌ریزد، می‌شکند؛ خیلی زود. آن‌قدر راحت است که نمی‌شود او را حاج‌آقا صدا کنیم. گرم می‌گیرد و با صراحت و بدون لاپوشانی حرف می‌زند. شنیدن بعضی حرف‌هایش تازه و گیراست، و همین باعث می‌شود که وقتی خداحافظی می‌کنیم، ساعت از نیمه‌شب گذشته و روزی دیگر آغاز شده باشد. از چه زمانی متوجه شدید استعداد اجرای کار طنز دارید؟
از دوران سربازی. آن‌جا تقلید صدای گروهبان‌ها و فرمانده‌ها را درمی‌آوردم. بعد هم که شناخته شدم، وقت‌هایی که می‌خواستن به سربازها روحیه بدهند، صدایم می‌کردند می‌رفتم جلو گروهان جوک تعریف می‌کردم. چون به موسیقی هم آشنا بودم، یک روز ارگ می‌زدم، یک روز فلوت‌زن بودم، یک روز جاز می‌‌زدم؛ البته سعی می‌کردم حدود شرعی رعایت شود، چون پدرم روحانی است و در خانواده‌ی روحانی بزرگ شدم؛ مثلاً آهنگ‌های انقلابی می‌زدم. دلخوشی بچه‌ها هم این بود که در جشن ترخیصی‌شان صفری می‌خواهد برنامه‌ی طنز اجرا کند. واقعاً هم دلخوشی دیگری نداشتند. انگیزه‌ی خنداندن دیگران از کجا آمد؟ آخر به نظر می‌آید خانواده‌ای که پدر در آن روحانی است، باید بسته‌تر باشد.
شاید اصلاً همان باعث شد که بروم سراغ این کار. شاید همین که خانواده‌ای روحانی بودیم و مردم همیشه راجع‌به روحانی و بچه‌های روحانی‌ها فکرهای این‌طوری داشتند. فکر می‌کنم به همین دلیل بود که دوست داشتم برعکسش را نشان بدهم و بگویم چنین چیزی که شما فکر می‌کنید نیست. البته برای این کار همین الآن هم خیلی منتقد دارم. فرمانده‌ها ناراحت نمی‌شدند؟ خلاصه برای خودشان بین سربازها ابهتی دارند و می‌خواهند حفظ شود.
چرا، چرا، چند بار هم بدجور مرا تنبیه کردند (می‌خندد). یکی دیگر بود به اسم کریم، از همه قشنگ‌تر صدای او را تقلید می‌کردم، گروهان را به هم ریخته بودم واقعاً. مثلاً می‌آمد دم آسایشگاه و صدا می‌زد: «آسایشگاه شماره‌ی دو به خط شن برای حموم» و چون اصلاً حمام رفتن خودش پروژه‌ای بود که اعصاب همه را خرد می‌کرد، تا می‌رفت آسایشگاه بعدی من می‌رفتم آخر آسایشگاه و از آن‌جا با صدای کریمی اعلام می‌کردم: «حموم لغو شده، برین استراحت کنین» و به همین ترتیب. بنده خدا خیلی صدای خشن و خنده‌داری هم داشت. خلاصه با من لج افتاده بود و از همان اول همیشه به من می‌گفت: «صفریِ گاو!» (می‌زند زیر خنده و گریزی می‌زند به دوران سربازی و با صدای غریبه‌ای که گروهبان کریم است دستور صادر می‌کند.) اتفاقاً خیلی هم خشن بود و همیشه یا شلنگ دستش بود، یا فانوسقه. جالب بود که همیشه هم با خنده می‌زد. می‌خندید و می‌زد، سرباز هم می‌خندید و کتک می‌خورد، اصلاً خیلی عجیب بود. طوری‌که هیچ‌وقت کسی جرأت نکرد برود از او شکایت کند. خلاصه چند بار مفصل از این گروهبان کتک خوردم. البته خیلی آدم فرزی بود و تیراندازی‌اش هم حرف نداشت. این ناراحت کردن فرمانده و گروهبان، که به خاطرش کتک هم خورده‌اید، کار شما را غیرشرعی نمی‌کرد؟
بله غیرشرعی بود، اما آن موقع نه من طلبه بودم نه کسی به من احکام گفته بود، بعدش هم فضای خدمت سربازی این چیزها را برنمی‌دارد، در جشن ترخیص بچه‌ها می‌زدند و می‌رقصیدند، درحالی‌که خیلی از کارهایشان حرام است، اما جو طوری است که احساس می‌کنی مفسده‌ای در آن نیست و دلخوشی غیر از این ندارند. شما یک بار طلبگی را رها کردید، اما دوباره برگشتید، چرا؟ آن هم بعد از این همه سال؟
من یک بار در ۱۳۶۴ در حوزه بودم، اما ول کردم و رفتم تو کارِ بازار آزاد. در ۱۳۷۲ که از خدمت برگشتم زدم تو کار آزاد، اما چندبار ورشکست ‌شدم، پدرم هم چند بار سر بزنگاه گفت این هنوز دنیای شماست، آخرت بیشتر گیر هستید. دیدم اِ ... این خیلی حالش گرفته است و مثل روز برایم روشن شد که اگر به آسمان هم بروم و پدرم راضی نباشد، باز می‌خورم زمین. بابام دلخور بود که حوزه را ول کردم. خلاصه ورشکست شدم، به زیر صفر رسیدم و بیکار ‌شدم. تمام وسایل خانه را فروختیم، فرش، طلاهای خانمم، ویدیو، همه را فروختیم و تمام بدهی‌ها را دادیم تا آبرومان به خطر نیفتد. فقط یخچال خانه را نفروختم. آن زمان تازه اول متأهلی هم بود. بعد مستقیم برگشتید حوزه؟
نه. اول بابامان گفت ما که می‌رویم روضه، تو هم که صدایت خوب است، با ما بیا. من هم آن زمان تیپ آن‌چنانی می‌زدم؛ شلوار لی، موها فرق وسط، کُپ و اصلاً این‌طور بگویم با همه مدل مو عکس دارم؛ هر مدلی که مد شد. ولی درعین‌حال سعی می‌کردم وجه شرعی داشته باشد و آدم جلفی نبودم. به پدرم گفتم حاج‌آقا ما ظاهرمان این‌طوری است، گفت اگر می‌خواهی بیایی روضه باید موهات رو کوتاه کنی. من هم حساس بودم آن موقع که کسی به موهام دست بزند، دیگر صحبت ناموسی بود (و می‌زند زیر خنده). می‌دانی دیگر جوان اگر بخواهد کچل کند بیچاره است، حاضر است همه چیزش را فدا کند اما کسی به موهایش دست نزند. دیدم مجبورم، کوتاه کردم. بعد از چند روز گفت این‌طور که نمی‌شود، باید کت‌وشلوار بپوشی، من هم بدم می‌آمد، اما باز قبول کردم. باز چند روز گذشت گفت این‌طور که نمی‌شود، باید یک عبایی هم بیندازی که حالت مداح داشته باشی. قبول کردم، اما پدر و مادرم اصلاً فکرش را هم نمی‌کردند. فردای آن روز قرار بود اولین مجلس روضه را با پدرم بروم، رفتم یک دست کت‌وشلوار و یک عبا خریدم و آمدم خانه و این اولین بار بود که عبا می‌انداختم. درعین‌حال موهام را کوتاه نکردم، فقط مرتبش کردم. یک سال اولی که با پدرم می‌رفتم روضه، مداح فرق وسط بودم. یادم هست، یک بار هم با شلوار لی و کت اسپرت و عبا رفتم. هنوز آماده نشده بودم که ریش بگذارم و این حرف‌ها. تو یکی از روضه‌ها یک نفر به ما گیر داد، البته با حاج‌آقامون صحبت کرده بود و گفته بود: «حاج‌آقا، این‌که درست نیست پسر شما با تیپ سانتال‌مانتال یک عبا انداخته با فرق وسط میاد روضه می‌خونه.» حالا من هم مثل خواننده‌ها می‌خواندم، قصدی نداشتم‌ها، فقط می‌خواستم قشنگ بخوانم و سبک نویی باشد. البته واقعاً در خودم این را نمی‌دیدم یک‌دفعه آن‌قدر تغییر کنم و تیپ مداح باشم، اصلاً به گروه خونم نمی‌خورد. یک جای دیگر هم باز یک نفر برای شلوار لی گیر داده بود، بابای ما هم می‌گفت اشکالی ندارد، نمی‌خواست زیاد سخت بگیرد، چون می‌دانست بعد از بیست سال مرا به این راه آورده و داشت آماده‌ام می‌کرد، احساس می‌کرد اگر به من می‌گفت یا موهات را کوتاه کن یا نمی‌برمت روضه، دیگر من دور و بر این کارها نمی‌روم، واقعاً بابام یکی دو سال مردانگی کرد و بعضی حرف‌ها را به جان خرید که من از این راه درنروم.

بااین‌حساب مداحی‌هایی هم که می‌کردید زیاد حزن‌انگیز نبوده.
حزن‌انگیز هم اگر بود، مثل حزن ناصر عبداللهی بود مثلاً. یک چیزی می‌خواندم که قشنگ باشد، مجلس‌ها هم خیلی خوب بود. هنوز هم مداحی می‌کنید یا روضه می‌خوانید؟
بله، هنوز هم روضه‌ ماهانه دارم و خیلی‌هاشان بانی‌های همان موقع هستند. دوست داشتند، خوششان می‌آمد. می‌دانستند اگر هم قیافه‌ سانتال مانتال دارم، اهل هیچ فرقه‌ای نیستم و سالم هستم. پس این‌طور که گفتید پدر شما داشت کم‌کم شما را آماده می‌کرد برای بازگشتن به حوزه.
یک روز که داشتیم با موتور با هم می‌رفتیم گفت: «تو که داری با ما می‌آیی و روضه می‌خوانی، بیا برو دَرست را هم بخوان که بالاخره یک مداح باسواد باشی و فردا روز اگر خواستی روایتی بخوانی بدانی چیست.» من هنوز آمادگی نداشتم، با خودم می‌گفتم حوزه را «ولش» دیگر اگر بمیرم هم حوزه نمی‌روم، همین مداحی که آمدم از سرم هم زیاد است. حالا همین موقع من نماز استیجاری می‌خواندم، خانمم هم روزه‌ی استیجاری و قضای مردم را می‌گرفت و خیلی با سختی زندگی می‌گذراندیم. خلاصه از زمانی که پدر ما گفت بیا برو درس بخوان تا زمانی که عملی شد، شاید یک سال طول کشید. و برگشتید حوزه.
آره، فهمیده بودم آمدنم توی این راه دست خودم نبوده و راه دیگری هم غیر از این نیست. برگشت من در سی‌وسه‌سالگی، و بعد از آن‌همه تجربه، باعث شد که خیلی از طلبه‌ها و رفقای ما در حوزه بمانند و فرار نکنند .آن‌جاکه رفتم کلاس تکواندو تأسیس کردم، چهل پنجاه تا شاگرد داشتم و می‌دیدند اِ ... صفری لباس عوض می‌کند و مربی تکواندو است. یا جشن برگزار می‌شود در جشن برنامه اجرا می‌کند و چطور شده که برگشته، این‌که اگر برود بیرون میلیونر است، چون همه کار از دستش برمی‌آید و این خیلی انگیزه‌ی خوبی شد برای آن‌ها. در حوزه با آن تیپ و موها چه کار کردید؟ تا یک سال و نیم دو سال همان‌طور تیپ سانتال مانتال می‌زدم، گاهی شلوار لی می‌پوشیدم، موهام فرق وسط بود، کسی هم حرفی نمی‌زد، چون طلبه‌ی آزاد بودم. از طرفی رئیس مدرسه هم، که خودش روزی مثل من بود، وقتی داستان را شنید و فهمید به خاطر حرف پدرم آمده‌ام، هر رفتاری داشتم تحمل می‌کرد و هر تیپی می‌زدم چیزی نمی‌گفت، چون درکم می‌کرد .یادم است یک بار پیراهن نارنجی خیلی خوش‌رنگی پوشیده بودم، رفتم حوزه و همه‌ی دهان‌ها باز مانده بود، چون اصلاً ما در حوزه چنین کسی نداریم، آقای اسماعیلی جلو همه تعریف کرد که «ببینید چقدر خوش‌سلیقه است». در این مدت، یعنی از وقتی که از خدمت برگشتید تا زمانی که وارد حوزه شدید، دیگر کار طنز انجام ندادید؟
چرا، برای همین دوستان طلبه و خانواده‌هایشان که می‌خواستند مجلس عروسی بگیرند، یا در اعیاد که در مدرسه جشن بود، برنامه اجرا می‌کردم. ملبس که شدید چی؟
تقریباً ۱۳۸۷ بود. بعد از ملبس شدن یکی دو سال این‌کار را نکردم، چون احساس می‌کردم این کارهایی که انجام می‌دهم با شأن لباس جور نیست، بعد وقتی رفتم توی کار احکام دیدم کلی احکام در این رابطه داریم و می‌شود همین کار را در قالب احکام و روایاتی که هست انجام داد، ولی قالبش را عوض کردم. شاید آن موقع می‌آمدم همین‌طور رگباری کار طنز انجام می‌دادم، اما بعدش در برنامه‌ها یک مسأله‌ی احکامی چیزی می‌گفتم و بین آن کار طنز هم انجام می‌دادم. از ۱۳۸۸ مجدداً کار را به‌صورت حرفه‌ای شروع کردم. شما گفتید برای هر قسمت از برنامه‌ی طنزی که اجرا می‌کنید احکامی دارید و این‌ها را روی سن می‌گویید.
بله، چون اگر بخواهم یک دفعه بروم روی سن و جوک بگویم مردم می‌مانند. به قول بنده‌خدایی آخوندها سی سال است که مردم را گریاندند حالا یک‌دفعه چطور می‌خواهند بخندانند؟ یا اگر یک دفعه بروی روی صحنه و تقلید صدا بکنی برای مردم جا نیفتاده، چون احکامش را نمی‌دانند. باید روشنشان کنید که این کاری که انجام می‌دهید شرعی است و اشکال شرعی ندارد و چه بهتر که یک روحانی این کار را می‌کند. مسأله همین‌جاست، این‌که یک روحانی برود روی سن و تقلید صدا کند.
چه اشکالی دارد؟ اصلاً بد جا افتاده، یک شأن خاصی برای روحانی قائل می‌شویم. ببینید مسأله‌ی ظریف و خیلی مهمی هست. بعضی‌ها می‌گویند که شما شأن روحانیت را از بین می‌برید، من می‌گویم شأن آن چیزی است که ما خودمان می‌سازیم، یک زمانی اگر من روحانی مثلاً یک لباس یقه‌شیخی آبی‌رنگ می‌پوشیدم مردم انتقاد می‌کردند، اصلاً جا نیفتاده بود، فقط سفید بود، حتی مشکی هم خیلی جا نیفتاده بود. یک زمانی اگر یک روحانی موتور دنده‌ای سوار می‌شد بهش اعتراض می‌کردند که باید موتور گازی سوار شوید، حالا این دنده چی هست که حلال شود یا حرام. نمی‌دانم یادتان هست یا نه، یک زمانی ماشین فولکس مخصوص آخوند بود، اگر یک روحانی سوار پیکان می‌شد، اوه اوه، می‌گفتند مملکت و پول‌ها دست این‌هاست، حالا مگر چی هست؟ اصلاً بد جا افتاده، بد این است که روحانی تجملاتی داشته باشد و مردم را فراموش کند، این بد است. آمدیم از خودمان یک شأن‌های بی‌خودی درست کردیم، می‌گوییم در شأن شما نیست. ما می‌گوییم هر شأنی که روحانیت را از مردم جدا کند ما آن را می‌شکنیم، به شرطی که حرام نباشد. این «ما» یعنی کی؟
خودم، خودم می‌شکنم. مثلاً اگر بخواهم روی سن جوک تعریف کنم، حرام است؟ مگر امامان ما جوک نمی‌گفتند، مگر مراجع تقلید ما جوک نمی‌گویند، این‌همه روحانی توی تلویزیون می‌آیند، ندیدید تا به حال جوک بگویند؟ گفتن جوک حرام است؟ نه. پس من این کار را می‌کنم. چرا؟ برای این‌که مردم از روحانیت دور نشوند. شما با این کارتان می‌خواهید مردم و روحانیت را به هم نزدیک کنید؟
بله، و این‌که به مردم بفهمانیم که دین آن چیزی نیست که شما فکر می‌کنید. الآن دین در بین خیلی‌ها به‌خصوص جوان‌ها اشتباه جا افتاده. ما داریم می‌بینیم. الان به نظر شما نگاه و رابطه‌ی مردم با روحانیت چطور است؟
دید خوبی ندارند، من که روحانی هستم این حرف را می‌زنم. من بچه‌‌ی یک روحانی هستم و در خانواده‌ی روحانی بزرگ شدم. رابطه بین روحانی و مردم الآن مناسب نیست. بخش عمده‌ی چیزی که می‌خواهیم بگوییم همین است. من فقط برای مجلس روضه برای مردم خوبم. به محض این‌که روحانی وارد مجلس عروسی می‌شود مردم دِپرس می‌شوند، می‌گویند آمد، دیگر بنشینیم همدیگر را نگاه کنیم، جلو حاج آقا دست نزنیدها، جلو حاج‌آقا این کار را نکنیدها. اگر حاج‌آقا می‌تواند، برود مردم را شاد کند. خدا می‌داند الآن بیایید ببینید گاهی توی جشن‌های عروسی مردم چطور از ما تقدیر و تشکر می‌کنند. ما فکر می‌کردیم روحانی همیشه اهل این است که مردم را محدود کند و بگوید نکن، نگو. ما همیشه گفتیم، حرام است حرام است، خب حلالش کدام است؟ حلالش را بیا نشان بده. شما می‌خواهید تعریف دیگری از روحانیت داشته باشید؟
بله، اصلاً روحانیت متفاوت است، در اصل باید متفاوت باشد. روحانی باید شادی‌آور باشد، نه گریه‌آور. الآن وضعیت خوبی نیست. ما جاهایی می‌رویم جواب سلام ما را نمی‌دهند، جاهایی وارد می‌شویم، مجلس می‌خوابد. ولی برنامه که اجرا می‌کنیم می‌بینیم نه، یک چیز دیگر است و بعد از برنامه شما متوجه می‌شوید چقدر دید مردم عوض شده و می‌فهمی حالا آشتی کرده‌اند. یادم هست در مسجدی صدای هواپیما را اجرا کردم، همه‌ی مردم خندیدند و کیف کردند. بعد می‌بینید دیدشان عوض می‌شود و می‌گویند مگر در مسجد هم می‌شود خندید. در صورتی که ما داریم که بارها پیغمبر (ص) در مسجد حرف طنزی گفتند و مردم خندیدند. اشکال ندارد، مگر مسجد فقط جای گریه‌ است؟ شما فکر می کنید با شادی بیشتر می‌شود مردم را هدایت کرد و به آنان نزدیک شد یا با غم؟ هر دو تا هست، باید جو را نگاه کنید. من اگر برای مثال برای یک شب شهادت بروم منبر چند نفر می‌آیند، اگر پانصد نفر بیایند، عمراً صد نفرشان هم جوان نیستند، حالا غیر از منبری‌های معروف، ولی شما بگو صفری می‌خواهد طنز اجرا کند، ببین چند نفر می‌آیند. حالا در کنارش احکام هم می‌گوییم و فرهنگ‌سازی اجرای برنامه‌های جشن شرعی را انجام می‌دهیم که اصلاً در کشور نداریم. چرا سایر هم‌لباس‌های شما این کار را نمی‌کنند و طبق گفته‌ی خودتان موضع هم می‌گیرند؟
به خدا من هم ماندم. اتفاقاً تنها چوبی که می‌خورم از روحانیون و هم‌لباس‌های خودم است. یک‌بار برنامه اجرا کردم و آمدم پایین، یک روحانی آمد جلو و گفت «شما بی‌خود مردم را می‌خندانی، روحانی مال خنداندن مردم نیست.» این آقا نظر شخصی‌اش را می‌گوید و معلوم است به آیات قرآن آشنایی کامل ندارد. روایت داریم از امام صادق که «مؤمن مؤمن نیست مگر این‌که در وجودش مزاح باشد» منتهی لودگی نکند و کار حرام انجام ندهد. تابه‌حال متوجه نشده‌اید که دلیل عکس‌العمل آن عده‌ای که ایراد می‌گیرند چیست؟
در بعضی جلسات چنین ایرادهایی به تور ما می‌خورد، بعد که با دوستان می‌نشینیم، به هیچ نتیجه‌ای غیر از حسادت نمی‌رسیم. من یک جایی برنامه داشتم که هزار و پانصد نفر آقایان روحانی یک طرف بودند و خانم‌هایشان طرف دیگر نشسته بودند، من برای آن‌ها کار طنز اجرا کردم و واقعاً همه‌شان هم استقبال کردند، ولی گاهی تک‌وتوکی از آن‌ها می‌آیند و چنین انتقادهایی می‌کنند. وقتی هزار نفر می‌آیند و ۹۹۹ نفرشان تعریف می‌کنند و بعضی‌هاشان می‌گویند این کارها چقدر جا دارد و آبروی روحانی را خریدی، آن یک نفر چیزی غیر از حسادت دارد؟ اگر خودش هم می‌توانست همین این کار را می‌کرد. آن‌هایی که با این قضیه موافقند چرا این کار را نمی‌کنند؟
هنرش را ندارند، کار هنری واقعاً سخت است. شما می‌‌خواهید در جمع یک جوک بگویید باید مقدمه‌سازی کنید، یک روحانی به چه بهانه‌ای برود جوک بگوید آقاجان؟ روی منبر هم هنر می‌خواهد که کسی جوکی لای حرف‌هایش بگذارد و بگوید. در برنامه‌ها موزیک و موسیقی هم دارید؟
ما هیچ‌وقت اصرار نمی‌کنیم که موسیقی بیاید، ولی اگر باشد برای اجرای برنامه خیلی بهتر است. من اگر می‌خواهم فرهنگ‌سازی کنم اتفاقاً باید بگویم موسیقی باشد، احکامش این است، و شما آقای نوازنده‌ای که می‌خواهی بزنی، بزن، اما بیا شرعی بزن. موسیقی شرعی یعنی چی؟
موسیقی که مخصوص مجالس لهو و لعب و مطربی نباشد. به قول فرمایش مقام معظم رهبری که می‌فرمایند موسیقی باید در جهت پیشبرد اهداف فرهنگی باشد. می‌توانید مثال بزنید.
موسیقی‌های ورزشی مگر کم داریم. شاد هم هست، محرک هم هست، هیجان‌آور هم هست اما در هیچ مجلس لهو و لعبی از آن استفاده نمی‌شود، هیچ‌کس پا نمی‌شود باهاش برقصد. رقص‌آور و مطربی نیست. شما از چه آهنگ‌هایی استفاده می‌کنید؟
داریم دیگر، موسیقی آماده ذخیره داریم و اگر جایی لازم باشد از آن استفاده می‌کنم. مثلاً برای قسمت‌هایی که می‌خواهم ورزشی یا تقلید صدای ورزشی اجرا کنم، این زیر صداش است (و آهنگ ورزشی که صداوسیما برای برنامه‌های ورزشی و به‌خصوص فوتبال اروپا پخش می‌کند را از میان فایل‌های لپ‌تاپش پیدا و پخش می‌کند) این موسیقی را همه‌ی مردم می‌شناسند، جوان‌پسند هم هست. البته این‌که موسیقی شرعی باشد، عرفی است. یعنی اگر شمایی که داری می‌شنوی احساس کنی به نظر شما این موسیقی مطربی یا مخصوص مجالس لهو و لعب است، برای شما می‌شود حرام، ولی برای من و برای کس دیگر حرام نیست. با این تعریف به نظر شما چه دلیلی دارد که کنسرت موسیقی سنتی، که احتمال داشتن لهو و لعب در آن بسیار کم است، در شهری مثل مشهد اجازه‌ی برگزاری ندارد و در بعضی شهرها بعضی‌ها سرخود می‌آیند و آن را به‌هم می‌ریزند؟
پاپ و سنتی ندارد، هر موسیقی این دو شرط را داشته باشد از نظر اسلام جایز نیست. شادی و تحرک ملاک نیست. شما ممکن است با یک آهنگ روضه هم رقصت بیاید. این احتمال خیلی کم است.
نه، الآن برایتان سینه‌زنی‌هایی می‌آورم که با رقص قشنگ‌تر درمی‌آید تا سینه‌زنی. بگذارید مثالی بزنم، ما می‌گوییم موسیقی سنتی و خواننده هم آقای علیرضا قربانی، خب نوع شعر و آهنگ و ریتم مشخص است. من تا حالا ندیدم کسی بلند شود با این آهنگ سنتی برقصد.
بله از این موارد زیاد داریم، حالا این نظر شخصی‌ است. ممکن است فردا یک مسؤول دیگر بیاید و بگوید نه اشکال ندارد، باید ببینیم نظر دین چیست. بعضی وقت‌ها کسی که مسؤول است باید به بالا دستی‌اش جواب بدهد، بعضی وقتی‌ها به‌علت بعضی مسائل شخصی است، اما ما که انجام می‌دهیم به آن‌ها کار نداریم، می‌خواهم بگویم نظر دین این است، ملاکش هم مشخص است. ممکن نیست در جمعیت پنج‌هزارنفری برنامه‌ی شما، یک نفر با موسیقی که شما پخش می‌کنید از حالت طبیعی خارج شود و یکی از آن دو شرطی که گفتید برایش پیش بیاید؟
هیچ‌وقت نمی‌توانیم استثناها را بر عامه‌ی مردم غالب کنیم و بگوییم چون یک نفر این‌طور است دیگر جمع کنید، تعطیل. عرف چیزی است که می‌گویند عرفِ آدم‌های متدین. ممکن است یک نفر هم اشکال داشته باشد. بابا الآن به رهبر انتقاد دارند، به امام علی(ع) انتقاد داشتند به تمام امام‌های ما انتقاد داشتند، این‌ها که ملاک نیست، باید ببینیم نظر غالب چیست. ما کار به آن یک نفر نداریم، آن یک نفر چون برای او مشکل دارد، اگر می‌خواهد مسأله‌ی شرعی را رعایت کند، از مجلس برود بیرون. حتی بعضی از موسیقی‌ها هم هست که شما به شک می‌افتی که حرام است یا حلال. این‌جا هم باز مراجع می‌گویند حلال است. خوانندگی زن چطور؟
خوانندگی زن هم حرام نیست. در مسائل و احکام و استفتائات آمده است؛ می‌پرسند خوانندگی زن حرام است یا نه. می‌گویند نه. خوانندگی زن حرام نیست، کی حرام می‌شود؟ زمانی که مفسده داشته باشد. برای مثال اگر یک خانمی بیاید یک شعری را با آهنگ بخواند، مثل لالایی که در فیلم مختار خوانده شد، من و شمایی که گوش می‌کنیم الآن با چه نیتی گوش می‌کنیم؟ برای ما مفسده دارد؟ دلت را می‌برد آهنگ این خواننده؟ مفسده اگر داشته باشد می‌شود حرام، وگرنه صرف خوانندگی زن حرام نیست، این در بین مردها. در بین زن‌ها که هیچ. اگر در بین زن‌ها بخواند و آن دو شرط را داشته باشد می‌شود حرام. ولی خب معمولاً وقتی خانمی برای مرد می‌خواند مفسده دارد، حالا اگر نداشت و خواند اشکالی ندارد. با صدای خواننده‌ی زن هم می‌خوانید؟ اگر پاش بیفتد می‌توانم، ولی وقتی مفسده دارد و حرام است این کار را نمی‌کنم. ولی در کلیپ‌هایتان یک تقلید صدای خواننده‌ی زن هندی داشتید.
آیا تقلید صدای خواننده‌ی خاصی است و مردم می‌شناسند؟ نه. بعد شما حرف خاصی زدی؟ نه. نوع اجرا در آن جمع مفسده دارد یا ندارد؟ نظر خود من این است که وقتی با یک کار کوچک می‌شود خیلی‌ها را جذب کرد و نظر خیلی‌ها را عوض کرد و آن جوان هم دیدش به دین و روحانی عوض شود، و کار هم حرام نیست، چه اشکالی دارد؟ تقلید صدای آدم خاصی را ندارید؟ آدم‌‌های خاص مثلاً حاج‌آقا فلاح‌زاده که خودشان احکام می‌گویند و آقای فردوسی‌پور که خودشان بارها گفته‌اند اشکالی ندارد. ملاک‌های تقلید صدا یکی این است که خود شخص راضی باشد، دوم مفسده نداشته باشد، سوم این‌که توهین به آن شخص نکنی. اگر طرف هم راضی باشد نباید حرف‌هایی بزنید که به او توهین شود. مثلاً بعضی‌ها با صدای آقای فلاح‌زاده حرف‌های زشتی زده بودند. بعضی‌ها صدای آقای قرائتی را تقلید می‌کنند و حرف‌های ناجوری راجع‌به قرآن می‌زنند و این درست نیست. تقلید صدای شخصیت‌های کارتونی برای مردم خنده‌دار است؟ صحبت خنده نیست، ما به هر جشنی که می‌رویم بچه‌ها هم هستند. بچه‌ها را نمی‌توانیم فراموش کنیم، برای آن‌ها جذاب است. در برنامه‌ی من فقط صحبت خنده نیست، برنامه‌ی هنری است. چه شخصیت کارتونی بیشتر استقبال می‌شود؟
باب اسفنجی را خیلی دوست دارند، مثلاً همان تیتراژ اولش را می‌روم و آن‌ها جواب می‌دهند.
پس در برنامه‌ی شما خنداندن مردم در اولویت نیست؟
نه، برای ما سرگرمی حلال مهم است، درعین‌حال که شاد هم هست. گفتید به ساز هم واردید.
بله، سازها را می‌شناسم و وقتی آهنگی پخش می‌شود یا نوازنده در برنامه می‌زند می‌دانم پایه‌ی آهنگ چیست. چه اشکالی دارد روحانی با مبانی موسیقی آشنا باشد؟ اصلاً اگر در جامعه‌ی کنونی آشنا نباشد مشکل‌ساز است. مثلاً من می‌گویم «موسیقی حرام است» و خودم ندانم آن موسیقی چیست، نمی‌شود که. در خلوت خودتان با صدای کدام خواننده برای خودتان می‌‌خوانید؟
ناصر عبدالهی. خیلی وقت‌ها روضه‌ها را با صدای او تمرین می‌کنم و می‌خوانم. حالا تو مجلس نمی‌شود با آن صدا اجرا کرد، ولی خودم خیلی دوست دارم. برای هر برنامه چقدر دستمزد می‌گیرید؟
معمولاً این چیزها را خیلی نمی‌گویند، اما من کلاً با این حرف مخالفم، چرا نباید راستش را گفت؟ برای عروسی‌هایی که در خانه برگزار می‌شود، چون من تالار اجرا نمی‌کنم، پانصد هزار تومان می‌گویم، سازمان و ارگان باشد یک تومان حداقلش است. اما بحث پول زیاد برای ما مهم نیست، مثلاً مجلس عروسی رفتیم صد هزار تومان بیشتر ندادند، یا یک مدرسه رفتیم و با شصت هزار تومان اجرا کردیم، دو نفر هم بودیم. دوست ندارم برای پول بگویم نه، اگر کسی بگوید ندارد و برایش اجرا نکنم، همه‌ی تبلیغی که قصدش را دارم از بین می‌رود. اما در مجموع بستگی دارد. میانگین هفته‌ای چند اجرا دارید؟
زیاد نیست، چون هنوز خیلی هم جا نیفتاده. شب‌های جشن‌ و اعیاد مذهبی دو سه تا اجرا می‌‌کنیم. شما خودتان را کمدین می‌دانید، شومن، هنرمند، یا طنزپرداز؟
فکر کنم بگوییم طنزپرداز بهتر باشد. خودم روی کارت‌هایم می‌نویسم پیشگام طنز شرعی در کشور. واقعاً ما هیچ‌کس را نداریم و این جای تأسف است. من خودم چند بار رفتم دفتر تبلیغات و گفتم بیایید کلاس‌هایی برای روحانی‌ها بگذارید که مجانی آموزش بدهم. روحانی که نباید حتماً روی منبر بنشیند. گاهی وقت‌ها شما می‌نشینید روی منبر و مردم می‌آیند، گاهی وقت‌ها مردم نشسته‌اند و تو باید بروی توی مردم. این کار خیلی سخت‌تر است. الآن دوره عوض شده، دیگر آن‌قدر پای منبر نمی‌آیند، اما تو پارک جشنی برگزار می‌شود مردم می‌ریزند، پس حالا تو برو تو دل جمعیت. اما متأسفانه نداریم و این کار را نمی‌کنند. شما الآن در تمام کشور نگاه کنید، به این طریقی که من اجرا می‌کنم، کسی را نداریم. شما تنها مجری طنز شرعی در کشور هستید؟
بله. البته به غیر از طنز کارهای مختلف دیگری مانند کارهای منتال، فکرخوانی، تردستی و شکستن اجسام سخت را هم روی صحنه انجام می‌دهم. هیپنوتیزور هم هستم، خودم دوره‌اش را دیده‌ام، آموزش هیپنوتیزم هم می‌دهم، خب نداریم روحانی که در تمام این فازها کار کند. کدام روحانی را سراغ دارید که روی سن لباسش را دربیاورد و تخته بشکند. من دو سال در استان قهرمان مسابقات هانمادانگ (حرکات نمایشی) شدم. در قرائت قرآن برای شروع کار می‌توانم صدایم را تغییر بدهم و مثلاً با صدای عبدالباسط یا سعید مُسَلّم بخوانم. از نگاه شما، بقیه‌ی افرادی که طنز اجرا می‌کنند طنزشان غیرشرعی است؟
نه نه، ممکن است شرعی هم باشد، اما در کنارش چیزهایی هست. مثلاً شما موسیقی‌های این برنامه‌ها را نگاه کنید، شاید نود درصدش غیرشرعی باشد. می‌شود مذهبی و غیرمذهبی را در یک برنامه راضی نگاه داشت؟
بله، ما داریم همین کار را می‌کنیم، با این‌که خیلی از آیتم‌ها را نمی‌توانیم اجرا کنیم. فکر نمی‌کنید یکی از دلایلش همین لباس تنتان باشد؟
چرا، چون تا حالا توقع نداشته‌اند و حالا می‌بینند یک روحانی دارد این کارها را انجام می‌دهد. اصلاً توی ذهنشان نمی‌آید که یک روحانی تقلید صدا بلد باشد، روحانی جوک بلد باشد. روحانی که تخته بشکند، نانچکو بزند، اصلاً به قیافه‌ی روحانی چنین کارهایی نمی‌خورد. اگر این لباس تنتان نبود باز هم می توانستید مردم را جذب کنید؟
نه، مسلماً کمتر بود، اصلاً مثل الآن نبود. چرا استقبال از برنامه‌هایی که به گفته‌ی شما ترکیبی از شرعی و غیرشرعی است بیشتر است؟
برای این‌که در حوزه‌ی‌ کار حلال و هنرهای حلال کم کار شده است. رسانه‌ها هم خیلی تأثیر دارند. مثلاً پای تلویزیون که می‌نشینند فکر می‌کنند سرگرمی باید شو فلان و فیلم و سریال فلان باشد، این جا افتاده است. برای مردم هم فرهنگ‌سازی قشنگ نشده است که اگر می‌خواهی سرگرم باشید، سرگرمی حرام گناه دارد، توی زندگی تأثیر دارد، چرا بی‌خودی برکت را از زندگی‌ات می‌بری؟ بعد هم به مردم بگویی ما یک شبکه داریم، شبکه‌ی طنز حلال، موسیقی حلال. رادیو قرآن هست، اما رادیو تفریح و سرگرمی نداریم یا به‌قول آقای قرائتی یک سایتی راه بیندازیم خنده‌ی حلال. یعنی نبود برنامه‌ی حلال کافی باعث می‌شود مردم بروند سمت حرام یا همان روایتی که می‌گوید گناه شیرین است، یا چنین چیزی که الآن دقیق خاطرم نیست.
حتماً، آن‌که حتماً. شما اگر نگاه کنید، بین حق و باطل، باطل بیشتر است، در طول زمان. همیشه پیروان باطل آمارشان بیشتر است. این عموم است. میل به سمت باطل بیشتر است یا به‌قول شما همان شیرین بودنش. اما چون این قسمت کم است، آن قسمت مدام رشد می‌کند. اگر جوک حلال به اندازه‌ی‌ کافی بریزی توی بازار، خودبه‌خود آن قسمت از بین می‌رود، اگر تقلید صدای حلال بریزی، جای آن‌های دیگر را می‌گیرد. متأسفانه نداریم، شما چند تا روحانی سراغ دارید که بیایند با موسیقی‌دان جلسه بگذارند و بگویند موسیقی‌ای که می‌خواهی بزنی این‌طور باشد. تازه از دفتر تبلیغات از ما خواسته‌اند که برنامه‌ای بگذاریم که مجالس عروسی به‌شکل شرعی و حلال برگزار شود؛ چون می‌بینند که عروسی‌ها دارد به سمتی می‌رود که اگر در آن مجلس مشروب نباشد، اصلاً مجلس نیست. کمی دیر نیست؟
چرا، همیشه دیر کار کردیم و همیشه‌ هم عقبیم. شما نگاه کنید در زمینه‌ی کارهای فرهنگی رهبر پنج سال ده سال پیش تذکرش را داده است، ولی بعد می‌فهمند. مقاله‌ای خواندم از ایشان که گفته بودند در عرصه‌ی هنرهای تبلیغی هر کس مرد است بیاید وارد شود. آیت‌اله مکارم شیرازی می‌گفتند یک زمانی ما با یک منبر مردم را جمع می‌کردیم، حالا جمع نمی‌شوند، بروید دنبال هنرهای نو تبلیغی. حالا از زمانی که این جشنواره شروع شده پنج شش سال می‌گذرد، ما چه کار کرده‌ایم؟ الآن نسل‌ها عوض شدند. توقعاتی که جوان حالا دارد با توقعاتی که جوان بیست سال پیش داشت معلوم است که فرق می‌کند. شومن مورد علاقه خودتان کیست؟
آقای ریوندی کارش خوب است. شما می‌توانید همان تعداد مخاطبی را که مثلاً حسن ریوندی و حمید ماهی‌صفت دارد بکشانید پای برنامه خودتان؟
جواب دادن یک مقدار سخت است. مثلاً ما در عسلویه برنامه داشتیم، همان مردمی که پای کنسرت آقای عصار و پای برنامه‌ی عمو پورنگ می‌رفتند، پای برنامه ما هم می‌آمدند. نمی‌خواهم بگویم ما بهتریم، اما اگر همان‌قدر که برای آن‌ها تبلیغات شده است، برای طنز شرعی هم باشد می‌شود. خیلی از خانواده‌ها توی آن جشن‌ها نمی‌روند. اصلاً همین خودش یک مسأله‌ی مهمی است، الآن اسم کنسرت که می‌آید فکر می‌کنند رقاصی است. این خیلی بد است که بعضی خانواده‌ها نتوانند بروند از این برنامه‌ها استفاده کنند. من می‌گویم چه اشکالی دارد که کنسرت مذهبی در کشور اجرا شود. کنسرت مذهبی چه تعریف و مقیاسی دارد؟
کنسرت مذهبی یعنی این‌که مثلاً در شهادت امام جعفر صادق(ع) مداحی که می‌خواهد بخواند، در یک سالن بخواند. مردم بدانند مثلاً آقای زمانی می‌خواهد بخواند. کنسرت باید طوری باشد که من روحانی هم بتوانم بروم. چرا نباید بتوانم کنسرت اصفهانی بروم؟ بد جا افتاده است، فکر می‌کنیم کنسرت یعنی جای بزن و بکوب، فکر می‌کنیم آن‌جا چه خبر است. در آینده وضعیت جامعه طوری می‌شود که روحانی باید موسیقیدان باشد. موسیقی فلان فیلم را کی ساخته؟ حجت‌الاسلام و المسلمین فلان. بازیگر روحانی از بس نداریم اکبر عبدی باید عمامه بگذارد سرش. روحانی باید بیاید در سینما حرفش را بزند. با فیلم می‌شود خیلی‌ها را به اسلام دعوت کنی. چرا حالا بعد از ۳۶ سال باید این حرف‌ها زده شود؟ مثلاً طنز شرعی، کنسرت شرعی، روحانی موسیقیدان.
برای این‌که از اول انقلاب خیلی‌‌ها بودند که نظرات شخصی خودشان را اعمال کرده‌اند. شما ببینید مقام معظم رهبری خودشان خیلی اهل طنز و شعر و کتاب هستند. شعرا را جمع می‌کنند، شعرهای طنز خوانده می‌شود. این یعنی چی؟ این خودش درس است. یعنی این کارها لازم است، رهبر حتماً نباید بیاید بگوید که مردم چرا نمی‌روید سراغ طنز شرعی. با عملشان دارند می‌گویند دیگر. یک عده هستند که نمی‌خواهند این اتفاق بیفتد. یک عده هستند که نمی‌خواهند جامعه به سمتی برود که مردم راضی باشند، اگر همیشه ناراضی باشند آن‌ها به منفعت خودشان می‌رسند. این‌ها کی هستند؟
در بین روحانی‌ها هستند، در بین مردم عادی هم هستند. ما برنامه اجرا کردیم که در آن روحانی آمده است و می‌گوید شما بی‌خود کردی رفتی مردم را بخندانی، شما نباید برای خنداندن مردم باشی. خودش روحانی است، تو ذهنش آن‌طور جا افتاده که روحانی مال خنداندن نیست. این نظرات شخصی است. چه شد رفتید سراغ ورزش رزمی؟
چون خانواده‌ی روحانی بودیم ما را خیلی کتک می‌زدند، من چند نوبت کتک‌های خیلی بدجوری خوردم. حتی یادم هست یک بار اگر بابام به دادم نرسیده بود، مرده بودم. یک پسری خیلی داشت مرا بدجور می‌زد. چنان مرا می‌زد که از صدای جیغ و داد من همه‌ی همسایه‌ها ریخته بودند بیرون. تا عاقبت پدرم آمد مرا از زیر دست‌وپای او درآورد و چندتایی هم زدش. البته بعد همان پسر شد صمیمی‌ترین دوست زندگی‌ام. یک پسر دیگر هم بود هر دفعه مرا می‌دید می‌زد، اصلاً برنامه‌اش همین بود. یک بار این بنده‌ی خدا برای چندمین بار مرا زد و رفتم به داداشم گفتم فلانی مرا زده. خلاصه با هم رفتیم یک کتک مفصل آن پسر را زدیم، دعوای ما شاید نیم ساعت طول کشید. تمام لباس‌هایش پاره شد، دهان و دماغش پر خون شد و همان شد که او رفت تا دوباره چیزی بگوید. خیلی پیش می‌آمد و می‌دیدیم که همه روی ما این‌طور حساسند و ما را می‌زنند. بی‌خود و بی‌دلیل؟
ها، اکثر مواقع بی‌خودی بود. حالا حسادت بود یا هر چی بود. همین جرقه‌ای شد که رفتم دنبال کارهای رزمی و این حرف‌ها. ولی واقعاً از روزی که رفتم باشگاه رزمی، تا همین الآن یک بار یا دوبار اتفاق افتاد و استثنا شد که دعوا کردم. هیچ‌وقت دیگر دعوا نکردم. قبل از ملبس شدن یا بعدش؟
فرقی نمی‌کند. اصلاً دعوا نمی‌افتادم. خیلی موقعیت پیش آمدها، اما چون می‌دانستم طرف را می‌زنم و یکی بزنم داغان می‌شود، می‌گفتم برو، ولش کن. پیش آمده ولی خودم بی‌خیال شدم، شاید اگر رزمی بلد نبودم بیشتر دعوا می‌کردم. قبل از این‌ هم که رزمی کار کنم، خیلی دعوا کرده بودم، بچه‌ها می‌زدند، ما هم می‌زدیم، اما بیشتر کتک می‌خوردم. ورزش را از چندسالگی شروع کردید؟
کلاس چهارم دبستان در وزن ۲۵ کیلو در استان خراسان در رشته‌ی جودو اول شدم. لاغر ماغر بودم، ۲۵ کیلو (می‌خندد). چند رشته کار کرده‌اید؟
جودو، آیکیدو، شوتوکان، ووشو، ژیمناستیک، کونگ‌فو و آخرین رشته هم تکواندو که از ۱۳۷۳ تا همین الآن دارم کار می‌کنم. چی شد که در این رشته ماندگار شدید؟
همه‌اش به خاطر یک عکس بود. یک استادی داشتیم که یک حرکت نمایشی اجرا کرده بود، من این حرکت را که دیدم آن‌قدر خوشم آمد که گفتم باید این حرکت را بزنم. استعداد داشتم، استادم هم خیلی تشویقم می‌کرد و ماندگار شدم. به نظر می‌رسد که قشر روحانی بیشتر به پیاده‌روی یا در نهایت کوهنوردی و دوچرخه‌سواری و شنا و این رشته‌ها باید علاقه داشته باشند، نه رزمی.
شما الآن در دعای کمیل نگاه کنید، می‌گوید «الهی قو علی خدمتک جوارحی»، می‌شود که روحانی آمادگی جسمانی نداشته باشد؟ اگر پایش بیفتد چطور می‌تواند دفاع کند؟ لازمه‌ی دفاع از اسلام است، روحانی باید آمادگی جسمانی داشته باشد. حالا ما آمدیم این را به مردم نشان دادیم، بعضی‌ها مخالفند، دیدید که دیگر چه نوشته‌اند. می‌گویند چرا با لباس، برو بدون لباس انجام بده. می‌گویم بدون لباس انجام بدهم چه کسی می‌فهمد که یک روحانی رزمی‌کار است؟ در جواب منتقدان به این عکس‌های رزمی با لباس چه گفتید؟
آخرین جوابی که برای بنده‌ خدایی نوشتم این بود که خیلی‌ها نمی‌دانند انگیزه‌ی‌ ما چه بوده، من واقعاً زمانی که داعش آمده بود در عراق و سوریه، چند تا عکس‌ دیدم که روحانی‌ها لباس‌ پلنگی پوشیدند، یک اسلحه هم دستشان بود، یک عمامه هم سرشان، عبا هم انداخته‌اند، درصورتی‌که این لباس روحانی نیست، ولی اتفاق افتاده و می‌خواهند برای روکم‌کنی داعشی‌ها نشان دهند. یک بنده‌خدایی می‌گفت شما یک روحانی دیده‌اید که اهل ورزش باشد؟ گفتم حاج‌آقا خیلی‌ها هستند، گفت ما که ندیدیم. خب راست می‌گوید، فکر می‌کند روحانی باید با این لباس و عمامه توی خیابان بدود یا فوتبال بازی کند که بفهمند روحانی اهل ورزش هم هست. منتقدها دلواپسند که چه چیزی را از دست بدهند؟
مثلاً فکر می‌کنند این کار بی‌احترامی به لباس است، درحالی‌که احترام به لباس است. وقتی برنامه‌ی من تمام می‌شود، آن‌هایی که به روحانی‌ها هیچ علاقه‌ای ندارند، می‌آیند با من دست می‌دهند و خودشان می‌گویند نظر ما را به دین عوض کردی، آیا کار من بی‌احترامی به لباس است یا احترام به لباس؟ این را هم بگویم که از هر ده منتقد نُه نفرشان برنامه‌ی ما را ندیده‌اند. می‌رود توی صفری تی‌وی یک کلیپ نگاه می‌کند و می‌گوید آقا چرا این کار را می‌کنی. فکر می‌کنید اگر این منتقدها پای برنامه‌تان بنشینند، نظرشان عوض می‌شود؟
آره، آره. در بعضی از برنامه‌های ما در ردیف جلو روحانی‌ها نشسته‌اند. جالب است که از همان روحانی‌های ردیف جلو، نظر شخصی چهار نفرشان را در سایت گذاشتم. بروید ببینید چی گفتند. در جمع روحانی‌ها اجرای چنین برنامه‌هایی خیلی سخت است؛ یعنی شما اگر کوچک‌ترین تپقی بزنی یا آن روحانی احساس کند که داری به لباسش توهین می‌کنی، همان‌جا وسط برنامه بلند می‌شوند، تعارف ندارند. ولی این‌طور نشده و تازه آخرش هم می‌آیند تقدیر و تشکر می‌کنند. همان منتقد اگر بیاید پای برنامه صددرصد نظرش فرق می‌کند.
تا حالا از حوزه یا جای دیگری به شما تذکر نداده‌اند؟
نه. اتفاقاً یک نفری رفته بود از یکی از دوستان شکایتی کرده بود که در برنامه‌ی‌ فلانی ارگ‌زن هم بوده و موسیقی هم داشته‌اند. این دوستِ ما را خواستند، رفته بود و جریان را گفته بود که «آقاجان وقتی ما می‌رویم بالای سنی که مدیر برنامه ارگ‌زن هم دعوت کرده، حالا اگر نوبت منِ روحانی شد بروم بگویم موسیقی را جمع کن که برنامه می‌خوابد. از اول موسیقی بوده؛ الآن اگر بگویم، مردم می‌گویند این‌ها که هرجا می‌روند جشن ما را به هم می‌زنند. شما مجبوری بگویی باشد، اشکال ندارد، موسیقی هم باشد، بیا و شرعی بزن، احکام شرعی‌اش هم این است. اتفاقاً آموزش هم می‌دهیم، تازه اگر ارگ‌زن رفت کنار، باید به او بگوییم چرا رفتی کنار؟ بیا موسیقی‌ات را بزن، موسیقی باید در جشن باشد، ولی شرعی باشد. نباید از آن‌ور بام افتاد، تو حلالش را بگو به مردم، مردم همیشه راضی هستند.» بعد گفت آن قاضی تا دم در با ما آمد و گفت خدا خیرتان بدهد، کارتان را ادامه بدهید. به خود من هم تذکر دادند، اما تذکر مثبت، گفتند کارتان خیلی خوب است، ادامه بدهید. مشکل خاصی نبوده است. جذاب‌ترین آیتم برنامه‌تان چیست؟
صدای هواپیما و موتور که خیلی طبیعی اجرا می‌کنم و طرف احساس می‌کند همین الآن هواپیما از روی سرش رد شد. یا خنده‌دارترین قسمت برنامه جوک‌ها و یکی هم برنامه‌ی رادیویی که تقلید صدای پیرمرد و پیرزن است. تا حالا شده در حین برنامه به‌اصطلاح سوتی بدهید؟
بله، تو سالن صبای مشهد دو بار نانچکو از دستم افتاد. یکی هم در عسلویه بود که وقتی تخته را شکستم، لب تخته خورد به دستم که همان‌جا رباط انگشتم پاره شد. آن‌جا چون شرجی بود، تخته‌ها نم برداشته بود و نمی‌شکست. دوبار پریدم و زدم، نشکست، تا بالاخره دفعه‌ی سوم هر طور بود زدم که جمع شد. حتی سوتی حرفی هم دادم ولی چون طنز است جمعش کرده‌ایم و نگذاشتیم خیط شود. به بازنشستگی هم فکر کرده‌اید؟
نه، واقعاً دارم روزی را می‌بینم که پیر شدم و با عصا روی سن می‌روم و در آن سن یک کار هنری یا طنز انجام می‌دهم. همیشه دوست داشتم مردم را بخندانم و شاد کنم. خیلی دوست دارم دید مردم به دین و روحانی تغییر کند. آرزوی شما در این حرفه چیست؟
آرزویم این است که بالاخره یک روزی این کار گسترش پیدا کند. یعنی روحانی یک جوری جا بیفتد که هر زمان شادی است، همین روحانی می‌آید مردم را شاد می‌کند، هر وقت هم روضه و گریه هست باز هم همین روحانی باشد. چون پایه‌اش مبانی شرعی است. روحانی باید در شادی و غم مردم شریک باشد، الآن در شادی‌ها نیست. روحانی‌ها را کم در مجلس عروسی می‌بینیم، شاید به‌نوعی هم حق دارند. چون می‌خواهند بزنند و برقصند یا داماد را به رقص بیاورند، خب رسم است دیگر، در عروسی هم نمی‌شود نشست همدیگر را نگاه کرد، یا از بلندگو دارد آهنگی پخش می‌شود. اخیراً در یک عروسی گفتند بیا، گفتم اگر تالار است نمی‌آیم، گفتند نه خانه است، رفتم دیدم زیرزمین را حالت تالار درست کرده‌اند، گفتم من اصلاً این‌جا اجرا نمی‌کنم، چون به وجهه‌ی کار ما نمی‌خورد. چند بار دست دادم که خداحافظی کنم، گفتند حالا که آمدید بنشینید میوه و شیرینی بخورید. باور کنید آن اول که رفتم خیلی‌ها حتی جواب سلام مرا ندادند. ولی به جان خودم، بهترین و شادترین برنامه‌ای شد که در این سال‌ها اجرا کردم. وقتی شروع کردم، دیدم جمعیت خوششان نیامد و موسیقی هم جمع شد، بعد یک تکه‌ای چیزی خواندم و دیدم جمعی هستند که علاقه دارند، باور کنید ده دقیقه نشد که دیدم صندلی‌ها را چرخاندند رو به من. مهمان‌ها آن شب آن‌قدر خندیدند که خدا می‌داند اصلاً به عمرشان این‌قدر نخندیده بودند. من هم مایه گذاشتم. بعد نظرات عوض شد، اول جوی برقرار بود که موقع خارج شدن زمین تا آسمان فرق کرد. اصلاً نمی‌گذاشتند بروم. توی محله شما را به کار طنز می‌شناسند؟
نه، این‌جا در محله کسی نمی‌شناسد. جالب است که خیلی از اقوام و فامیل‌ها هم نمی‌دانند و ندیده‌اند. تبلیغی برای کار خودم یا نشان دادنش بین فامیل نداشته‌ام. جایی پیش‌نماز هم هستید؟
به صورت دائم نه. گاهی که امام جماعت مسجد محل ن





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 116]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن